هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 می دونی؟

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
maryashena
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
maryashena


تعداد پستها : 1153
Registration date : 2007-12-05

می دونی؟ Empty
پستعنوان: می دونی؟   می دونی؟ Icon_minitimeالإثنين مايو 12, 2008 1:36 pm

این متن قبلا یه جا خوندم

نمیدونم کجا

شاید هم اینجا

الان هم از یه جای دیگه میذارم اینجا


می دونی؟ Dvmj14gr0n1vr9tawk7z_thumb

میدونی

یه اتاقی باشه گرم گرم

روشن روشن

تو باشی و من باشم...

کف اتاق سنگ باشه...سنگ سفید

تو منو بغلم کنی که نترسم...

که سردم نشه...که نلرزم...

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار...پاهاتم دراز کردی...

منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم...

با پاهات محکم منو گرفتی...دو تا دستتم دورم حلقه کردی.

بهت می گم چشاتو می بندی؟

می گی آره...بعد چشاتو می بندی.

بهت می گم... قصه میگی برام...تو گوشم؟

می گی آره...

بعد شروع می کنی آروم آروم... تو گوشم قصه گفتن...

یه عالمه قصه ی طولانی و بلند....

که هیچ وقت تموم نمی شن.

می دونی؟

می خوام رگ بزنم...رگ خودمو...مچ دست چپمو.

یه حرکت سریع...

یه ضربه ی عمیق...

بلدی که؟

ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم

تو چشاتو بستی...نمی دونی.

من تیغ رو از جیبم در میارم...

نمی بینی که سریع می برم...

خون فواره می زنه...رو سنگای سفید...

نمی بینی که دستم می سوزه.

لبم رو گاز می گیرم ...که نگم آآآخ...

که چشاتو باز نکنی ونبینی منو...

تو داری قصه می گی.

دستمو می زارم رو زانوم...

خون میاد از دستم می ریزه رو زانوم...

و از زانوم می ریزه رو سنگا.

قشنگه مسیر حرکتش.

حیف که چشات بسته ست و نمی تونی ببینی.

تو بغلم کردی...می بینی که سرد شدم...

محکم تر بغلم می کنی که گرم بشم.

می بینی نا منظم نفس می کشم...

می گی... آآخی... دوباره نفسش گرفت.

می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی ...سرد تر می شم...

می بینی دیگه نفس نمی کشم...

چشاتو باز می کنی... می بینی که من مردم.

می دونی؟

من می ترسیدم خودمو بکشم... از سرد شدن...

از خون دیدن...از تنهایی مردن...

وقتی بغلم کردی...دیگه نترسیدم.

مردن خوب بود...آروم آروم.

گریه نکن دیگه...

من که دیگه نیستم چشاتو بوس کنم و بگم خوشگل شدیاااا...

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی.

گریه نکن دیگه...خب؟

می شکنه دلم...

دل روح نازکه...

نشکونش...

خب؟
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
می دونی؟
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: علمی و ادبی :: شعر و شاعران ایرانی-
پرش به: