هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 يک روز هزار سال

اذهب الى الأسفل 
2 مشترك
نويسندهپيام
Arghavan
میزبان
میزبان
Arghavan


تعداد پستها : 489
Location : تهران
Registration date : 2008-01-02

يک روز هزار سال Empty
پستعنوان: يک روز هزار سال   يک روز هزار سال Icon_minitimeالأربعاء أبريل 30, 2008 2:23 pm

يک روز هزار سال

يک روز هزار سال Irish-10

دو روز مانده به پایان جهان

تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پر شده بود و تنها دو روز

تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پریشان شد و آشفته و عصبانی

نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.

داد زد و بد وبیراه گفت ،خدا سکوت کرد

جیغ کشید و جار و جنجال راه انداخت

خدا سکوت کرد

آسمان و زمین را به هم ریخت

خدا سکوت کرد

به پر و پای فرشته ها و انسان پیچید

خدا سکوت کرد

کفر گفت و سجاده دور انداخت

خدا سکوت کرد

دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد

خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم

اما یک روز دیگر هم رفت

تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی

تنها یک روز دیگر باقی است

بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن

لا به لای هق هقش گفت : اما با یک روز ؟

با یک روز چه کار می توان کرد ؟

خدا گفت : آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است

و آنکه امروزش را در نمی یابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید

و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت

حالا برو و زندگی کن

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گوی دستانش می درخشید

اما می ترسید حرکت کند ، می ترسید راه برود ، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد

قدری ایستاد

بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن این یک روز چه فایده ایی دارد

بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم

آن وقت شروع به دویدن کرد

زندگی را به سر و رویش پاشید

زندگی را نوشید و زندگی را بویید

و چنان به وجد آمد

که دید می تواند تا ته دنیا بدود

می تواند بال بزند

می تواند

او درآن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ، مقامی را به دست نیاورد

اما

اما درهمان یک روز دست بر پوست درخت کشید ، روی چمن خوابید

کفش دوزکی را تماشا کرد ، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید

و به آنها که او را نمی شناختند سلام کرد

و برای آنها که او را دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد

او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد

لذت برد و سرشار شد و بخشید و عاشق شد و عبور کرد و تمام شد

او در همان یک روز زندگی کرد

اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند

امروز او در گذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
maryashena
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
maryashena


تعداد پستها : 1153
Registration date : 2007-12-05

يک روز هزار سال Empty
پستعنوان: رد: يک روز هزار سال   يک روز هزار سال Icon_minitimeالأربعاء أبريل 30, 2008 4:22 pm

ممنون
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
يک روز هزار سال
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: علمی و ادبی :: داستان و داستان نویسی-
پرش به: