باشگاه خانوادگي

بچه ها من كه دير رسيدم كي باشم ؟
فكر كنم همون دختر عمه
قبوله ؟

nasim نوشته است:

بچه ها من كه دير رسيدم كي باشم ؟
فكر كنم همون دختر عمه
قبوله ؟

نسيم جون ميخواي دختر خاله منم باشي....

MajidDiab نوشته است:

s@ba نوشته است:

سلام...............

مامان کجایییییییییییییییییییییییییی؟

من از اردوی ملدسه اومدم.............

آخییی نازی از اردوی کجا ؟

دیدی دایی ؟

ملت چش ندارن ببینن خواهرزاده م حرف بلده بزنه ...

خب مجید جان ، دلبندم ، گفت ملدسه ...

ملدسه دیگه ...

ملدسه نمیدونی چیه ؟

yasamiin نوشته است:

nasim نوشته است:

بچه ها من كه دير رسيدم كي باشم ؟
فكر كنم همون دختر عمه
قبوله ؟

نسيم جون ميخواي دختر خاله منم باشي....

اگه قبول داشته باشي آخه خودم نه خاله دارم نه دختر خاله

nasim نوشته است:

yasamiin نوشته است:

nasim نوشته است:

بچه ها من كه دير رسيدم كي باشم ؟
فكر كنم همون دختر عمه
قبوله ؟

نسيم جون ميخواي دختر خاله منم باشي....

اگه قبول داشته باشي آخه خودم نه خاله دارم نه دختر خاله

بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه كه قبول دارم...افتخاره.....


آخ جون من از اين به بعد اينجا يه دخترخاله دارم

MajidDiab نوشته است:

s@ba نوشته است:

سلام...............

مامان کجایییییییییییییییییییییییییی؟

من از اردوی ملدسه اومدم.............

آخییی نازی از اردوی کجا ؟

دقیقا نیدونم اردوش کجا بود............

زیادی گیر بدی........... دایی نویدو صدا می کنم با بازوکاش بیاد...........

اینجا هنوز معلوم نشده کی به کیه
لااله الا الله



این حاجی کجا غیبش زد باز....؟
هان!

رفته خدمت

مامان بابا خودش در گوشی به من گفت از خدمت برام تانک میاره..................

تانک

مگه ما جا داریم واسه تانک

ليلا نوشته است:

تانک

مگه ما جا داریم واسه تانک

خوب..................خوب.............خوب..........

گوشه ی حیاط می ذاریم....................

گوشه ی حیاط که پره از تانکر آب و نفت و دار و درخت حوضو میخوایی چیکار کنی؟؟!!


اصلآ دخترو چه به این سلاحای گرم عظیم الجثه

به من چه مامان بابا گفت برات میارم..............

اصلا من از این جور چیزها خوشم نمیاد....................

راست میگی مادر

یعنی توهم درست شدی

حتمآ حاجی گفته عکسشو برات میاره

سلام بچه ها راستی قش من به جز عموی یاسمین بودن چی بود ؟؟؟؟؟

اینجا گمونم خوانواده از هم پاشیده ...

بزرگتر که نباشه همینه دیگه

پاشو ليلا ... پاشو زانوي غم بغل نكن آدم دلش ميگيره !!
يه تغار گنده از اون آش هميشگي كه توي مراسم عزاداري درست ميكني ، پر كن بيار
تا تو برگردي ، صبا سفره رو انداخته ...
دلارام كشك رو سابونده و ...
ياسمين پياز داغ پر نعنا رو حاضر كرده ...
الهام از باغچه چار پر ريحون تر و تازه چيده و
امين پاكشون كرده و شسته
مجيد هم ، نويد رو كه معلوم نيست كجا غيبش زده ، پيدا كرده و
مراتب نگراني خونواده رو بهش ابلاغ كرده
بهاره كاسه هاي سفالي همه رو آماده كرده و براي هر كسي يه دونه قاشق گذاشته
مريم از ماستي كه خودش درست كرده پياله هاي كوچولو رو پر كرده و
عسل بهونه گيري واسه آش نخوردن رو كنار گذاشته
ياسمن نوشتن مشقاي فرانسه اش رو تموم كرده و
محبوبه بيچهوش رو خوابونده
و
هستي رب انار رو حاضر كرده
ميلاد از تمرين كتك خوردن اومده و بهونه ي غذا رو ميگيره
احتمالا مرجان هم تا اون موقع از سفر برگشته و براي آش خوردن شكمش رو صابون زده !!
ممم ...
كسي براي چايي آوردن نمونده !!
من كه الان توي هشتي نشستم ، به پشتي گنده ي طرح قالي تكيه زده ام ، شده ام حريف قليون و
دارم خستگي در ميكنم
دو نقل گنده گذاشته ام گوشه ي جيب جليقه ام تا هر كدوم از بچه ها كه زودتر اومد ، بذارم گوشه ي لپش و يه
بوس آبدار بكارم روي پيشونيش و بعدم به ذوق كردنش لبخند بزنم .
پس يه فكري هم براي چايي و سماور آتيشي بكن !!

ميگي ننه پير بي دندون ( هلنا) رو هم واسه آش خوردن صدا بزنيم ؟؟

جات خالی ...

نع نع

به قول رفقای با کلاس جاتون سبز چند روز پیش که آخر روزه هامون بود یه سفره ای انداختیم
آش و حلوا و نون و پنیر و سبزی ....

راستیتش من آش دوست ندارم ... اما این یه چیز دیگه بود


ملت چجور میخوردناااا

راستی من به یه چیزی دقت کردم بعدش آزرده خاطر شدم ...

میگم گمونم یه من و یه تو عقب موندیم ... قده نویدم نشدیم یه 1000 تا پست بزنیم کلاسمون بره هوا

ليلا نوشته است:

راستی من به یه چیزی دقت کردم بعدش آزرده خاطر شدم ...

میگم گمونم یه من و یه تو عقب موندیم ... قده نویدم نشدیم یه 1000 تا پست بزنیم کلاسمون بره هوا

آی آی آی

یعنی من اینقدر ضعیف و نحیفم ؟




اشکال نداره لیلا جان ...

شما هم رسیدی دیگه ...

چرا جوون مردم رو چشم میکنی ؟

اِوا خواهر ... (از نوع کش دار ... )

مامانننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن؟

باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟

چرا اینجا اینقدر خلوته؟

من امتحانمو گند زدم مامان.....................................

Arakadrish نوشته است:

پاشو ليلا ... پاشو زانوي غم بغل نكن آدم دلش ميگيره !!
يه تغار گنده از اون آش هميشگي كه توي مراسم عزاداري درست ميكني ، پر كن بيار
تا تو برگردي ، صبا سفره رو انداخته ...
دلارام كشك رو سابونده و ...
ياسمين پياز داغ پر نعنا رو حاضر كرده ...
الهام از باغچه چار پر ريحون تر و تازه چيده و
امين پاكشون كرده و شسته
مجيد هم ، نويد رو كه معلوم نيست كجا غيبش زده ، پيدا كرده و
مراتب نگراني خونواده رو بهش ابلاغ كرده
بهاره كاسه هاي سفالي همه رو آماده كرده و براي هر كسي يه دونه قاشق گذاشته
مريم از ماستي كه خودش درست كرده پياله هاي كوچولو رو پر كرده و
عسل بهونه گيري واسه آش نخوردن رو كنار گذاشته
ياسمن نوشتن مشقاي فرانسه اش رو تموم كرده و
محبوبه بيچهوش رو خوابونده
و
هستي رب انار رو حاضر كرده
ميلاد از تمرين كتك خوردن اومده و بهونه ي غذا رو ميگيره
احتمالا مرجان هم تا اون موقع از سفر برگشته و براي آش خوردن شكمش رو صابون زده !!
ممم ...
كسي براي چايي آوردن نمونده !!
من كه الان توي هشتي نشستم ، به پشتي گنده ي طرح قالي تكيه زده ام ، شده ام حريف قليون و
دارم خستگي در ميكنم
دو نقل گنده گذاشته ام گوشه ي جيب جليقه ام تا هر كدوم از بچه ها كه زودتر اومد ، بذارم گوشه ي لپش و يه
بوس آبدار بكارم روي پيشونيش و بعدم به ذوق كردنش لبخند بزنم .
پس يه فكري هم براي چايي و سماور آتيشي بكن !!

ميگي ننه پير بي دندون ( هلنا) رو هم واسه آش خوردن صدا بزنيم ؟؟

من چادرمو گره كردم پشت كمرم و دارم رو آش و تزيين ميكنم.
دلارام داره بچه هارو ساكت ميكنه....
مجيد شلوارشو تا زانو زده بالا داره كف حوض نوقلي خونه قمرخانوميمونو تمييز ميكنه....
بهاره ديگه كار سفره انداختنش تمون شده......
همه بچه ها جمع شديم دور هم راديم خدا رو شكر ميكنيم براي با هم بودن...
امين مياد و ميگه فكر كردم غذا كبابه آخه بوي كباب ميومد.....



داستانت خيلي قشنگ بود داداش سلمان...
منو برد تو حال و هواي فيلما و چقدر حس قشنگي دارم الان....مرسي.....

عقب ليلا ؟

نشده تا حالا به آب زلال استخر نگاه كني و با هيجان ، خودت رو پرت كني توش ...
بعد كه چشمات رو وا كني ببيني اون چيزي كه تو زلال شفاف تصورش ميكردي ، جز
فضايي مبهم و تار چيي نيست ؟؟

اينكه ساختمان چشم ناقصه يا ساختار آب ، اصلا مهم نيست ...
مهم اينه كه ، حقيقت اون تصوير منقوش بر خيال ما نبود !!

بذار كلاسمون يه وجب هم بالا نره !!
يه خاطره به بلندي كوهي كه قله اش هرگز ديده نميشه ، احتمالا براي كل زندگي كافيه .
كسي چه ميدونه ... شايد كسايي كه از انتهاي شب عبور كرده اند ، روزي برگردن و بگن
هيچ آسموني مثل چتر كبود دنيا ستاره بارون نبود !!

---------------------------------------------------------
صباي بابا ، اخماتو وا كن
برو اون قليون من رو از گوشه ي اتاق وردار بيار توي ايوون ...
جوري ميكوبيمش زمين كه از پايه ي شيشه ايش هزار تا بلور جور وا جور درس بشه .
لذت بخش نيست ؟؟

--------------------------------------------------------
ياسمين جان تو هم قبل از اينكه چادر رو از كمرت وا كني برو چماق رو از مطبخ بيار
دلم ميخواد يه دستي به سر و روي هر چي شكستني توي خونه است بكشم ...
از كاسه هاي سفالي گرفته تا ... دلهاي فولادي !!

ممنونم ازت

Arakadrish نوشته است:

عقب ليلا ؟

نشده تا حالا به آب زلال استخر نگاه كني و با هيجان ، خودت رو پرت كني توش ...
بعد كه چشمات رو وا كني ببيني اون چيزي كه تو زلال شفاف تصورش ميكردي ، جز
فضايي مبهم و تار چيي نيست ؟؟

اينكه ساختمان چشم ناقصه يا ساختار آب ، اصلا مهم نيست ...
مهم اينه كه ، حقيقت اون تصوير منقوش بر خيال ما نبود !!

بذار كلاسمون يه وجب هم بالا نره !!
يه خاطره به بلندي كوهي كه قله اش هرگز ديده نميشه ، احتمالا براي كل زندگي كافيه .
كسي چه ميدونه ... شايد كسايي كه از انتهاي شب عبور كرده اند ، روزي برگردن و بگن
هيچ آسموني مثل چتر كبود دنيا ستاره بارون نبود !!

---------------------------------------------------------
صباي بابا ، اخماتو وا كن
برو اون قليون من رو از گوشه ي اتاق وردار بيار توي ايوون ...
جوري ميكوبيمش زمين كه از پايه ي شيشه ايش هزار تا بلور جور وا جور درس بشه .
لذت بخش نيست ؟؟

--------------------------------------------------------
ياسمين جان تو هم قبل از اينكه چادر رو از كمرت وا كني برو چماق رو از مطبخ بيار
دلم ميخواد يه دستي به سر و روي هر چي شكستني توي خونه است بكشم ...
از كاسه هاي سفالي گرفته تا ... دلهاي فولادي !!

ممنونم ازت

چشم................................

خیلی حال میده..........

انگار تمام اعصاب آدم با اون قلیون شکسته..........................

مرسی باباییییییییییییییییییییییییییییی....................................

Arakadrish نوشته است:

عقب ليلا ؟

نشده تا حالا به آب زلال استخر نگاه كني و با هيجان ، خودت رو پرت كني توش ...
بعد كه چشمات رو وا كني ببيني اون چيزي كه تو زلال شفاف تصورش ميكردي ، جز
فضايي مبهم و تار چيي نيست ؟؟

اينكه ساختمان چشم ناقصه يا ساختار آب ، اصلا مهم نيست ...
مهم اينه كه ، حقيقت اون تصوير منقوش بر خيال ما نبود !!

بذار كلاسمون يه وجب هم بالا نره !!
يه خاطره به بلندي كوهي كه قله اش هرگز ديده نميشه ، احتمالا براي كل زندگي كافيه .
كسي چه ميدونه ... شايد كسايي كه از انتهاي شب عبور كرده اند ، روزي برگردن و بگن
هيچ آسموني مثل چتر كبود دنيا ستاره بارون نبود !!

---------------------------------------------------------
صباي بابا ، اخماتو وا كن
برو اون قليون من رو از گوشه ي اتاق وردار بيار توي ايوون ...
جوري ميكوبيمش زمين كه از پايه ي شيشه ايش هزار تا بلور جور وا جور درس بشه .
لذت بخش نيست ؟؟

--------------------------------------------------------
ياسمين جان تو هم قبل از اينكه چادر رو از كمرت وا كني برو چماق رو از مطبخ بيار
دلم ميخواد يه دستي به سر و روي هر چي شكستني توي خونه است بكشم ...
از كاسه هاي سفالي گرفته تا ... دلهاي فولادي !!

ممنونم ازت

سلام
اوره تو راس میگی ولی خوب دیگه این چشم و هم چشمی آدمو آتیش میزنه ... مجبور میکنه آدم معتاد بشه

بیخیال از سر ما که گذشت توهم که تو حس کبوترا و آسمونشون بهت خوش میگذره دیگه مونده پسر من که بزرگ بشه بیاد بترکونه


گذشته از شوخی حرفات قشنگ بود و عین حقیقت

s@ba نوشته است:

مامانننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن؟

باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟

چرا اینجا اینقدر خلوته؟

من امتحانمو گند زدم مامان.....................................

صبا؟ گند زدی؟ دیگه از سفر و مهمونی خبری نیس