هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 يک نامه

اذهب الى الأسفل 
+2
HeLena
hobbelma7boob's brother
6 مشترك
نويسندهپيام
hobbelma7boob's brother
میزبان
میزبان
hobbelma7boob's brother


تعداد پستها : 288
Age : 35
Location : تهران
Registration date : 2008-01-22

يک نامه Empty
پستعنوان: يک نامه   يک نامه Icon_minitimeالأحد فبراير 24, 2008 4:53 am

نامه


یک نامه
به: شما
تاريخ : امروز
از: خدا
موضوع : خودت
عطف به : زندگي
من خدا هستم .
امروز من همه مشكلاتت را اداره ميكنم . لطفا به خاطر داشته باش كه من به كمك تو نياز ندارم .
اگر در زندگي وضعيتي برايت پيش آيد كه قادر به اداره كردن آن نيستي براي رفع كردن آن تلاش نكن . آنرا در صندوق ( چيزي براي خدا تا انجام دهد ) بگذار . همه چيز انجام خواهد شد ولي در زمان مورد نظر من ، نه تو . وقتي كه مطلبي را در صندوق من گذاشتي ، همواره با اضطراب دنبال (پيگيري) نكن . در عوض روي تمام چيزهاي عالي و شگفت انگيزي كه الان در زندگي ات وجود دارد تمركز کن . نااد نشو .
شايد يك روز بد در محل كارت داشته باشي : به مردي فكر كن كه سالهاست بيکار است و شغلي ندارد
ممكنه غصه زودگذر بودن تعطيلات آخر هفته را بخوري : به زني فكر كن كه با تنگدستي وحشتناكي روزي دوازده ساعت ، هفت روز هفته را كار ميكند تا فقط شكم فرزندانش را سير كند
وقتي كه روابط تو رو به تيرگي و بدي ميگذارد و دچار ياس ميشوي : به انساني فكر كن كه هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشيده
وقتي ماشينت خراب ميشود و تو مجبوري براي يافتن كمك مايلها پياده بروي : به معلولي فكر كن كه دوست دارد يكبار فرصت راه رفتن داشته باشد
ممكنه احساس بيهودگي كني و فكر كني كه اصلا براي چي زندگي ميكني و بپرسي هدف من چيه ؟ شكر گذار باش . در اينجا كساني هستند كه عمرشان آنقدر كوتاه بوده كه فرصت كافي براي زندگي كردن نداشتند
وقتي متوجه موهات كه تازه خاكستري شده در آينه ميشي : به بيمار سرطاني فكر كن كه آرزو دارد كاش مويي داشت تا به آن رسيدگي كند
ممكنه تصميم بگيري اين مطلب رو براي يك دوست بفرستي :
متشكرم از شما ،
ممكنه در مسير زندگي آنها تاثيري بگذاري كه خودت هرگز نميدانستي
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
HeLena
Admin
Admin
HeLena


تعداد پستها : 256
Registration date : 2008-01-27

يک نامه Empty
پستعنوان: رد: يک نامه   يک نامه Icon_minitimeالأحد فبراير 24, 2008 12:12 pm

ممنون علی جان بابت این تلنگر زیبایی که در مورد واقعیت های زندگی زدی .

می دونی علی جان یه بار یه مطلبی خوندم که واقعا من رو تحت تاثیر قرار داد.

روزی یکی از انسان های باخدایی که تصور می کرد با ایمان ترین فرد روی زمینه ,
سر راه مردی رو دید, که هر دو دست و پاهاش رو از دست داده بود و همچنین نابینا شده بود ,
و نشسته بود و ذکر خدا رو می گفت و ,
مدام از خدا بابت تمام نعمت هایی که به او بخشیده بود تشکر می کرد.

مرد با خدا واقعا متعجب شد ..
از او پرسید : تو که تمام نعمت هایی که خداوند به تو بخشیده است را از دست داده ای ,
پس از چه روی ذکر او را می گویی ..!!

گفت: از آن روی که هنوز قادر هستم نام او را بر زبان بیاورم و هوایی که او به من بخشیده است را استشمام کنم.

مرد با خدا با شنیدن این حرف اشک در چشمانش جمع شد ,
تسبیح خود را به گوشه ای پرتاب نمود و در مقابل آن شخص نابینا زانو زد و از او خواست که راه حقیقت را به اون نشان دهد.


اگرچه این نوشته تنها یک نوشته ی کوتاه هست ,
ولیکن تاثیر اون ممکنه که تا سالها در زندگی انسان باقی بمونه .

