كلاس روانشناسي و مشاوره...

یه هفته رفتیم مسافرت از کلاس عقب موندیم

دو هفته که مشکل فنی باعث شد نتونییم وارد فروم بشیم

کلی عقب افتادیم

حالا که اومدیم اقا معلم نیست

bahare نوشته است:

meysam-r نوشته است:

bahare نوشته است:

نمیدونم چرا اینطوری شدم؟؟ کمی بی حوصله و کسل؟!
از همه کارام عقب افتادم و فقط دارم الکی دور خودم میچرخم
غم غریب مهمون چند روزه بودن افتاده به جونم
هر جا که هستم و هر جا که میرم فکر میکنم غریبه هستم
خوره نمیدونم افتاده توی سرم و معطل یه تو از اطرافیان تا چشامو بارونی کنم
خنده دار شدم، نــه؟؟

روز چهارشنبه یه نامه رسید به دستم.. وای نکنه که توبیخ نامه باشه؟؟
نه این خط استاد روانشناس پوره ..
وااااااااااااااااااااااااای اصلاً یادم نبود که تو کلاسش شرکت کنم، این درس هم به درسای پاس نشده دیگم اضافه شد و دیگه مشروطی رو شاخشه

اما نه!! استاد مهربون این کلاس بازم از غیبتهای من چشم پوشی کرده و منو به کلاس دعوت کرده

با چه رویی وارد کلاسش بشم؟؟
من با کلاس هم غریبم و هیچی از جلسات قبلی نمیدونم
41 صفحه رو باید مرور کنم تا با جو کلاس آشنا بشم
ممنون استاد عزیز که بازم به من اجازه ورود به کلاس رو دادین و از غیبتهای بی وقفه من چشم پوشی کردین



این پیام توی دست منه : دلواپسی ها ، نگرانی ها ، ترس ها ، امیدها ، رویاها ، خانواده و نزدیکان

اما واقعاً همه رو به خدا سپردم چون اون به همه امور واقفه و راه حلش رو بهم میده

سلام بهاره جان ...
عزيزم خوش اومدي اينچه حرفيه ... اگه از 41 صفحه ها يه جمله هم ياد بگيرين كافيه ...اما عمل كنين...

توبيخ چيه؟ كي خواهرش رو تا حالا توبيخ كرده من نفر دوم باشم...

واسه وارد شدن به كلاس هم هيچ كاري نمي خواد بكني ...سرت رو بالا بگير لبخند داشته باش ...تو دلت يه يا علي بگو وارد شو...
منو بقيه بچه ها هم همراهتيم...
ممنونم به خاطر لطفت... ان شاء اله كه شاد و سر زنده باشي عزيزم...

ایول آق معلم ..
قول میدم سر کلاس شیطنت نکنم
صدای گربه در نیارم
لباس کسی رو به لباس بغل دستیش ندوزم
پشت لباس کسی هم هیچ کاغذی نمیچسبونم
فیوز برق رو قطع نکنم
لاستیک ماشین یا موتور استاد رو پنچر نکنم
تخته سیاه رو خیس نکنم
کتاب کسی رو جابجا ندم دستش
محتویات کیف کسی رو با یکی دیگه عوض نکنم
و خیلی قولای دیگه

سلام عزیزم اینجا خونه خودتونه راحت باشین

الهام نوشته است:

چرا آقا معلم نمیاد سر کلاس؟

سلام گلی اومدم
شرمنده ...

Jany نوشته است:

حالا که من بیکار شدم کلاس تعطیله

سلام مرجان جون قد یه هفته برت درس آووردم ...
خوشحالم از دیدنت

magnoon diab نوشته است:

آخ جون کلاس تعطیله
مرجان جون من رفتم ددر
راستی فقط مواظب این بیچهو باش فکر کنم کار استاد
می خواسته یه جورایی اذیتت کنه
بیبین بی گناهی من ثابت شد
استاد منو اغفال می کرده
حالا باورت شد

فعلا خدانگهدار

مجنون دیاب

سلام شیطون بلای کلاس

خوبی؟
باریکلا این بود

ددر داشتیم...

منتظرتم ها

Arghavan نوشته است:

بچه ها استاد هنوز نیومدن ؟؟!!

حالشون خوبه که ان شاء الله؟

سلام عزیز

ممنون واسه محبت هات ان شاء الله بتونم جبران کنم

s@ba نوشته است:

سلام آقا معلم .............

کجایییییییییییییییییییییییییین؟

الهام جان استاد بی وفا نشده این زمونست کهآدما رو بی وفا می کنه.............

وای اینقدر دلم از دست این زمونه و آدماش پره که نگو......................

نمی دونم امام زمان واقعا اون دنیا این همه به اصطلاح مسلمون می بینه و چیکار می کنه................؟

سلام صبا جون...
بی وفا چیه گرفتار بودم عزیز

شرمنده روی ماهتم

Yasaman نوشته است:

آقا معلم كمك نمي خواي
...

سلام یاسمن جونم

نه گلم ممنونم واسه محبتات

maryashena نوشته است:

یه هفته رفتیم مسافرت از کلاس عقب موندیم

دو هفته که مشکل فنی باعث شد نتونییم وارد فروم بشیم

کلی عقب افتادیم

حالا که اومدیم اقا معلم نیست

سلام مریم جان ...
تو این کلاس کسی عقب نمی مونه دلارام جون رو میشونم کنار دستت تا فول فول بشی

ماشین ها کیپ و کیپ کنار هم ایستادن ...

از تاکسی پیاده میشم...

شروع می کنم به دویدن ... خیلی دیرم شده ...

تو راه قیافه ی تک تک بچه ها جلوی چشممه ...

یکی دو روزیه کارای بابا رو مجبور بودم انجام بدم... نتونستم بیام ...

امروز هم که دیر...

خدایا منو شرمنده دوستام نکن...

بالاخره میرسم ...

نفس نفس میزنم...

عرق روی پیشونیم رو پاک می کنم و میشینم رو صندلی ...

نا ندارم جواب سلام بچه ها رو بدم...

بریده بریده نفس می کشم ...

با سرم جواب بچه ها رو میدم...

با دیدن نگاه هاشون بیشتر آب میشم ...اما دیدن لبخندشون تمام خستگی رو ازم میگیره و لبخند رو به لبهای خشک و تشنه ام بر میگردونه...

دفتر حضور غیاب رو از رو میز بر میدارم سرم رو میارم پایین و دفتر رو باز می کنم تا حضور غیاب کنم...

سرم رو وقتی میارم بالا تا اسم ...الهام رو می بینم با یه لیوان آب روبروم ایستاده...

-میگم خواهری دستت درد نکنه ...میخندم میگم((از قدیم گفتن آب نطلبیده مراده ))

--میگه آقا مرادتون چیه؟

- میگم دیدن خنده ها و شادیتون ...

-- یه لبخند رنگی رو لباش نقش میبنده و میره سرجاش کنار دلارم میشینه ...

تو دلم میگم وای خدا الان دلارم دمار از روزگارم در میاره...

- میگم چطوری آبجی جان ؟ جورابامو الان در میارم واسه فلک شدن...

--میگه نه داداش باش طلبت یه باره همش رو تلافی می کنم ...

- یه نفس بلند می کشم و میگم آخیش...با ارغوان جون تماس داشتم گفتم خبرتون کنه ...مرجان جون هم شاهده...

همه میزنن زیر خنده از حرکتم و حرفم ...

میگم دوستای گلم چطورن؟ همه یک صدا میگن خوبیم ...

تو کلاس چشم میچرخونم اما آنیکا و مبینا رو نمی بینم...

چیزی نمی گم و تو دلم براشون دعا می کنم تا سالم و سلامت باشن ...

خوب برم سر حضور غیاب
1-هلنا جان
2-صبا جان
3-هستی جان
4-ارغوان جان
5-دلارام جان
6-الهام جان
7-مریم جان
8-یاسمن جان
9-یاسمین جان
10-نویدجان(تازه برگشته )
11-امین جان (هنوز نیومده بچه ها؟)
12-مرجان جان
13-محبوبه جان(اجازه گرفته ازم ...غیبیتش موجه)
14-عسل جان
15- بهاره جان
16- لیلا جان(تولدش بود نیومده )
17- سلمان جان (رفته کپی ها رو بگیره)

تا اسم سلمان رو میارم ... تو چهار چوب در پیداش میشه ...
بچه ها باهم میگن آقا سلمان اومد...
میرم کمکش...
خسته نباشی داداش...
با کمک نوید جون اینا رو بین دوستان تقسیم کن ...

میرم پای تابلو می نویسم :

جلسه ی هفتم:
بنام آنکه دارنده و پناهنده من است.
نابود شد کسی که ارزش خود را ندانست.

(حکمت 149 نهج البلاغه)

.........................................................................................................................................................................................................

با دیدن برگه ها بین بچه ها کم کم زمزمه ها شروع میشه ...

می ایستم روبه بچه ها میگم:

عزیزای دلم واسه این که کلاسمون یک طرفه نباشه و تک تکتون توی مباحث شرکت کنین ... لطفا یکی یکی نظرتون رو بگین تا ادامه درس روبگم براتون ...هرکس بهش برگه کپی

نداره براش این پایین گذاشتم ...

من چشم به راه دیدن نظراتتون هستم تا ادامه بدم بحث رو...

برادر کوچکتان

میثم

الان باید چی بگیم؟

من نمی دونم

الهام نوشته است:

الان باید چی بگیم؟

من نمی دونم

هرچه میخواهد دل مهربانت بگو

عزیزم با دیدن این کارنامه چه احساسی داری حدس میزنی من چی میخوام بگم

هرچی دوست داری خواهری؟

چيزه ...

دفتر نظارت اعلام كرده : صحت سرشماري در هاله اي از ابهامه ...

گفتن آدم ميفرستن تا ته و توي ماجرا رو دربيارن !!

آق مولم ، اگه تقلب شده باشه ، پرونده ي كسب رو هواست ها



درس جديد... ممم ...

تا سه بشمار كه من ميخوام نابود بشم ... اينجوري : بوفشششش

منم هستم


رفته بودم کادوهارو جمع کنم

من یه داستان باحال دارم مینویسم ...

همینجا نگهش دارین لطفا ...

میثم جان من ته کلاس نشسته بودم
غیبت نزدی که
عجب کارنامه درخشانی داری
خوش به حالت کاش ما هم می تونستیم
دلارام جزوه ها رو بده من برم(در گوشی)

ایول استاد
بابا تو خودت نمره بیستی
ببخشید سلام استاد
من اومدم ددر رفتنم تموم شد
بازم خداروشکر نمی دونید تحمل کردن این عسل سخت بود
من یکی حاضر بودم کل کلاس سطل آب دستم باشه یا اصلا اذ یت مرجان نکنم اما این عسل رو تحمل نکنم برای تحمل کردن عسل اعصاب پولادین هم داشته باشی بازم اعصابت خرد می شه
راستی استاد این بیچهو ما حالش چطوره
اذیت نمی کنه


موفق باشی

مجنون دیاب

ميبينم كه كارنامتون دست راستتونه

ما به داشتن همچین استادی افتخار می کنیم

bahare نوشته است:

ضرورت خود شناسی

سلام به آبجیه باهوشم

Arakadrish نوشته است:

چيزه ...

دفتر نظارت اعلام كرده : صحت سرشماري در هاله اي از ابهامه ...

گفتن آدم ميفرستن تا ته و توي ماجرا رو دربيارن !!

آق مولم ، اگه تقلب شده باشه ، پرونده ي كسب رو هواست ها



درس جديد... ممم ...

تا سه بشمار كه من ميخوام نابود بشم ... اينجوري : بوفشششش

داداش منتظر حرفات هستم اینا نشد

ليلا نوشته است:

منم هستم


رفته بودم کادوهارو جمع کنم

سلام عزیزم مبارکت باشه ان شاء الله قدم رنجه کردی

nAvId نوشته است:

من یه داستان باحال دارم مینویسم ...

همینجا نگهش دارین لطفا ...

سلام داداش رسیدن بخیر

منتظرم

amin نوشته است:

میثم جان من ته کلاس نشسته بودم
غیبت نزدی که
عجب کارنامه درخشانی داری
خوش به حالت کاش ما هم می تونستیم
دلارام جزوه ها رو بده من برم(در گوشی)

سلام امین جان نشد ها... قرار بود نظر بدی ها باز که در رفتی

magnoon diab نوشته است:

ایول استاد
بابا تو خودت نمره بیستی
ببخشید سلام استاد
من اومدم ددر رفتنم تموم شد
بازم خداروشکر نمی دونید تحمل کردن این عسل سخت بود
من یکی حاضر بودم کل کلاس سطل آب دستم باشه یا اصلا اذ یت مرجان نکنم اما این عسل رو تحمل نکنم برای تحمل کردن عسل اعصاب پولادین هم داشته باشی بازم اعصابت خرد می شه
راستی استاد این بیچهو ما حالش چطوره
اذیت نمی کنه


موفق باشی

مجنون دیاب

سلام عزیزم ...
خوبی؟

حالا نوبت عسل جونه

امان از دست تو وروجک ... اگه نیایی واقعا من یکی دق می کنم