كلاس روانشناسي و مشاوره...

magnoon diab نوشته است:

تق تق تق صداش مياد صداي كفش پاش مياد
سلام استاد حالتون خوفه احوالتو چطوره
ببخشيد اين جمله بالايي رو من نگفتم بيچهو گفت
منم خوفم بيچهو خوبم نه خوفم
خيلي خوشحالم كه اومديد
خوفي استاد منم خوفم
از دست تو بيچهو



بر مي گردم

سلام به محبوبه ام ...آخی دلم واسه بیچهو تنگ شده ...حالش خوبه؟

خودت خوبی آبجی ...نبینم تو تاپیکای غمناک شرکت کنی ها

دلارام نوشته است:

چشم آقا معلم
هممون حاضریم که درس رو شروع کنی
البته بگم هااااا
به نظر من بدبینی نسبت به زندگی و منفی بافی بین آقایون هم خیلی رواج داره
ولی نوع منفی بافی خانوما و آقایون باهم متفاوته
و من منفی بافی زنونه رو ترجیح میدم
من پیشنهاد می کنم اگه آقا میثم صلاح می دونن، هر کسی که دوست داره بیاد و از احساسات منفی خودش حرف بزنه
تا بفهمیم واسه چی این فکرای منفی میاد سراغمون

دستت درد نکنه گلم...
دلارام جون حرف من فقط به خاطر خانمهای این فروم نیست آمار تو کشورهای دیگه و همچنین تو کشور خودمون اینو نشون میده ...
عزیزم مراجعین خودمون تو مراکز هم بیشتر خانمها هستن...یادت نره گلم رکن اصلی خانواده خانم خونه است ...اگه مشکلی داشته باشه کل خانواده و به تبع کل جامعه رو متضرر میکنه ...البته مسا له ژنتیکی ، تغذیه ، فرهنگ و شرایطهای خاص جسمی که خانمها دچارش میشن تاثیر بسزایی داره...
پیشنهادت رو با جون و دل قبول دارم و از بقیه میخوام ادامه بدن بحث رو...
از همین جا از صبوریت و تلاشت تشکر میکنم گلم...

Jany نوشته است:

عيد شما هم مبارك آقا معلم...
تو كلاس هم مثل هميشه حاضريم چرا براي اين درس و چه براي درساي ديگه
خوشحالم كه دوباره اومديد..شما خيلي به من و نوشته هام لطف دارين

قربان شما ...لطف داری خانم خانما...
معلوم که تعریف میکنم خواهر باذوقی مثل شما داشتن پز دادن هم داره عزیزم...

nasim نوشته است:

استاد اجازه هست
از روي صندلي كلاس كه كنار دستم مرجان نشته پا ميشم وميرم جلوي تخته سياه مي ايستم دفترچه كوچكم كه هميشه از دلتنگيهام توي اون مينويسم رو باز ميكنم و اون صفحه اي رو ميآرم كه مربوط ميشه به اون روزي كه چند دفعه اومدم پشت در كلاس و ديدم به جز ميز و صندلي و تخته سياه چيز ديگه اي تو ي كلاس نيست به شاخه گل رزي كه روي ميز استاد سرشو خم كرده نگاه ميكنم و ميگم دوباره ميثم مياد و تو هم از شادي بچه ها جوني دوباره ميگيري
موقع برگشتن توي سالن مرجان و ديدم اونم رفت طرف كلاس مثل هميشه از اون جمله هاي قشنگش روي تخته سياه نوشت چشمام پر اشك شد از سالن دويدم بيرون داشت بارون مي اومد به آسمون نگاه كردم و گفتم توهم دلت گرفته بازم خوش به حال تو كه بغضت شكست و داري اشك ميريزي
دفترمو ميبندم نگاهي به استادمون ميكنم كه خيلي تو اين مدت سختي كشيده ولي خداراشكر كه خدا همراهش بوده و تنهاش نگذاشته صورتش يه كم خسته است ولي معلومه كه از حضور بچه ها دلشاده
خدارا شكر كلاس بازم رنگ و بوي بهاري گرفته
يه كتاب حافظ و چند تا شاخه گل مريم روميز ميثم به نمايندگي از بچه ها ميزارمو
به استاد ميگم ببخشيد كه وقت شما و بچه هارو گرفتم خواستم بازم بدونين كه چقدر بچه ها خوشحالند كه دوباره برگشتين
برميگردم اروم روي صندلي ميشنم مرجان يه نگاهي بهم ميكنه و دستمو فشار ميده و ميگه ديدي دوباره كلاس رونق گرفت
خوشحالم مثل همه

سلام نسیم خانم ...
به به میبیننم که این قریحه تو شما ژنتیکیه...
واقعا قشنگ و پر احساس نوشتین من که کلی لذت بردم...
شما همیشه نسبت به من لطف دارین و شرمنده میکنین ...
نسیم خانم از گلها و حافظ ممنونم میخوام ازتون اگه میشه واسه منم یه تفال بزنین

چشم استاد حتما

داني كه چنگ و عود چه تقرير ميكنند
پنهان خوريد باده كه تعزير ميكنند
ناموس عشق و رونق عشاق مي برند
عيب جوان و سرزنش پير ميكنند
جز قلب تيره هيچ نشد حاصل و هنوز
باطل درين خيال كه اكسير ميكنند
گويند رمز عشق مگوييد و مشنويد
مشكل حكايتيست كه تقرير ميكنند
ما از برون درشده مغرور صد فريب
تا خود درون پرده چه تدبير ميكنند
تشويق وقت پير مغان ميدهند باز
اين سالكان نگر كه چه با پير ميكنند
صد ملك دل به نيم نظر ميتوان خريد
خوبان درين معامله تقصير ميكنند
قومي بجدو جهد نهادند وصل دوست
قومي دگر حواله به تقدير ميكنند
في الجمله اعتماد مكن بر ثبات دهر
كاين كارخانه ايست كه تغيير ميكنند
مي خور كه شيخ و حافظ و مفتي و محتسب
چون نيك بنگري همه تزوير ميكنند

nasim نوشته است:

چشم استاد حتما

داني كه چنگ و عود چه تقرير ميكنند
پنهان خوريد باده كه تعزير ميكنند
ناموس عشق و رونق عشاق مي برند
عيب جوان و سرزنش پير ميكنند
جز قلب تيره هيچ نشد حاصل و هنوز
باطل درين خيال كه اكسير ميكنند
گويند رمز عشق مگوييد و مشنويد
مشكل حكايتيست كه تقرير ميكنند
ما از برون درشده مغرور صد فريب
تا خود درون پرده چه تدبير ميكنند
تشويق وقت پير مغان ميدهند باز
اين سالكان نگر كه چه با پير ميكنند
صد ملك دل به نيم نظر ميتوان خريد
خوبان درين معامله تقصير ميكنند
قومي بجدو جهد نهادند وصل دوست
قومي دگر حواله به تقدير ميكنند
في الجمله اعتماد مكن بر ثبات دهر
كاين كارخانه ايست كه تغيير ميكنند
مي خور كه شيخ و حافظ و مفتي و محتسب
چون نيك بنگري همه تزوير ميكنند

سلام نسیم خانم دست گلتون درد نکنه ...به خاطر دل پاکتون خواجه هم خوب همراهیتون کرده ...
من عاشق این شعرم و یه جورایی حال و روزه...
ممنون ازتون

انسان به آن چيزي تبديل ميشود كه به آن عشق بورزد...
اگر سنگ را دوست داشته باشد ... سنگ ميشود
اگر چيزي را دوست داشته باشد...همان چيز ميشود
اگر شخصي را دوست داشته باشد...به آن شخص تبديل ميشود...

اگر به خدا عشق بورزد خدايي ميشود...
انتخاب با شماست

مرسي ميثم جان از فعاليتت در زمينه تفكر +

meysam-r نوشته است:

دلارام نوشته است:

چشم آقا معلم
هممون حاضریم که درس رو شروع کنی
البته بگم هااااا
به نظر من بدبینی نسبت به زندگی و منفی بافی بین آقایون هم خیلی رواج داره
ولی نوع منفی بافی خانوما و آقایون باهم متفاوته
و من منفی بافی زنونه رو ترجیح میدم
من پیشنهاد می کنم اگه آقا میثم صلاح می دونن، هر کسی که دوست داره بیاد و از احساسات منفی خودش حرف بزنه
تا بفهمیم واسه چی این فکرای منفی میاد سراغمون

دستت درد نکنه گلم...
دلارام جون حرف من فقط به خاطر خانمهای این فروم نیست آمار تو کشورهای دیگه و همچنین تو کشور خودمون اینو نشون میده ...
عزیزم مراجعین خودمون تو مراکز هم بیشتر خانمها هستن...یادت نره گلم رکن اصلی خانواده خانم خونه است ...اگه مشکلی داشته باشه کل خانواده و به تبع کل جامعه رو متضرر میکنه ...البته مسا له ژنتیکی ، تغذیه ، فرهنگ و شرایطهای خاص جسمی که خانمها دچارش میشن تاثیر بسزایی داره...
پیشنهادت رو با جون و دل قبول دارم و از بقیه میخوام ادامه بدن بحث رو...
از همین جا از صبوریت و تلاشت تشکر میکنم گلم...

سلام آقا میثم.خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم دوباره به فروم برگشتید.
گاه گاهی به این تاپیک می آیم و مطالب را می خوانم(نه همیشه متاسفانه )
فقط تا این حد می خواستم ببینم بالاخره برگشتید یا نه چون نگران بودیم.
در مورد مطلبتون به جرات و با توجه به آماری که شخصا خودم از یکی از مراکر بسیار معتبر و شخص بسیار وارد به مشاوره بدست آوردم؛ ناراحتی های روحی
در ایران متعلق به جنسیت خاصی نیست ولی به دلیل حساسیت خانمها نسبت به سلامتی (چه روحی و چه جسمی و یا خانوادگی) شاید مراجعین اکثرا خانمها باشند ولی مشکلات جدی تر را شاید به جرات بتوان گفت آقایان داشته ولی از رفتن به مراکز مشاوره و یا درمان خودداری می کنند .البته در هر دو گروه پراکندگی یکسانست ولی اینکه خانمها حساس ترند و بیشتر دچار مشکلند تفکر اشتباهیست وبا تشکر و عذرخواهی

خواهش ميكنم آقا ميثم من كاري نكردم فكر ميكنم چون خيلي حافظ رو دوست دارم اونم هوامو داره

yasamiin نوشته است:

انسان به آن چيزي تبديل ميشود كه به آن عشق بورزد...
اگر سنگ را دوست داشته باشد ... سنگ ميشود
اگر چيزي را دوست داشته باشد...همان چيز ميشود
اگر شخصي را دوست داشته باشد...به آن شخص تبديل ميشود...

اگر به خدا عشق بورزد خدايي ميشود...
انتخاب با شماست

این عشق آدماست که خط و مشی اونها رو تعیین میکنه...کاملا درسته آبجیه گلم...

Anika نوشته است:

meysam-r نوشته است:

دلارام نوشته است:

چشم آقا معلم
هممون حاضریم که درس رو شروع کنی
البته بگم هااااا
به نظر من بدبینی نسبت به زندگی و منفی بافی بین آقایون هم خیلی رواج داره
ولی نوع منفی بافی خانوما و آقایون باهم متفاوته
و من منفی بافی زنونه رو ترجیح میدم
من پیشنهاد می کنم اگه آقا میثم صلاح می دونن، هر کسی که دوست داره بیاد و از احساسات منفی خودش حرف بزنه
تا بفهمیم واسه چی این فکرای منفی میاد سراغمون

دستت درد نکنه گلم...
دلارام جون حرف من فقط به خاطر خانمهای این فروم نیست آمار تو کشورهای دیگه و همچنین تو کشور خودمون اینو نشون میده ...
عزیزم مراجعین خودمون تو مراکز هم بیشتر خانمها هستن...یادت نره گلم رکن اصلی خانواده خانم خونه است ...اگه مشکلی داشته باشه کل خانواده و به تبع کل جامعه رو متضرر میکنه ...البته مسا له ژنتیکی ، تغذیه ، فرهنگ و شرایطهای خاص جسمی که خانمها دچارش میشن تاثیر بسزایی داره...
پیشنهادت رو با جون و دل قبول دارم و از بقیه میخوام ادامه بدن بحث رو...
از همین جا از صبوریت و تلاشت تشکر میکنم گلم...

سلام آقا میثم.خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم دوباره به فروم برگشتید.
گاه گاهی به این تاپیک می آیم و مطالب را می خوانم(نه همیشه متاسفانه )
فقط تا این حد می خواستم ببینم بالاخره برگشتید یا نه چون نگران بودیم.
در مورد مطلبتون به جرات و با توجه به آماری که شخصا خودم از یکی از مراکر بسیار معتبر و شخص بسیار وارد به مشاوره بدست آوردم؛ ناراحتی های روحی
در ایران متعلق به جنسیت خاصی نیست ولی به دلیل حساسیت خانمها نسبت به سلامتی (چه روحی و چه جسمی و یا خانوادگی) شاید مراجعین اکثرا خانمها باشند ولی مشکلات جدی تر را شاید به جرات بتوان گفت آقایان داشته ولی از رفتن به مراکز مشاوره و یا درمان خودداری می کنند .البته در هر دو گروه پراکندگی یکسانست ولی اینکه خانمها حساس ترند و بیشتر دچار مشکلند تفکر اشتباهیست وبا تشکر و عذرخواهی

سلام آنیکا خانم ...خوبین؟
مبینا جون خوبن؟
شما نسبت به من لطف دارین و ازتون ممنونم از اینکه بحث رو جدی میکنین ممنونم...
در مورد حرفم باید بگم ...منظور من تو تمام بیماریها نبود و تنها در مورد مشکل منفی بافی و بدبینی بود ... بعدش هم از آمار تنها آمار رسمیه روانشناسی نبود بلکه آمار جامعه شناسی و تبعات این مساله بود ...دلیل این که این بحث رو وسط کشیدم این مدت چند مورد 1ی در پی از این قضایا مراجعه کردن به من وقتی هم تو فروم برگشتم موارد زیادی بر خوردم ...چرا عذر خواهی کلی خوشحال شدم که جدی بحث میکنین...
در این مورد هم بعدا که توضیحاتی در مورد اثرات و تبعات اون دادم متوجه میشین...

بهاره نوشته است:

meysam-r نوشته است:

دلارام جان عزیز دلم لطفا این پیام منو به همه بخصوص خانم های فروم برسون ...

شرکت در جلسات این درس برای همه الزامی و شرکت نکردن به منزله حذف درس محسوب میشود...

حتما میپرسی چرا ؟ من که معلم سخت گیری نبودم !

برای اینکه احساس بدی پیدا کردم بعد از این مدت که اومدم و مطالب بچه ها رو خودندم...نگران همه شون بخصوص بعضی از خانم ها هستم!

نگران نباش ميثم جان .. من يكي كه نيمه متعادل حالم خوبه يعني خوبم؟!

سلام عزیز دلم چطوری ؟ اینا شوخیه دیگه ... اگه در نقش برادری داری اینا رو میگی باید بگم که خیلی حساس هستم رو آبجیام ها...

سلام

من حاضر (درسته دیگه ض)

استاد درس شروع نمی کنید؟

maryashena نوشته است:

سلام

من حاضر (درسته دیگه ض)

استاد درس شروع نمی کنید؟

سلام عزیز دلم...
چشم حتما هر طوری حاضر باشی عزیزی گلم

با عرض شرمندگی از خودم و از معلم عزیزم
باید بگم منم جدیدنا خیلی منفی باف شدم
هر چی هم سعی می کنم دلم رو به جنبه های مثبت قضیه خوش کنم، هیچ چیز مثبتی پیدا نمیشه
البته آدم نا امیدی نیستم، کلا نا امید نیستم
اما جدیدنا خیلی خسته ام
و همین باعث شده این حالت بدبینی نسبت به زندگی در وجودم قوت بگیره
لطفا من درمان بشم

آخیش... چقدر تو خوبی بهاره
اشک تو چشمام حلقه زد وقتی دیدم نوشتی "يه بوس واسه خستگيات"
یه چیزاییش دست خودمه، ولی یه چیزاییش دست خودم نیست، هر قدر می خوام یه کاری کنم که همه چیز خوب پیش بره و دیگران هم شاد بشن، نمیشه
اصلا انگار این روزا، روزای اتفاقات بده

قربون آبجي دلارامم برم من...
منم خيلي وقتا اين جوري ميشم...يعني ميشدم!
البته بيشتر دلتنگي باعث ميشد از همه چيز خسته بشم . بي حوصله
مطمئني علت خاصي نداره؟
مي خواي پاشو بيا اينجا ببرمت لب دريا يه غروب با حال ببيني
البته خيلي خيلي گرمه هااااااااااااااااااااااااااااااا...

ميثم جان خيلي خوشحالم كه برگشتي
منم حاضــــــــــــــــــــــــــــــــر حاضرم

ااا نكنه بازم من دير اومدم
مرجان، نسيم چرا به من نگفتيد كلاس شروع شده
سلام استاد ببخشيد مثل اينكه باز من دير اومدم
خوب به به چه تخته تميزي هركه پاكش كرده خيلي كرده كار بوده
معلومه خيلي دختر زرنگ نجيب آروم و محجوبيه
خوب استاد موضوع درس چي بود
خوب كه معلومه عمرو دياب تكه مسابقه بين اندر تيكر و باتيستا بود
كه باتيستا بردش چه مسابقه اي من يكي حسابي بهره بردم
ديگه از اين به بعد تصميم گرفتم تو كيفو لباس مرجان و نسيم
عقرب و رتيل نزارم الان به خودتون ميگيد پس چكار مي كنم خوب اينكه معلومه
از اين به بعد با فن كشتي كج حال هر جفتشونو مي گيرم
نترسيد اين صداي جيغ مرجان بود فكر كنم
شنگول و منگول و حبه انگورم گرسنه شون شده رفتن سر وقت مرجان، گاز مرجان گرفتم
آخ ببخشيد يادم رفت از اين به بعد تصميم گرفتم
ديگه نه رتيل نگه دارم نه عقرب و مارمولك
خوب الان بازم از خودتون مي پرسيد پس چي پرورش مي دم خوب اين كه معلومه
شنگول يه كوسه ماماني هر روز صبح دندوناش رو مسواك مي زنه
منگولم كروكوديل نازم اونم صبح به صبح دندوناش رو مسواك ميزنه
حب انگورم تمساح ماهم اونم صبح به صبح مسواك مي زنه
چه دوره زمونه اي شده گيروني هم كه داره بيداد مي كنه
اين سه تا وروجك هم پاهاشونو كردن تو يه كفش كه الا بلا بايد مسواك مون او رال بي باشه
خمير دندونمون كرست منم تو اين گيروني با اين چرخ يالا بايد
خواسته هاي اين سه تا رو فراهم كنن

من اينقدر حرف زدم يادم رفت بپرسم موضوع درس چي بود
من شايد يه دوسه روزي رفتم مسافرت
نه مسافرت كه نه بايد خودم رو از دست اين مرجان قايم كنم
حالا ميشه مرجان رو خام كرد اين بابام نه
الان داره داد مي زنه ميگه من از دست تو چكار كنم
اينا چه جونورايي كه برداشتي با خودت اوردي دهتر تو كي مي خواي عاقل بشي بزرگ بشي
من از دست تو اخر سكته مي كنم
منم مثل هميشضه ميگم خدا نكنه بابايي
اي براد پيت اي تام كروز اي آلن دلون اي گريگوري پك
اينا كه ترس ندارن اين مرجان يه كم بچه ننه ست
خدائيش كوسه كروكوديل تمساح ترس دارن نه به خدا شما بگيد استاد ترس دارن
از فردا هم ميارمشون سر كلاس خيلي مشتاق هستن كه ادامه تحصيل بدن
خدا كه چه ديدي من كه بي خيال درس و مشق مدرسه و كنكور شدن شايد اونا براي خودشون يه چيزي شدن
خوب من برم يه آب جوش نباتي بدم به بابام
ديگه صداش در نمياد از بس كه داد زد
بيچاره صداش گرفت (بازم جاي شكرش باقيه كه خواننده نشد)
اومدم اي توماس اندرس اي ديتر بوهلن اي ريكي مارتين اي انريكو
من رفتم استاد
اما بر مي گردم هه هه هه (اي يادش به خير سنجد)

شاگرد آروم و نجيب كلاس مجنون دياب

من اگه تو رو نداشتم چكار مي كردم
بلاخره يه نفر پيدا شد كه منو درك كنه
من دختر بدي نيستم فقط يه كم جو گير مي شم همين

بهاره نوشته است:

من به آرومي و نجابت تو ايمان دارم محبوبه جونم