هر کس در زندگی مشکلات زیادی براش پیش میاد, و به قول ماری آنتوانت ,مشکل هر شخصی به نظرش بزرگترین مشکل دنیاست.
ولیکن همیشه اشخاصی هستند, که در شرایطی وحشتناک تر از ما زندگی می کنند .
شاید به هنگامی که مشکل رو در روبه روی خودمون ببینیم, دیگه قادر نباشیم که به دیگران فکر کنیم ,
و تنها به بدبختی های خودمون می اندیشیم .
ولیکن این حقیقتی است که خداوند برای هر مشکل, یک راه برای رسیدن به راه حل اون مشکل, و یک راه برای تخفیف دادن اون مشکل قرار داده.


باز هم ممنون علی جان.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
hobbelma7boob's brother
میزبان
میزبان
hobbelma7boob's brother


تعداد پستها : 288
Age : 35
Location : تهران
Registration date : 2008-01-22

يک نامه Empty
پستعنوان: رد: يک نامه   يک نامه Icon_minitimeالأحد فبراير 24, 2008 12:20 pm

خواهش می کنم.
بله من هم بعضی مواقع می شه ، که از خدا غافل می شم و وقتی این اتفاق می افته خیلی ناراحت می شم و همیشه سعی می کنم غافل نشم ولی باز می شم Sad Sad Crying or Very sad Embarassed
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
الهام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
الهام


تعداد پستها : 2828
Age : 35
Location : ایـــــران
Registration date : 2007-12-02

يک نامه Empty
پستعنوان: رد: يک نامه   يک نامه Icon_minitimeالأحد فبراير 24, 2008 2:47 pm

خیلی جالب بود..

مشکل اکثر ما آدما همینه...

مشکل کوچیک خودمون رو بزرگترین درد عالم می دونیم و غصه می خوریم...

با وجودیکه می دونیم و می بینیم که بعضی از آدمای دیگه تو چه شرایطی هستند...

ولی انگار خودمونو بالاتر از اون حدی می دونیم که دچار مصیبت بشیم...

تا وقتی قدرشناس خدا و نعمتهاش نیستیم روز به روز ازش دورتر و دورتر میشیم

بدون اینکه خودمون بفهمیم...


ممنون از مطلبت flower
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://toradoostdaram.blogfa.com
nAvId
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
nAvId


تعداد پستها : 2240
Age : 35
Location : همه جاي ايران سراي من است
Registration date : 2007-12-04

يک نامه Empty
پستعنوان: رد: يک نامه   يک نامه Icon_minitimeالإثنين فبراير 25, 2008 9:09 pm

اگه به اینا فکر نمیکردم ، تا حالا امیدم به یاس تبدیل شده بود ...


من هنوز دارم صبر میکنم ...

خودش هم میدونه ...


گلایه نمیکنم ...
اگه حرفی میزنم ، همش درد دله ...




متشکرم علی جان ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.werfriends.blogfa.com
Arakadrish
مشتاق
مشتاق
Arakadrish


تعداد پستها : 986
Location : كاخك
Registration date : 2007-12-04

يک نامه Empty
پستعنوان: رد: يک نامه   يک نامه Icon_minitimeالثلاثاء فبراير 26, 2008 1:19 am

چاكرتم خدا جون ...

نامه ات رسيد ... خيلي مرام داري خدا ... واسه من به اين سياهي هم نامه ميدي ؟

دمت گرم ...

منم واست نامه ميدم . قبول ؟

سطر به سطرش رو با قشنگترين خط دنيا مينويسم ... اشك !!

دوس داري ؟
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
ليلا
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
ليلا


تعداد پستها : 1095
Registration date : 2007-12-21

يک نامه Empty
پستعنوان: رد: يک نامه   يک نامه Icon_minitimeالثلاثاء فبراير 26, 2008 7:45 pm

امروز که با شوهرم تویه ماشین میرفتیم تا اکو رو بدیم بسازن نمیدونم چیشد که ایشون شروع به خوندن آیه ی اول سوره ی تکاثر کرد ... ومن بی اختیار ادامه ی اون آیه رو خوندم و به پایان رسوندم (( یه یادگاری از کودکی))
شوهرم پرسید میدونی معنی اینا چیه؟! --- من نمیدونستم .. در واقع تا به حال بهش فکر نکرده بودم .... و اون شروع به توضیح دادن کرد .. من تا انتهای مسیر چشمهام خیره شده بود و فکر میکردم ... به زیاده طلبیهام .. به لحظه ی که قبر رو میبینم ... و به این قاعده و ردیفی که خدا کنار هم گذاشت تا آدمی مثل من مسیر درست رو انتخاب کنه ...

شوهرم میگفت زبان عربی قران چنان تاثیری بر عرب جاهل گذاشت که اونو از این رو به اون رو کرد ...

آرزو کردم کاش من هم میتونستم بفهمم ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
يک نامه
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: عمومي :: گفتگوی آزاد-
پرش به: