هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 امام علي (ع)

اذهب الى الأسفل 
4 مشترك
نويسندهپيام
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 2:30 am

مَن کُنتُ مُولا فَهذا عَلیٌ مُولا



خیلی وقته که حس میکنم جای یک تاپیک توپ که با حال و هوای هممون جور باشه، اینجا کمه .. من این تاپیک رو زدم تا در مورد امام علی (ع) صحبت کنیم.

در مورد شناخت و معرفت علی، ولای بر حقش، دیدگاههای پر عظمتش، حس نیازی که ما بهش داریم .. همه و همه رو اینجا به بحث و گفتگو بذاریم.




دلا امشب ببر نام علی را
ببر نام علی نور جلی را

بخوان او را ولی پاک و منزه
وضو گیر و بشو زین عشق آگه

که او آسایش هفت آسمان است
نامش سر در شهر جنان است

نسیم و ژاله و خورشید مستش
زند بوسه صبا هر روز دستش

علی یعنی لیاهین و گلستان
علی یعنی به حق مستی مستان

علی یعنی به استغنا رسیدن
به دنیایی چنان رویا رسیدن

قیامت را قیامت می کند او
به جبریل هم امامت میکند او

به در های بهشت ایشان کلید است
به قلب نا امیدان او امید است



حیدر کرار نی ام خانه نشینم ولی
جان به فدا جگر سوخته ات یا علی



امام علي (ع) E_card_reader1


امام علي (ع) 602697-b
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: انديشه امام على   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 2:43 am

انديشه امام على




انديشه‏هاى اخلاقى

تقوی

تقوا از رايجترين كلمات نهج البلاغه است.در كمتر كتابى مانند نهج البلاغه بر عنصر تقوا تكيه شده است،و در نهج البلاغه به كمتر معنى و مفهومى به اندازه تقوا عنايت شده است .تقوا چيست؟

معمولا چنين فرض مى‏شود كه تقوا يعنى«پرهيزكارى» و به عبارت ديگر تقوا يعنى يك روش عملى منفى،هر چه اجتنابكارى و پرهيزكارى و كناره‏گيرى بيشتر باشد تقوا كاملتر است.

طبق اين تفسير اولا تقوا مفهومى است كه از مرحله عمل انتزاع مى‏شود،ثانيا روشى است منفى،ثالثا هر اندازه جنبه منفى شديدتر باشد تقوا كاملتر است.

به همين جهت متظاهران به تقوا براى اينكه كوچكترين خدشه‏اى بر تقواى آنها وارد نيايد از سياه و سفيد،تر و خشك،گرم و سرد اجتناب مى‏كنند و از هر نوع مداخله‏اى در هر نوع كارى پرهيز مى‏نمايند.

شك نيست كه اصل پرهيز و اجتناب يكى از اصول زندگى سالم بشر است.در زندگى سالم،نفى و اثبات،سلب و ايجاب،ترك و فعل،اعراض و توجه توأم است.با نفى و سلب است كه مى‏توان به اثبات و ايجاب رسيد،و با ترك و اعراض مى‏توان به فعل و توجه تحقق بخشيد.

كلمه توحيد يعنى كلمه«لا اله الا الله»مجموعا نفيى است و اثباتى،بدون نفى ما سوا دم از توحيد زدن ناممكن است.اين است كه عصيان و تسليم،كفر و ايمان قرين يكديگرند،يعنى هر تسليمى متضمن عصيانى و هر ايمانى مشتمل بر كفرى و هر ايجاب و اثبات مستلزم سلب و نفيى است: فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى.

اما اولا پرهيزها و نفيها و سلبها و عصيانها و كفرها در حدود«تضاد»هاست.پرهيز از ضدى براى عبور به ضد ديگر است،بريدن از يكى مقدمه پيوند با ديگرى است.

از اين رو پرهيزهاى سالم و مفيد،هم جهت و هدف دارد و هم محدود است به حدود معين.پس يك روش عملى كوركورانه كه نه جهت و هدفى دارد و نه محدود به حدى است،قابل دفاع و تقديس نيست.

ثانيا مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهيز حتى به مفهوم منطقى آن نيست.تقوا در نهج البلاغه نيرويى است روحانى كه بر اثر تمرينهاى زياد پديد مى‏آيد و پرهيزهاى معقول و منطقى از يك طرف سبب و مقدمه پديد آمدن اين حالت روحانى است و از طرف ديگر معلول و نتيجه آن است و از لوازم آن به شمار مى‏رود.

اين حالت،روح را نيرومند و شاداب مى‏كند و به آن مصونيت مى‏دهد.انسانى كه از اين نيرو بى‏بهره باشد،اگر بخواهد خود را از گناهان مصون و محفوظ بدارد چاره‏اى ندارد جز اينكه خود را از موجبات گناه دور نگه دارد،و چون همواره موجبات گناه در محيط اجتماعى وجود دارد ناچار است از محيط كنار بكشد و انزوا و گوشه‏گيرى اختيار كند.

مطابق اين منطق يا بايد متقى و پرهيزكار بود و از محيط كناره‏گيرى كرد و يا بايد وارد محيط شد و تقوا را بوسيد و كنارى گذاشت.طبق اين منطق هر چه افراد اجتنابكارتر و منزوى‏تر شوند جلوه تقوايى بيشترى در نظر مردم عوام پيدا مى‏كنند.

اما اگر نيروى روحانى تقوا در روح فردى پيدا شد،ضرورتى ندارد كه محيط را رها كند،بدون رها كردن محيط،خود را پاك و منزه نگه مى‏دارد.

دسته اول مانند كسانى هستند كه براى پرهيز از آلودگى به يك بيمارى مسرى،به دامنه كوهى پناه مى‏برند و دسته دوم مانند كسانى هستند كه با تزريق نوعى واكسن،در خود مصونيت به وجود مى‏آورند و نه تنها ضرورتى نمى‏بينند كه از شهر خارج و از تماس با مردم پرهيز كنند،بلكه به كمك بيماران مى‏شتابند و آنان را نجات مى‏دهند.آنچه سعدى در گلستان آورده نمونه دسته اول است:

بديدم عابدى در كوهسارى‏ قناعت كرده از دنيا به غارى‏ چرا گفتم به شهر اندر نيايى‏ كه بارى بند از دل برگشايى؟ بگفت آنجا پريرويان نغزند چو گل بسيار شد پيلان بلغزند

نهج البلاغه تقوا را به عنوان يك نيروى معنوى و روحى كه بر اثر ممارست و تمرين پديد مى‏آيد و به نوبه خود آثار و لوازم و نتايجى دارد و از آن جمله پرهيز از گناه را سهل و آسان مى‏نمايد،طرح و عنوان كرده است:

ذمتى بما اقول رهينة و انا به زعيم.ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات.

همانا درستى گفتار خويش را ضمانت مى‏كنم و عهده خود را در گرو گفتار خويش قرار مى‏دهم .اگر عبرتهاى گذشته براى يك شخص آينه قرار گيرد،تقوا جلو او را از فرو رفتن در كارهاى شبهه‏ناك مى‏گيرد. تا آنجا كه مى‏فرمايد:

الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار.الا و ان التقوى مطايا ذلل حمل عليها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة.
همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختيار هواى نفس‏[قرار]دادن،مانند اسبهاى سركش و چموشى است كه لجام از سر آنها بيرون آورده شده و اختيار از كف سوار بيرون رفته باشد و عاقبت اسبها سوارهاى خود را در آتش افكنند.و مثل تقوا مثل مركبهاى رهوار و مطيع و رام است كه مهارشان در دست سوار است و آن مركبها با آرامش سوارهاى خود را به سوى بهشت مى‏برند.

در اين خطبه تقوا به عنوان يك حالت روحى و معنوى كه اثرش ضبط و مالكيت نفس است ذكر شده است.اين خطبه مى‏گويد لازمه بى‏تقوايى و مطيع هواى نفس بودن،ضعف و زبونى و بى‏شخصيت بودن در برابر محركات شهوانى و هواهاى نفسانى است.انسان در آن حالت مانند سوار زبونى است كه از خود اراده و اختيارى ندارد و اين مركب است كه به هر جا كه دلخواهش هست مى‏رود .لازمه تقوا قدرت اراده و شخصيت معنوى داشتن و مالك حوزه وجود خود بودن است،مانند سوار ماهرى كه بر اسب تربيت شده‏اى سوار است و با قدرت و تسلط كامل آن اسب را در جهتى كه خود انتخاب كرده مى‏راند و اسب در كمال سهولت اطاعت مى‏كند.

ان تقوى الله حمت اولياء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتى اسهرت لياليهم و اظمأت هواجرهم.

تقواى الهى اولياى خدا را در حمايت خود قرار داده،آنان را از تجاوز به حريم منهيات الهى باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهاى آنان قرار داده است،تا آنجا كه شبهايشان را بى خواب(به سبب عبادت)و روزهايشان را بى آب(به سبب روزه)گردانيده است.

در اينجا على عليه السلام تصريح مى‏كند كه تقوا چيزى است كه پرهيز از محرمات الهى و همچنين ترس از خدا،از لوازم و آثار آن است.پس در اين منطق تقوا نه عين پرهيز است و نه عين ترس از خدا،بلكه نيرويى است روحى و مقدس كه اين امور را به دنبال خود دارد.

فان التقوى فى اليوم الحرز و الجنة و فى غد الطريق الى الجنة.

همانا تقوا در امروز دنيا براى انسان به منزله يك حصار و به منزله يك سپر است و در فرداى آخرت راه به سوى بهشت است.

در خطبه‏156 تقوا را به پناهگاهى بلند و مستحكم تشبيه فرموده كه دشمن قادر نيست در آن نفوذ كند.

در همه اينها توجه امام معطوف است به جنبه روانى و معنوى تقوا و آثارى كه بر روح مى‏گذارد،به طورى كه احساس ميل به پاكى و نيكوكارى و احساس تنفر از گناه و پليدى در فرد به وجود مى‏آورد.

نمونه‏هاى ديگرى هم در اين زمينه هست و شايد همين قدر كافى باشد و ذكر آنها ضرورتى نداشته باشد.





امام علي (ع) Imamali13


اين مطلب آخرين بار توسط بهاره در السبت مايو 17, 2008 3:29 am ، و در مجموع 3 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 2:51 am


تقوا مصونيت است نه محدوديت

سخن در باره عناصر موعظه‏اى نهج البلاغه بود.از عنصر«تقوا»آغاز كرديم.ديديم كه از نظر نهج البلاغه تقوا نيرويى است روحى،نيرويى مقدس و متعالى كه منشأ كششها و گريزهايى مى‏گردد،كشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق حيوانى،و گريز از پستيها و آلودگيهاى مادى.از نظر نهج البلاغه تقوا حالتى است كه به روح انسان شخصيت و قدرت مى‏دهد و آدمى را مسلط به خويشتن و مالك«خود»مى‏نمايد .


تقوا مصونيت است

در نهج البلاغه بر اين معنى تأكيد شده كه تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجير و زندان و محدوديت.بسيارند كسانى كه ميان«مصونيت»و«محدوديت»فرق نمى‏نهند و با نام آزادى و رهايى از قيد و بند،به خرابى حصار تقوا فتوا مى‏دهند.

قدر مشترك پناهگاه و زندان«مانعيت»است،اما پناهگاه مانع خطرهاست و زندان مانع بهره‏بردارى از موهبتها و استعدادها.اين است كه على عليه السلام مى‏فرمايد:

اعلموا عباد الله ان التقوى دار حصن عزيز،و الفجور دار حصن ذليل، لا يمنع اهله و لا يحرز من لجأ اليه.الا و بالتقوى تقطع حمة الخطايا.

بندگان خدا!بدانيد كه تقوا حصار و بارويى بلند و غير قابل تسلط است،و بى‏تقوايى و هرزگى حصار و بارويى پست است كه مانع و حافظ ساكنان خود نيست و آن كس را كه به آن پناه ببرد حفظ نمى‏كند.همانا با نيروى تقوا نيش گزنده خطاكاريها بريده مى‏شود.

على عليه السلام در اين بيان عالى خود گناه و لغزش را كه به جان آدمى آسيب مى‏زند،به گزنده‏اى از قبيل مار و عقرب تشبيه مى‏كند،مى‏فرمايد نيروى تقوا نيش اين گزندگان را قطع مى‏كند.

على عليه السلام در برخى از كلمات تصريح مى‏كند كه تقوا مايه اصلى آزاديهاست،يعنى نه تنها خود قيد و بند و مانع آزادى نيست،بلكه منبع و منشأ همه آزاديهاست.

در خطبه 221 مى‏فرمايد:

فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخيرة معاد و عتق من كل ملكة و نجاة من كل هلكة.
همانا تقوا كليد درستى و توشه قيامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است.
مطلب روشن است،تقوا به انسان آزادى معنوى مى‏دهد،يعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مى‏كند،رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر مى‏دارد و به اين ترتيب ريشه رقيتها و بردگيهاى اجتماعى را از بين مى‏برد.مردمى كه بنده و برده پول و مقام و راحت طلبى نباشند،هرگز زير بار اسارتها و رقيتهاى اجتماعى نمى‏روند.

در نهج البلاغه درباره آثار تقوا زياد بحث شده است و ما لزومى نمى‏بينيم در باره همه آنها بحث كنيم.منظور اصلى اين است كه مفهوم حقيقى تقوا در مكتب نهج البلاغه روشن شود تا معلوم گردد كه اينهمه تأكيد نهج البلاغه بر روى اين كلمه براى چيست.

در ميان آثار تقوا كه بدان اشاره شده است،از همه مهمتر دو اثر است:يكى روشن‏بينى و بصيرت،و ديگر توانايى بر حل مشكلات و خروج از مضايق و شدايد.و چون در جاى ديگر به تفصيل در اين باره بحث كرده‏ايمو بعلاوه از هدف اين بحث كه روشن كردن مفهوم حقيقى تقواست بيرون است،از بحث درباره آنها خوددارى مى‏كنيم.

ولى در پايان بحث«تقوا»دريغ است كه از بيان اشارات لطيف نهج البلاغه در باره تعهد متقابل«انسان»و«تقوا»خوددارى كنيم.



اين مطلب آخرين بار توسط بهاره در السبت مايو 17, 2008 3:26 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 2:54 am


تعهد متقابل

در نهج البلاغه با اينكه اصرار شده كه تقوا نوعى ضامن و وثيقه است در برابر گناه و لغزش،به اين نكته توجه داده مى‏شود كه در عين حال انسان از حراست و نگهبانى تقوا نبايد آنى غفلت ورزد.تقوا نگهبان انسان است و انسان نگهبان تقوا،و اين دور محال نيست بلكه دور جايز است.

اين نگهبانى متقابل از نوع نگهبانى انسان و جامه است كه انسان نگهبان جامه از دزديدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرماست،و چنانكه مى‏دانيم قرآن كريم از تقوا به«جامه»تعبير كرده است:«و لباس التقوى ذلك خير».

على عليه السلام در باره نگهبانى متقابل انسان و تقوا مى‏فرمايد:

ايقظوا بها نومكم و اقطعوا بها يومكم و اشعروها قلوبكم و ارحضوا بها ذنوبكم...الا فصونوها و تصونوا بها.

خواب خويش را به وسيله تقوا تبديل به بيدارى كنيد و وقت خود را با آن به پايان رسانيد و احساس آن را در دل خود زنده نماييد و گناهان خود را با آن بشوييد...همانا تقوا را صيانت كنيد و خود را در صيانت تقوا قرار دهيد.

و هم مى‏فرمايد:

اوصيكم عباد الله بتقوى الله فانها حق الله عليكم و الموجبة على الله حقكم و ان تستعينوا عليها بالله و تستعينوا بها على الله.

بندگان خدا!شما را سفارش مى‏كنم به تقوا.همانا تقوا حق الهى است بر عهده شما و پديد آورنده حقى است از شما بر خداوند.سفارش مى‏كنم كه با مدد از خدا به تقوا نائل گرديد و با مدد تقوا به خدا برسيد.

صداقت

براى آشنائى با انديشه‏هاى حضرت على عليه السلام درباره اهميت صداقت و راستى، و نقش موثر آن در تكامل اخلاقى فردى و اجتماعى، كلماتى از آن حضرت را در اينجا بيان مى‏كنيم.

1 - «راستگو بر كنگره‏هاى رستگارى و بزرگوارى است‏»

2 - «همانا وفا همزاد راستى است‏»

3 - صدق و راستى (براى نجات از بلاهاى دنيا و آخرت بهترين) وسيله است.

4 - صدق و راستى امانت است.

5 - صدق و راستى نجات بخش است

6 - راستى، رستگارى است.

نهج البلاغه

دكتر سيد جعفر شهيدى


اين مطلب آخرين بار توسط بهاره در السبت مايو 17, 2008 3:32 am ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 2:58 am

خوف و رجاء

1 - بهترين كارها اميد و ترس به خداوند را بحد اعتدال داشتن است‏»

2 - «از پروردگارت بترس ترسيدنى كه تو را از اميد به وى مشغول سازد و به وى اميد داشته باش اميد كسى كه تو را از بيمش اميد نباشد»

3 - «از خدا بترس ترسيدن كسى كه دلش را بفكر مشغول ساخته (و خاطر از جز خداى پرداخته است) زيرا كه ترس از خدا مركبى راهوار و ايمن و زندانى براى نفس است از (ارتكاب) گناهان‏»

4 - «بترس (از آخرت) تا ايمن باشى و ايمن نباش تا بترسى‏»

5 - «ترس از خدا براى كسيكه آنرا شعار و تن پوش خود قرار دهد ايمنى (از عذاب آخرت) مى‏آورد»

6 - «ترس از خدا شهپر ايمان است‏»

ترجمه نهج البلاغه

دكتر سيد جعفر شهيدى




اخلاص

اخلاص امام على عليه السلام


1ـ ابن شهرآشوب گويد: وقتى امير مؤمنان(ع) بر عمرو بن عبدود دست يافت او را ضربت نزد و نكشت، او به على(ع) دشنام داد و حذيفه پاسخش داد، پيامبر(ص) فرمود: اى حذيفه ساكت باش، خود على سبب درنگش را خواهد گفت. آنگاه على(ع) عمرو را از پاى در آورد. چون به حضور رسول خدا(ص) رسيد پيامبر سبب را پرسيد، على(ع) عرضه داشت: او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افكند، من ترسيدم كه براى تشفى خاطرم گردن او را بزنم، از اين رو او را رها كردم، چون خشمم فرو نشست او را براى خدا كشتم.

2ـ علامه مجلسى(ره) گويد: صبحگاهى رسول خدا(ص) به مسجد آمد و مسجد از جمعيت پر بود، پيامبر فرمود: امروز كدامين شما براى رضاى خدا از مال خود انفاق كرده است؟ همه ساكت ماندند، على(ع) گفت: من از خانه بيرون آمدم و دينارى داشتم كه مى‏خواستم با آن مقدارى آرد بخرم، مقداد بن اسود را ديدم و چون اثر گرسنگى را در چهره او مشاهده كردم دينار خود را به او دادم. رسول خدا(ص) فرمود: (رحمت خدا بر تو) واجب شد.

مرد ديگرى برخاست و گفت: من امروز بيش از على انفاق كرده‏ام، مخارج سفر مرد و زنى را كه قصد سفر داشتند و خرجى نداشتند هزار درهم پرداختم. پيامبر(ص) ساكت ماند. حاضران گفتند : اى رسول خدا، چرا به على فرمود: «رحمت خدا بر تو واجب شد» و به اين مرد با آنكه بيشتر صدقه داده بود نفرمودى؟ رسول خدا(ص) فرمود: مگر نديده‏ايد كه گاه پادشاهى خادم خود را كه هديه ناچيزى برايش آورده مقام و موقعيتى نيكو مى‏بخشد و از سوى خادم ديگرش هديه بزرگى آورده مى‏شود ولى آن را پس مى‏دهد و فرستنده را به چيزى نمى‏گيرد؟ گفتند: چرا، فرمود : در اين مورد هم چنين است، رفيق شما على دينارى را در حال طاعت و انقياد خدا و رفع نياز فقيرى مؤمن بخشيد ولى آن رفيق ديگرتان آنچه داد همه را براى معاندت و دشمنى با برادر رسول خدا داد و مى‏خواست بر على بن ابيطالب برترى جويد، خداوند هم عمل او را تباه ساخت و آن را وبال گردن او گردانيد. آگاه باشيد كه اگر با اين نيت از فرش تا عرش را سيم و زر به صدقه مى‏داد جز دورى از رحمت خدا و نزديكى به خشم خدا و در آمدن در قهر الهى براى خود نمى‏افزود.

3ـ على(ع) فرمود: گروهى خدا را از روى رغبت پرستيدند و اين عبادت تاجران است. گروهى خدا را از روى ترس و بيم پرستيدند و اين عبادت بردگان است، و گروهى خدا را از روى شكر و سپاسگزارى پرستيدند و اين عبادت آزادگان است.

4ـ و فرمود: خدايا، من تور را از بيم عذاب و طمع در ثوابت نپرستيدم، بلكه تو را شايسته بندگى ديدم و پرستيدم.

5ـ و فرمود: دنيا همه‏اش نادانى است جز مكانهاى علم، و علم همه‏اش حجت است جز آنچه بدان عمل شود، و علم همه‏اش ريا و خود نمايى است جز آنچه خالص (براى خدا) باشد، و اخلاص هم در راه خطر است تا بنده بنگرد كه عاقبتش چه مى‏شود.

عمل اگر براى غير خدا باشد وزر و وبال صاحب آن است و اگر انفاق به نيت فخر و مباهات باشد نصيب سگان و عقابان است. در اين زمينه حكايت لطيفى را كه دميرى در كتاب «حياة الحيوان» آورده بنگريد:

امام علامه ابو الفرج اصفهانى و ديگران حكايت كرده‏اند كه: فرزدق شاعر مشهور به نام همام بن غالب، پدرش غالب رئيس قوم خود بود، زمانى مردم كوفه را قحطى و گرسنگى سختى رسيد، غالب پدر فرزدق مذكور شترى را براى خانواده خود كشت و غذايى از آن تهيه كرد و چند كاسه آبگوشت براى قومى از بنى‏تميم فرستاد و كاسه‏اى هم براى سحيم بن وثيل رياحى كه رئيس قوم خود بود فرستاد. سحيم كسى است كه در شعر خود گفته بود:« من مردى شناخت شده و خوشنام و با تجربه وكاردانم، هرگاه عمامه بر سر نهم مرا خواهيد شناخت» و حجاج هنگامى كه براى امارت كوفه وارد كوفه شد در خطبه خود به اين شعر تمثل جست.

وقتى ظرف غذا به سحيم رسيد آن را واژگون ساخت و آورنده را كتك زد و گفت: مگر من نيازمند غداى غالب هستم؟ اگر او يك شتر كشته من هم شترى مى‏كشم. ميان آنان مسابقه شتر كشى راه افتاد، سحيم يك شتر براى خانواده خود كشت و صبح روز بعد غالب دو شتر كشت، باز سحيم دو شتر كشت و غالب در روز سوم سه شتر كشت، باز سحيم سه شتر كشت و غالب در روز چهارم صد شتر كشت. سحيم چون آن اندازه شتر نداشت ديگر شترى نكشت امام آن را به دل گرفت.

چون روزهاى قحطى سپرى شد و مردم وارد كوفه شدند، بنى رياح به سحيم گفتند: ننگ روزگار را متوجه ما ساختى، چرا به اندازه غالب شتر نكشتى و ما آمادگى داشتيم كه به جاى هر شترى دو شتر به تو بدهيم؟! سحيم چنين عذر آورد كه شترانش در دسترس نبودند، آن گاه سيصد شتر پى‏كرد و به مردم گفت: همگى بخوريد. اين حادثه در دوران خلافت امير مؤمنان على بن ابى‏طالب (ع) اتفاق افتاد، از آن حضرت درباره حلال بودن خوردن آنها فتوا خواستند، حضرت حكم به حرمت كرد و فرمود: اين شتران نه براى خوردن كشته شده‏اند و از كشتن آنها مقصودى جز فخر و مباهات در كار نبوده است. از اين رو گوشت آنها را در زباله‏دان كوفه ريختند و خوراك سگان و عقابان و كركسان گرديد.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 3:00 am

تزكيه نفس

1 - بر نفس خود بخيل باش و زمام آن را در آنچه برايت روانيست رها مگردان كه بخل ورزيدن بر نفس داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوش مى‏انگارد.

2 - مؤمن ... سينه او هر چه فراختر است و نفس وى هر چه خوارتر.

3 - پس حساب نفس خود را براى خود گير كه ديگران را حسابرسى است.

4 - آن كه حساب نفس خود كرد سود برد و آن كه از آن غافل گرديد زيان ديد

5 - بر خواهش نفست غلبه كن حكمت الهى برايت كامل مى‏شود.

6 - با كندن ريشه بدى از سينه‏ات آن را از سينه ديگرى بر كن.

7 - راه راست را از عقل جوى و هواى نفس را مخالفت كن تا پيروز گردى.

8 - آنگه از خود خوشنود بود ناخشنودان او بسيار شود. كلمات قصار - 6

9 - خداى بيامرزد مردى را كه با لجام طاعت و تقوى خويش نفس را مهار كند و لجام زند و با زمام خود را بسوى فرمانبردارى خدا بكشاند»

10 - «به نفس خدمت كردن او را از لذت و سرمايه‏هاى (شهوانى) بازداشتن و به كسب علوم و حكمتها وادارش كردن و به عبارت و طاعتها بكوشش داشتن است، و رستگارى نفس در اين است‏».

11 - پيكر و تن را خدمت كردن باو دادن است آنچه را كه مى‏خواهد از لذات و شهوتها و سرمايه‏ها و هلاك نفس در اين كار است‏»
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 3:03 am

نگرش به دنيا


نهج البلاغه و ترك دنيا


از جمله مباحث نهج البلاغه منع و تحذير شديد از دنيا پرستى است.آنچه در بخش پيش درباره مقصود و هدف زهد گفتيم روشن‏كننده مفهوم دنياپرستى نيز هست،زيرا زهدى كه بدان شديدا ترغيب شده است نقطه مقابل دنيا پرستى است كه سخت نفى گرديده است.با تعريف و توضيح هر يك از اين دو مفهوم،ديگرى نيز روشن مى‏شود.ولى نظر به تاكيد و اصرار فراوان و فوق العاده‏اى كه در مواعظ امير المؤمنين علي عليه السلام در باره منع و تحذير از دنيا پرستى به عمل آمده است و اهميت فى نفسه اين موضوع،ما اين را جداگانه و مستقل طرح مى‏كنيم و توضيحات بيشترى مى‏دهيم تا هر گونه ابهام رفع بشود.

نخستين مطلب اين است كه چرا اينهمه در كلمات امير المؤمنين به اين مطلب توجه شده است،به طورى كه نه خود ايشان مطلب ديگرى را اين اندازه مورد توجه قرار داده‏اند نه رسول اكرم و يا ساير ائمه اطهار اين اندازه درباره غرور و فريب دنيا و فنا و ناپايدارى آن و بى وفايى آن و لغزانندگى آن و خطرات ناشى از تجمع مال و ثروت و وفور نعمت و سرگرمى بدانها سخن گفته‏اند. خطرى كه غنائم به وجود آورد اين يك امر تصادفى نيست،مربوط است‏به سلسله خطرات عظيمى كه در عصر على عليه السلام يعنى در دوران خلافت‏خلفا خصوصا دوره خلافت عثمان كه منتهى به دوره خلافت‏خود ايشان شد،متوجه جهان اسلام از ناحيه نقل و انتقالات مال و ثروت گرديده بود.على عليه السلام اين خطرات را لمس مى‏كرد و با آنها مبارزه مى‏كرد،مبارزه‏اى عملى در زمان خلافت‏خودش كه بالاخره جانش را روى آن گذاشت،و مبارزه‏اى منطقى و بيانى كه در خطبه‏ها و نامه‏ها و ساير كلماتش منعكس است.

فتوحات بزرگى نصيب مسلمانان گشت.اين فتوحات مال و ثروت فراوانى را به جهان اسلام سرازير كرد، ثروتى كه به جاى اينكه به مصارف عموم برسد و عادلانه تقسيم شود غالبا در اختيار افراد و شخصيتها قرار گرفت.مخصوصا در زمان عثمان اين جريان فوق العاده قوت گرفت،افرادى كه تا چند سال پيش فاقد هر گونه ثروت و سرمايه‏اى بودند داراى ثروت بى‏حساب شدند.اينجا بود كه دنيا كار خود را كرد و اخلاق امت اسلام به انحطاط گراييد.

فريادهاى على در آن عصر خطاب به امت اسلام،به دنبال احساس اين خطر عظيم اجتماعى بود.

مسعودى در ذيل‏«احوال عثمان‏»مى‏نويسد:

«عثمان فوق العاده كريم و بخشنده بود(البته از بيت المال!).كارمندان دولت و بسيارى از مردم ديگر راه او را پيش گرفتند.او براى اولين بار در ميان خلفا خانه خويش را با سنگ و آهك بالا برد و درهايش را از چوب ساج و عرعر ساخت و اموال و باغات و چشمه‏هايى در مدينه اندوخته كرد.وقتى كه مرد در نزد صندوقدارش صد و پنجاه هزار دينار و يك ميليون درهم پول نقد بود.قيمت املاكش در وادى القرى و حنين و جاهاى ديگر بالغ بر صد هزار دينار مى‏شد.اسب و شتر فراوانى از او باقى ماند.»

آنگاه مى‏نويسد:

«در عصر عثمان جماعتى از يارانش مانند خودش ثروتها اندوختند:زبير بن العوام خانه‏اى در بصره بنا كرد كه اكنون در سال 332(زمان خود مسعودى است)هنوز باقى است،و معروف است‏خانه‏هايى در مصر،كوفه و اسكندريه بنا كرد.ثروت زبير بعد از وفات پنجاه هزار دينار پول نقد و هزار اسب و هزارها چيز ديگر بود.خانه‏اى كه طلحة بن عبد الله در كوفه با گچ و آجر و ساج ساخت هنوز(در زمان مسعودى)باقى است و به دار الطلحتين معروف است.عايدات روزانه طلحه از املاكش در عراق هزار دينار بود.در سر طويله او هزار اسب بسته بود.پس از مردنش يك سى و دوم ثروتش هشتاد و چهار هزار دينار برآورد شد.»

مسعودى نظير همين ثروتها را براى زيد بن ثابت و يعلى بن اميه و بعضى ديگر مى‏نويسد.

بديهى است كه ثروتهاى بدين كلانى از زمين نمى‏جوشد و از آسمان هم نمى‏ريزد،تا در كنار چنين ثروتهايى فقرهاى موحشى نباشد،چنين ثروتها فراهم نمى‏شود.اين است كه على عليه السلام در خطبه‏129 پس از آنكه مردم را از دنيا پرستى تحذير مى‏دهد مى‏فرمايد:


و قد اصبحتم فى زمن لا يزداد الخير فيه الا ادبارا و لا الشر الا اقبالا و لا الشيطان فى هلاك الناس الا طمعا.فهذا اوان قويت عدته و عمت مكيدته و امكنت فريسته.اضرب بطرفك حيث‏شئت من الناس، فهل تبصر الا فقيرا يكابد فقرا او غنيا بدل نعمة الله كفرا او بخيلا اتخذ البخل بحق الله وفرا او متمردا كان باذنه عن سمع المواعظ وقرا؟اين خياركم و صلحاؤكم و اين احراركم و سمحاؤكم؟و اين المتورعون فى مكاسبهم و المتنزهون فى مذاهبهم؟

همانا در زمانى هستيد كه خير دائما واپس مى‏رود و شر همى به پيش مى‏آيد و شيطان هر لحظه بيشتر به شما طمع مى‏بندد.اكنون زمانى است كه تجهيزات شيطان(وسايل غرور شيطانى)نيرو گرفته و فريب شيطان در همه جا گسترده شده و شكارش آماده است.نظر كن،هر جا مى‏خواهى از زندگى مردم را تماشا كن،آيا جز اين است كه يا نيازمندى مى‏بينى كه با فقر خود دست و پنجه نرم مى‏كند و يا توانگرى كافر نعمت‏يا ممسكى كه امساك حق خدا را وسيله ثروت اندوزى قرار داده است و يا سركشى كه گوشش به اندرز بدهكار نيست؟كجايند نيكان و شايستگان شما؟كجايند پارسايان شما در كار و كسب؟كجايند پرهيزكاران شما؟...


اين مطلب آخرين بار توسط بهاره در السبت مايو 17, 2008 4:02 am ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 3:05 am

سكر نعمت

امير المؤمنين در كلمات خود نكته‏اى را ياد مى‏كند كه آن را«سكر نعمت‏»يعنى مستى ناشى از رفاه مى‏نامد كه به دنبال خود«بلاى انتقام‏»را مى‏آورد.

در خطبه 151 مى‏فرمايد:

ثم انكم معشر العرب اغراض بلايا قد اقتربت،فاتقوا سكرات النعمة و احذروا بوائق النقمة.

شما مردم عرب هدف مصائبى هستيد كه نزديك است.همانا از«مستيهاى نعمت‏»بترسيد و از بلاى انتقام بهراسيد.

آنگاه على عليه السلام شرح مفصلى درباره عواقب متسلسل و متداوم اين ناهنجاريها ذكر مى‏كند.در خطبه 185 آينده وخيمى را براى مسلمين پيشگويى مى‏كند،مى‏فرمايد:

ذاك حيث تسكرون من غير شراب بل من النعمة و النعيم.

آن در هنگامى است كه شما مست مى‏گرديد،اما نه از باده بلكه از نعمت و رفاه.

آرى،سرازير شدن نعمتهاى بى‏حساب به سوى جهان اسلام و تقسيم غير عادلانه ثروت و تبعيضهاى ناروا،جامعه اسلامى را دچار بيمارى مزمن‏«دنيا زدگى‏»و«رفاه زدگى‏»كرد.

على عليه السلام با اين جريان كه خطر عظيمى براى جهان اسلام بود و دنباله‏اش كشيده شده،مبارزه مى‏كرد و كسانى را كه موجب پيدايش اين درد مزمن شدند انتقاد مى‏كرد.خودش در زندگى شخصى و فردى،درست در جهت ضد آن زندگيها عمل مى‏كرد،هنگامى هم كه به خلافت رسيد،در صدر برنامه‏اش مبارزه با همين وضع بود.



وجهه عام سخن مولى

اين مقدمه كه گفته شد براى اين است كه وجهه خاص سخن امير المؤمنين در مورد دنيا پرستى كه متوجه يك پديده مخصوص اجتماعى آن عصر بود روشن شود.

از اين وجهه خاص كه بگذريم،بدون شك وجهه‏اى عام نيز هست كه اختصاص به آن عصر ندارد،شامل همي عصرها و همه مردم است و جزء اصول تعليم و تربيت اسلامى است،منطقى است كه از قرآن كريم سرچشمه گرفته و در كلمات رسول خدا و امير المؤمنين و ساير ائمه اطهار و اكابر مسلمين تعقيب شده است.اين منطق است كه دقيقا بايد روشن شود.ما در بحث‏خود بيشتر متوجه وجهه عام سخن امير المؤمنين هستيم،وجهه‏اى كه از آن وجهه همه مردم در همه زمانها مخاطب على هستند.

زبان مخصوص هر مكتب
هر مكتب زبان مخصوص به خود دارد،براى درك مفاهيم و مسائل آن مكتب بايد با زبان مخصوص آن مكتب آشنا شد.


از طرف ديگر،براى فهم زبان خاص آن مكتب بايد در درجه اول بينش كلى آن را در باره هستى و جهان و حيات و انسان و به اصطلاح جهان‏بينى آن را به دست آورد.

اسلام جهان‏بينى روشنى درباره هستى و آفرينش دارد،با ديد ويژه‏اى به حيات و زندگى انسان مى‏نگرد.

از جمله اصول جهان بينى اسلامى اين است كه هيچ گونه ثنويتى در هستى نيست.آفرينش از نظر بينش توحيدى اسلام به دو بخش‏«بايد»و«نبايد»تقسيم نمى‏شود،يعنى چنين نيست كه برخى موجودات خير و زيبا هستند و مى‏بايست آفريده شوند و آفريده شدند.

در جهان بينى اسلامى اينچنين منطقى كفر و منافى با اصل توحيد است.از نظر اسلام همه چيز بر اساس خير و حكمت و حسن و غايت آفريده شده است:

الذى احسن كل شى‏ء خلقه.

ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت.

عليهذا منطق اسلام در مورد ذم دنيا هرگز متوجه جهان آفرينش نيست.جهان بينى اسلامى كه بر توحيد خالص بنا شده است،بر روى توحيد در فاعليت تكيه فراوان كرده است،شريكى در ملك خدا قائل نيست.اينچنين جهان‏بينى نمى‏تواند بدبينانه باشد.انديشه چرخ كجمدار و فلك كج‏رفتار يك انديشه اسلامى نيست.پس ذم دنيا متوجه چيست؟

دنياى مذموم

معمولا مى‏گويند آنچه از نظر اسلام مذموم و مطرود است علاقه به دنياست.اين سخن،هم درست است و هم نادرست.اگر مقصود از علاقه،صرف ارتباط عاطفى است،نمى‏تواند سخن درستى باشد،چون انسان در نظام كلى خلقت همواره با يك سلسله علايق و عواطف و تمايلات آفريده مى‏شود و اين تمايلات جزء سرشت او است،او خودش اينها را كسب نكرده است.و بعلاوه،اين علايق زائد و بيجا نيست. همان طورى كه در بدن انسان هيچ عضو زائدى وجود ندارد(حتى يك مويين رگ اضافى در كار نيست) هيچ عاطفه و علاقه طبيعى زائدى هم وجود ندارد.تمام تمايلات و عواطف سرشتى بشر متوجه هدفها و غاياتى حكيمانه است.

قرآن كريم اين عواطف را به عنوان آيات و نشانه‏هايى از تدبير الهى و حكمتهاى ربوبى ياد مى‏كند:

و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة.

از جمله نشانه‏هاى حق اين است كه از جنس خود شما همسرانى براى شما آفريده كه در كنار آنها آرامش بيابيد و ميان شما و آنها الفت و مهربانى قرار داد.

اين عواطف و علايق يك سلسله كانالهاى ارتباطى ميان انسان و جهان است،بدون اينها انسان نمى‏تواند راه تكامل خويش را بپيمايد.پس جهان‏بينى اسلامى همان طورى كه به ما اجازه نمى‏دهد جهان را محكوم و مطرود و مذموم بشماريم،اجازه نمى‏دهد علايق طبيعى و كانالهاى ارتباطى انسان و جهان را نيز زائد و بى‏مصرف و قطع شدنى بدانيم.اين علايق و عواطف،جزئى از نظام عمومى آفرينش است.انبياء و اولياى حق از اين عواطف در حد اعلى برخوردار بودند.

حقيقت اين است كه منظور از علاقه به دنيا تمايلات طبيعى و فطرى نيست،مقصود از علاقه و تعلق، بسته بودن به امور مادى و دنياوى و در اسارت آنها بودن است كه توقف است و ركود است و باز ايستادن از حركت و پرواز است و سكون است و نيستى است.اين است كه دنياپرستى نام دارد و اسلام سخت‏با آن مبارزه مى‏كند،و اين است آن چيزى كه بر ضد نظام تكاملى آفرينش است و مبارزه با آن همگامى با ناموس تكاملى آفرينش است.تعبيرات قرآن مجيد در اين زمينه در حد اعجاز است.در فصلهاى آينده اين مطلب را توضيح خواهيم داد.


اين مطلب آخرين بار توسط بهاره در السبت مايو 17, 2008 4:05 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 3:07 am

رابطه انسان و جهان

در فصل پيش روشن كرديم كه آنچه از نظر قرآن و طبعا از نظر نهج البلاغه نيز مذموم است نه‏«وجود فى نفسه‏»جهان است و نه‏«تمايلات و علايق فطرى و طبيعى‏»انسان.در اين مكتب،نه جهان بيهوده آفريده شده است و نه انسان راه خود را گم كرده و به غلط در اين جهان آمده است.

مكاتبى بوده و هستند كه نسبت‏به نظام آفرينش با ديده بدبينى مى‏نگرند،نظام موجود را نظام كامل نمى‏پندارند.و نيز مكتبهايى بوده كه آمدن انسان را به اين جهان نتيجه يك اشتباه!و از نوع راه گم كردن!مى‏دانند،انسان را موجودى صد در صد بيگانه با جهان مى‏شمارند كه هيچ گونه پيوند و خويشاوندى با اين جهان ندارد،زندانى اين جهان است،يوسفى است كه به دست‏برادران دشمن در چاه اين جهان محبوس گشته است،تمام مساعى‏اش بايد صرف فرار از اين زندان و بيرون آمدن از اين چاه گردد.

بديهى است هنگامى كه رابطه انسان با جهان دنيا و طبيعت رابطه زندانى و زندان و به چاه افتاده و چاه است،انسان نمى‏تواند هدفى جز«خلاصى‏»داشته باشد.

منطق اسلام

ولى از نظر اسلام رابطه انسان و جهان از نوع رابطه زندانى و زندان و چاه و در چاه افتاده نيست،بلكه از نوع رابطه كشاورز است‏با مزرعه،و يا اسب دونده است‏با ميدان مسابقه،و يا سوداگر با بازار تجارت،و يا عابد با معبد است.دنيا از نظر اسلام مدرسه انسان و محل تربيت انسان و جايگاه تكامل اوست.

در نهج البلاغه گفتگوى امير المؤمنين عليه السلام با مردى ذكر شده است كه از دنيا مذمت كرده و على عليه السلام او را كه مى‏پنداشت دنياى مذموم همين جهان عينى مادى است مورد ملامت قرار داد و به اشتباهش آگاه نمود.شيخ عطار اين جريان را در مصيبت نامه به شعر در آورده،مى‏گويد:

آن يكى در پيش شير دادگر ذم دنيا كرد بسيارى مگر حيدرش گفتا كه دنيا نيست‏بد بد تويى زيرا كه دورى از خرد هست دنيا بر مثال كشتزار هم شب و هم روز بايد كشت و كار زانكه عز و دولت دين سر به سر جمله از دنيا توان برد اى پسر تخم امروزينه فردا بر دهد ور نكارد«اى دريغا»بر دهد پس نكوتر جاى تو دنياى توست زانكه دنيا توشه عقباى توست تو به دنيا در،مشو مشغول خويش ليك در وى كار عقبى گير پيش چون چنين كردى تو را دنيا نكوست پس براى اين،تو دنيا دار دوست

ناصر خسرو علوى كه بحق مى‏توان او را«حكيم الشعراء»خواند و يكى از نكته سنج ترين و مذهبى‏ترين شعراى پارسى زبان است،چكامه‏اى درباره خوبى و بدى جهان دارد كه هم با منطق اسلام منطبق است و هم فوق العاده عالى و زيباست،شايسته است در اينجا نقل شود.اين اشعار در ديوان او هست و در كتاب جامع الحكمتين خويش نيز آنها را آورده است.مى‏گويد:

جهانا!چه در خورد و بايسته‏اى اگر چند با كس نپايسته‏اى به ظاهر چو در ديده خس،ناخوشى به باطن چو دو ديده بايسته‏اى اگر بسته‏اى را گهى بشكنى شكسته بسى نيز تو بسته‏اى چو آولده بينندت آلوده‏اى وليكن سوى شستگان شسته‏اى كسى كه تو را مى‏نكوهش كند بگويش:«هنوزم ندانسته‏اى‏» ز من رسته‏اى تو،اگر بخردى چه بنكوهى آن را كز آن رسته‏اى به من بر گذر دارد ايزد تو را تو در رهگذر پست چه نشسته‏اى؟ ز بهر تو ايزد درختى بكشت كه تو شاخى از بيخ او جسته‏اى اگر كژ بر او رسته‏اى سوختى و گر راست‏بر رسته‏اى رسته‏اى بسوزد،بلى هر كسى چوب كژ نپرسد كه بادام يا پسته‏اى تو تير خدايى سوى دشمنش به تيرش چرا خويشتن خسته‏اى؟!

اكنون كه روشن شد رابطه انسان با جهان از نوع رابطه كشاورز با مزرعه و بازرگان با بازار و عابد با معبد است،پس انسان نمى‏تواند نسبت‏به جهان بيگانه،پيوندهايش همه بريده و روابطش همه منفى بوده باشد.در هر ميلى طبيعى در انسان غايتى و هدفى و مصلحتى و حكمتى نهفته است.آدمى در اين جهان‏«نه به زرق آمده است تا به ملامت‏برود».

به طور كلى ميل و كشش و جاذبه سراسر جهان را فرا گرفته است.ذرات جهان با حساب معينى به سوى يكديگر كشيده مى‏شوند و يكديگر را جذب مى‏كنند.اين جذب و انجذابها بر اساس هدفهايى بسيار حكيمانه است.

منحصر به انسان نيست،هيچ ذره‏اى از ميل يا ميلهايى خالى نيست.چيزى كه هست،انسان بر خلاف ساير اشياء به ميلهاى خويش آگاهى دارد.وحشى كرمانى مى‏گويد:

يكى ميل است در هر ذره رقاص كشان هر ذره را تا مقصد خاص رساند گلشنى را تا به گلشن دواند گلخنى را تا به گلخن ز آتش تا به باد،از آب تا خاك ز زير ماه تا بالاى افلاك همين ميل است اگر دانى،همى ميل جنيبت در جنيبت،خيل در خيل از اين ميل است هر جنبش كه بينى به جسم آسمانى تا زمينى

پس،از ديدگاه اسلام نه جهان بيهوده آفريده شده و نه انسان به غلط آمده است و نه علايق طبيعى و فطرى انسان امورى نبايستنى است.پس آنچه مذموم است و نبايستنى است و مورد توجه قرآن و نهج البلاغه است چيست؟اينجا بايد مقدمه‏اى ذكر كنيم:

انسان خصيصه‏اى دارد كه ايده‏آل جو و كمال مطلوب خواه آفريده شده است،در جستجوى چيزى است كه پيوندش با او بيش از يك ارتباط معمولى باشد.به عبارت ديگر،انسان در سرشت‏خويش پرستنده و تقديس كننده آفريده شده است و در جستجوى چيزى است كه او را منتهاى آرزوى خويش قرار دهد و«او»همه چيزش بشود.

اينجاست كه اگر انسان خوب رهبرى نشود و خود از خود مراقبت نكند،ارتباط و«علاقه‏»او به اشياء به‏«تعلق‏»و«وابستگى‏»تغيير شكل مى‏دهد،«وسيله‏»به‏«هدف‏»استحاله مى‏شود،«رابطه‏»به صورت‏«بند»و«زنجير»در مى‏آيد،حركت و تلاش و آزادى مبدل به توقف و رضايت و اسارت مى‏گردد.

اين است آن چيزى كه نبايستنى است و بر خلاف نظام تكاملى جهان است و از نوع نقص و نيستى است نه كمال و هستى،و اين است آن چيزى كه آفت انسان و بيمارى خطرناك انسان است،و اين است آن چيزى كه قرآن و نهج البلاغه انسان را نسبت‏به آن هشدار مى‏دهند و اعلام خطر مى‏كنند.

بدون شك اسلام جهان مادى و زيست در آن را(و لو بهزيستى در حد اعلى را)شايسته اين كه كمال مطلوب انسان قرار گيرند نمى‏داند،زيرا اولا در جهان‏بينى اسلامى جهان ابدى و جاويدان در دنبال اين جهان مى‏آيد كه سعادت و شقاوتش محصول كارهاى نيك و بد او در اين جهان است،و ثانيا مقام انسان و ارزشهاى عالى انسان برتر و بالاتر از اين است كه خويشتن را«بسته‏»و اسير و برده ماديات اين جهان نمايد.

اين است كه على عليه السلام مكرر به اين مطلب اشاره مى‏كند كه دنيا خوب جايى است اما براى كسى كه بداند اينجا قرار گاه دائمى نيست،گذرگاه و منزلگاه اوست:

و لنعم دار من لم يرض بها دارا.
خوب خانه‏اى است دنيا،اما براى كسى كه آن را خانه خود(قرارگاه خود) نداند.

الدنيا دار مجاز لا دار قرار،فخذوا من ممركم لمقركم.

دنيا خانه بين راه است،نه خانه اصلى و قرار گاه دائمى.

از نظر مكتبهاى انسانى جاى هيچ گونه شك و ترديد نيست كه هر چيزى كه انسان را به خود ببندد و در خود محو نمايد بر ضد شخصيت انسانى است،زيرا او را راكد و منجمد مى‏كند.سير تكامل انسان لا يتناهى است و هر گونه توقفى و ركودى و«بستگى‏»اى بر ضد آن است.ما هم در اين جهت‏بحثى نداريم، يعنى اين مطلب را به صورت كلى مى‏پذيريم.سخن در دو مطلب ديگر است:
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
amin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
amin


تعداد پستها : 2691
Registration date : 2007-12-02

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 3:19 am

ممنون بهاره جان
دست گلت درد نکنه flower
من علاقه ای ویژه ای به حضرت علی دارم
نمونه واقعی یه انسان کامل از هر جهت
فکر می کنم قشنگترین توصیف از حضرت علی دکتر علی شریعتی داده
من برای این تایپیک قسمتی از سخنان دکتر شریعتی که خطاب به برادري برده و مدفون شده در دخمه نزديکي مصر بود رو انتخاب کردم
اگه دوست داشتین متن کامل نامه رو هم میزارم بعدا
جدا ضرر می کنین اگه کامل نخونین و سرسری رد شین ازش Wink


...و قبل از من برادر! يکي ديگر قرباني اين شمشير هاست ، يکي ديگر قرباني مظلوم اين محراب هاست « علي » .
علي... برادر ، خويشاوند ان مرد پيام آور بود و در محراب همين عبادت الله کشته شد ، پيش از من برادر ، خانواده او پيش از خانواده من و پيش از خانواده برده ها و ستم ديده هاي تاريخ نابود شدند و خانه او پيش از خانه ما به نام سنت جهاد و ذکات غارت شد و « قرآن » برادر پيش از آن که وسيله اي شود براي باز هم چاپيدن من ، باز هم بيگاري و بردگي من بر سر نيزه شد و « علي » را شکست ... عجب ! ... اين بود که برادر يافتم ، مردي را پيدا کردم بعد از پنج هزار سال که از خدا سخن مي گويد اما نه براي خواجگان بلکه براي بردگان ؛ نيايش مي کند برادر نه همچون بودا که به ميروانا برسد و يا همچون راهبان مردم را بفريبد يا همچون پارسايان خود را به خدا برساند ؛
و مي جنگد برادر! شمشير پر آوازه اش از همه ان شمشير هايي که تو شناختي و من در اين پنج هزار سال شناختم قاطع تر و کوبنده تر است اما همه بر سر کساني که همواره بر سر ما مي زدند برادر! خورد. .
مرد جهاد است مردي که پيدا کردم ، مرد عدالت است عدالتي که اولين کسي که قرباني عدالت خشن و خشک آن شد برادرش بود برادر ...( سکوت ) ... و مرديست که همسرش که هم همسر اوست و هم دختر ان پيام آور بزرگ همچون خواهر من کار مي کند و رنج ميبرد و محروميت و گرسنگي را چون ما با پوست و جانش کشيده است و مي کشد برادر و همين طور دخترش و پسرش ... و پسرش وارث پرچمي است سرخ رنگ که در طول تاريخ در دست ما ها بوده و پيشوايان ما ...

اين است که برادر بعد اين پنج هزار سال از ترس ان معبدها که تو ميشناسي و من ميشناسم از ترس ان بناهاي عظيم که تو قربانيش شدي و من قربانيش و از ترس ان قدرتهاي وحشتناک ، من اکنون ...برادر! آمده ام کنار يک خانه گلي ، متروک ، خاموش ، ياران ان پيام آور از پيرامون اين خانه کنار رفته اند و تنهاست ، همسرش تن به مرگ داده است و خودش در نخلستان هاي بني نجار ، همه رنجها و درد هاي من و تو را با خدايش مي گريد ؛ من سرم را به کنار در اين خانه متروک گذاشتم و از ترس ان معبدهاي وحشتناک و از ترس ان قصرها و از ترس ان گنجينه ها که همه با خون و رنج ما فراهم شده در اين هزاران سال به اين خانه پناه آوردم ، اين است برادر ... او و همه کساني که به او وفادار مانده اند، از تبار و نژاد ما رنج ها ديده ها بودند ... همه آنها ... او براي اولين بار زيبايي سخن را نه براي توجيه محروميت ما و توجيه برخورداري قدرتها بلکه زيبايي سخنش را که قهرمان سخن وريست براي نجات ما و آکاهي ما استخدام کرد او بهتر از دموستن سخن مي گويد اما نه براي احقاق حقش ، او بهتر از بوسه ي خطيب سخن مي گويد اما نه در دربار لويي ، بلکه بر سر قدرت ها و بلکه پيشاپيش ستم ديدگان ؛ شمشيرش را نه براي دفاع از خود يا خانواده خود يا نژاد خود يا ملت خود و نه براي دفاع از قدرتها بزرگ بلکه بهتر از اسپارتاکوس و صميميتر از او براي نجات ما در همه صحنه ها به چرخ آورده است ؛ او بهتر از سقراط مي انديشد اما نه انديشه اي براي اثبات فضايل اخلاقي و اشرافيت که بردگان از آن محرومند بلکه براي اثبات ارزش هاي انساني که در ما بيشتر است ، زيرا او وارث قارون ها و فرعون ها نيست و وارث معبدان نيست او خود نه محراب دارد و نه مسجد ، او خود قرباني محراب است ؛ او با خدا سخن مي گويد ، او مظهر عدالت است ، او مظهر تفکر است ، اما نه در گوشه ي کتابخانه ها و مدرسه ها و آکادمي ها و نه در سلسله علما تر تميز روي طاقچه نشسته ! که از درد و رنج و گرسنگي مردم خبر ندارد از پس غرق در تفکرات عميقه ... نه برادر ! ، او همان طور که در عمق آسمان ها پرواز مي کند در همان حال ناله ي کودک يتيمي تمام اندامش را مشتعل کرد و او در همان حاله محراب عبادت ، رنج تنش را فراموش مي کند و نيش خنجر را در همان حال ... ! . فرياد مي زنه به خاطره ظلمي که بر يک زن يهودي شده است ، فرياد مي زند که اگر کسي از اين ننگ بميرد قابل سرزنش نيست ، او برادر ، مرد شعر است و مرد زيبايي سخن اما نه چون شاهنامه که در تمام شست هزار بيت آن تنها يک بار از نژاد ما (بردگان) سخن گفت و از يکي از برادران ما ، « کاوه » اين آهنگري که معلوم بود از تبار ماست ، اما اين آهنگر با اينکه آزادي و انقلاب و نجات مردم و ملت را تعهد کرد اما تا آمد بيرون ... درون شاهنامه ترغيب مي کنند که اين تنها قهرمان از تبار ما که پا به شاهنامه گذاشته است ؛ چه شد؟ کجا رفت؟ ناگهان ميبينم گم شد ، چرا که درخشش نژاد و تبار «فريدون» پيش آمد ؛ اين است که چند خط بيشتر از او در تمام شاهنامه نيامد .
اکنون نيز برادر در عصري و وضعي و جامعه اي زندگي مي کنم که باز به او محتاج هستم و همه هم نژادان و هم طبقه هاي من نيز به او احتياج دارند ؛ او بر خلاف پيامبران ديگر ، بر خلاف نخبه ها و اديشمندان ديگر و برخلاف حکيمان ديگر که .
اگر نابغه هستند ، مرد کار نيستند .
و اگر مرد کار هستند ، مرد انديشه و فهم نيستند
و اگر هر دو هستند ، مرد شمشير و جهاد نيستند
و اگر هر سه هستند ، مرد پارسايي و پاکدامني نيستند
و اگر هر چهار هستند ، مرد عشق و احساس و لطافت روح نيستند .
و اگر همه اين ها هستند ، خدا را نمي شناسند و خود را در ايمان گم نمي کنند ، خودشان هستند او بر خلاف همه اينها مرديست در همه ابعاد انساني ،

مرديست که در همه خدايان و رب نوع هاي قدرت ،انديشه ، کار ، برادر کار ...
کار برادر ... او همچون يگ کاگر همچون من و تو کار مي کند با پنجه هايش که سطر هاي عظيم خدايي را رويه کاغذ مينوسيد با همان دست ها و پنجه ها ، پنجه در خاک فرو مي کند و چاه مي کند ، غنات کنده ... و آب در شوره زار برآورده ... درست يک کارگر اما نه در خدمت اين و آن و نه در خدمت خودش ... در داخل غنات ناگهان فرياد ميزند و ميگه منو بکشيد بالا !! و وقتي که او را بالا ميکشند سر و رويش پر از گل مي باشد و آب در حال شترک زدنه ، در آن بيابان سوزان پيرامون مدينه نهر جاري ميشه و بني هاشم خوشحال ميشند ، بلافاصه در همان حال که هنوز نفس نگردانده ميکويد : زنده باد بر وارثان من که يک قطره از اين آب نصيب ندارند . و اکنون ما نيزمنديم به يک پيشوا ، براي اينکه از همه تمدن ها و مذهب ها و فرهنگ ها يا انسان ها يک حيوان اقتصادي ساخته اند يا يک حيوان نيايش گر درون گراء فردي در دخمه هاي عبادت و روحانيت ؛ يا مرده انديشه و تفکر عقلي ساخته اند ، بي احساس ، بي دم ، بي عمق ، بي عشق و يا مرده احساس و الهام ساخته اند ، بي عقل ، بي تفکر ر، بي منطق ، بي علم ...
او مرد همه اين ابعاد بود . .
رب نوعه زحمت کشيدن و کار و کارگري ، رب نوع سخن گفتن ، رب نوع جهاد کردن ، رب نوع اخلاص ورزيدن ،
رب نوع وفادار ماندن ، رب نوع رنج ، رب نوع سکوت ، رب نوع فرياد ، رب نوع عدالت ... .

و اکنون برادر من در جامعه اي هستم که در برابر من دشمن است ، در يک نظام نيرومند در بيش از نيمي از جهان و به عبارتي بر همه جهان حکومت مي کند ! و نسل مرا براي بردگي تازه از درون مي سازد ، ما اکنون بظاهر براي کسي بيگاري و بردگي نمي کنيم ، آزاد شده ايم ، بردگي برافتاده است ، اما برادر از سرنوشت تو بردگي بدتري را محکوم شده ايم ، انديشه ما را برده کرده اند ، دل ما را برده کرده اند ، اراده ما را تسليم کرده اند و ما را به يک عبوديت آزاد گونه پرورده اند و راه ساخته شدن ما مجدد فقط و فقط با قدرت علم ، جامعه شناسي ، فرهنگ ، هنر ، آزادي هاي جنسي ، آزادي مصرف و عشق برخورداري ممکن خواهد بود ؛ از دورن ما و از دل ما ، ايمان به يک هدف ، مسئوليت انساني و اعتقاد به مکتب او از بين برده اند و اکنون ما در برادر اين نظام هاي حاکم بر جهان ، کوزه هاي خالي زيبايي هستيم که هر چه آن ها ميسازند ، مي بلئيم و ما اکنون به نام فرقه ، به نام خون ، خاک و به نام خود او و مخالف او ، قطعه قطعه مي شويم تا هر قطعه اي لقمه اي ، راحت الحلقوم در دهان آن ها باشيم ؛ تفرقه ، پيروان او را ، برادر ! و پيروان آن مکتب را برادر به جان هم انداختند ، اين دشمن اوست ، چرا در چنين سرنوشتي که در جهان و بر ما حکومت مي کند با او دشمني مي کنه ، به خاطر اين که او با دست بسته نماز ميخواند ، او با اين دشمني ميکنه به خاطره اين که اين با دست باز نماز ميخوانه ، اين دشمن او چون او مهر نداره و بر فقر سجده مي کنه ، او دشمن کينه توزي که اين نو برداشته ؛ جنگ ها را و خصومت ها را و جبهه ها را تا اين اندازه تنگ کرده اند و روشن فکران ما را به کلي به سرزمين ديگري رانده اند و چوپانانش خودشان ؛ ... اختلاف ... .
اما در پيرايه هاي بسيار زيبايي که بر خلاف تو تو اربابت را به سادگي مي شناختي! و شلاقي را که ميخوردي دردش را به سادگي احساس مي کردي! و مي دانستي که برده اي! و چرا برده اي! و کي برده شدي! و چه کساني تو را برده کرده اند ، ما اکنون سرنوشت تو را داريم اما بي آنکه بدانيم چه کسي ما را برده اين قرن کشانده است و از کجا غارت ميشويم و چگونه به تسليم و انحراف انديشه و چگونه به عبوديت هاي زميني دچار شده ايم و اکنون نيز ما را همچون چهار پايان ، نه تنها به بردگي مي کشند بلکه به بهره کشي گرفته اند ، بيش از عصر تو و بيش از نسل تو برادر ما بهره مي دهيم ، همه اين نظام ها و قدرت ها و اين ماشين ها و سرمايه ها و اين کاخ هاي بزرگ جهان را ما با پوست و رنج و پريشاني و محروميت خود به چرخ انداخته ايم و فقط به اندازه اي ميدهند که تا فردا باز به کار آييم ، عدالت برادر بيش از عصر تو محروم است و ظلم و تبعيذ طبقاتي و ستم بيش از عصز توست با چهره تازه و پيرايه هاي تازه تر و برادر «علي» تمام عمرش را بر رويه اين سه کلمه گذاشت ، مظهر بيست و سه سال ، تلاش و جهاد براي ايجاد يک ايمان ، در درون وحشي هاي متفرق ، بيست و پنج سال سکوت و تحمل براي حفظ وحدت مردم مسلمان در برابر امپراطوري هاي روم و در برابر استعمار ايران و همچنين پنج سال کوشش و رنج براي استقرار عدالت و براي اينکه همه کينه هاي ما را با شمشير خودش بيرون بکشد و ما را آزاد کند ، نتوانست ... ، اما توانست مذهبي را و پيشوايي و سيادتي را براي هميشه ، براي من و ما! برادر! اعلام کند ، مذهب عدل و مذهب رهبري خلق و قانون... . .

و علي سه شعار گذاشت ، سه شعاري که همه هستي خودش و خاندانش قرباني اين سه شعار شدند : « مکتب » ، «وحدت» و «عدالت» .
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 4:15 am

خواهش می کنم امین جان .. قابل تو رو نداشت.. Razz

از علی گفتن و نوشتن و خوندن بازم کمه.. ما هر چقدرم تلاش کنیم باز حق مطلب رو نمیتونم آنچنان که شایسته و بایسته اوست، ادا کنیم.. Rolling Eyes

علی به وسعت نامش بزرگی داره و حقانیت .. امیدوارم که ما هم بتونیم ذره ای از این وجود لامتناهی رو درک کنیم و بشناسیم cheers


مطلب بجا و زیبایی رو از دکتر شریعتی عزیز انتخاب کردی..



... به ایمانی به مذهبی معتقدیم که آشنایی درست و منطقی از آن نداریم و اگر داریم بسیار کم . و به مردی معتقدیم ، بعنوان یک مرد بزرگ ، بعنوان یک امام ، بعنوان یک ابرمرد و بعنوان کسی که همه احساس های ما و همه تقدیس ها و تجلیل های مارو به خود وصل کرده و همیشه در طول تاریخ ایران بعد از اسلام ملت ما افتخار ستایش علی رو داشته اما متاسفانه اونچنون که باید اونچنون که از چنین ملتی که اصولا ملت علی است در تاریخ شایسته هست علی را نمیشناسیم ، زیرا ما بیشتر به ستایش علی پرداختیم نه به آشنایی علی و از این نظر است که بیشتر باید از این پس به لحنی گوش بدهیم که علی را بعنوان یک انسان بزرگ یا یک رهبر یک امام یک سرمشق می شناساند چنانکه درس می دهد ، اما ستایش علی ، تجلیل علی ، تقدیس علی به اندازه لازم شاید شده باشه در تاریخ ما ...
... باید هر کسی از یه ایرانی نیمه دانشمند ، نیمه کتاب خوان ، نیمه تحصیل کرده متوسط بپرسه که علی کیست ؟ باید او بهتر از هر کس دیگر بتواند علی را بشناساند و معرفی کند . و اگر محققی در دنیا خواسته باشه به کتاب خانه ای بروه ، به یک مملکتی به یک جامعه ای برود که علی را بشناسد ، اون جامعه ایران باید باشه ، جامعه ما باید باشه ، کتاب خانه های ما باید باشه و آثار دانشمندان ما باید باشه ، ولی متاسفانه نیست . ملت ما چنانکه باید به ستایش علی و اولاد علی و عظمت او پرداخته ، اما این گله را بعنوان یک فرد عضو این جامعه از دانشمندان و علمای خودمون باید بکنیم که چرا خوب به ما نشناسوندین ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 4:24 am






راز محبوبیت علی(جرج جرداق)


مردم دوستي علي (ع) و علي دوستي مردم، يکديگر را تصديق مي کنند و نشان مي دهند که بزرگ، کسي است که دوستدار نيکي باشد و در راه آن شهيد شود. علي (ع) همان شهيد بزرگوار است.


در ميان انسانها، خوبي هاي بسيار سراغ داريم که مورد توجه و علاقه آنها هستند، هر گاه به خير و نيکي ستمي برسد، در واقع به همه انسانها ستم شده است و هر گاه خير و نيکي مورد تعظيم قرار گيرد همه انسانها مورد تعظيم قرار گرفته اند.

اگر صفحات تاريخ را بررسي کنيد. اين حقيقت مسلم را مي يابيد که در ميان شخصيت هاي بزرگ، کمتر کسي را مي توان يافت که همانند علي بن ابي طالب (ع) مورد علاقه و محبت و تعظيم و تجليل و حمايت انسانها قرار گرفته باشد و حوادث و وقايع زندگي او، اين چنين مورد توجه قرار بگيرد.

اين محبت در دلها موج مي زند و وجدان آدمي را از انحراف حفظ مي کند و در عرصه تابش آن باطل و تبهکاري خوار مي گردد.

چنين محبتي انسان را در پناه حق قرار مي دهد و وجدان او را نگهبان و پاسداري مي کند.

حتي در اين محبت آنچنان خاصيت شگفت انگيزي است که ملوان کشتي را که از بالا و پايين دچارحادثه گشته و مسافرانش غرق شده يا در آستانه غرق شدن هستند و بادهاي مخالف از هر سو او را تهديد مي کند نجات مي دهد.

آري علي (ع) در گذرگاه تاريخ به عنوان امام حق و نيکي همانند کوهي استوار قرار گرفته به گونه اي که حوادث کوبنده و بادهاي سخت آن را متزلزل نمي کند.

آنان که با علي بن ابي طالب(ع) دشمني مي کردند خود گمراه شدند و ديگران را هم گمراه ساختند، سرانجام سربه زير خاک فرو بردند و خاموش شدند و از آنها نام و نشاني جز لعن و نفرين انسانهاي خشمگين باقي نماند.

وجدان پاک انسانها درباره آنها اين طور قضاوت کرد که از بين رفتند و ذليل شدند.

اگر گناه و زشتي و تبهکاري در پيشگاه وجدان انسان ارزش داشته باشد، آنها هم ارزشي دارند.

پسر ابوطالب شعله اي فروزان در دلها و حرارتي نيرو بخش در جانها و منطقي شفابخش درعقلهاست. او را سخني است حکيمانه و اخلاقي است بزرگوارانه، خداوند هرگز آسمان را زمين، و زمين را آسمان نمي کند! تاريخ گواه صحت اين مدعاست.

شخصيت علي (ع) از هر جهت براي مردم شگفت انگيز است. رشته محبت او از هر طرف به قلب هاي ايشان پيوند يافته است. بسيارند کساني که درباره اين گوهر يکتا سخن گفته اند و شگفتي و محبت خود را ابراز داشته اند، همه آنها در يک نقطه تلاقي مي کنند و بر سر يک موضوع اتفاق نظر دارند که علي(ع) نمونه والاي فکر و بيان است.

او شخصيتي است که به نور وجدان روشن مي شود. از همين جهت است که او سزاوار شگفتي و شايسته محبت عميق است.

در ميان مردم هستند کساني که نشان پيامبري بر سينه اسرار آميز علي (ع) مي زنند. اين مساله چندان تعجب آور نيست، زيرا يکي از بارزترين صفات علي (ع) اين است که با مردان بزرگ جهان بشري در يک نقطه تلاقي مي کند.

اين مردان بزرگ نسبت به انسانها سمت پدري دارند، اما نه پدر جسماني که به مساله زناشويي و توليد نسل مربوط مي شود. بلکه پدري آنها نمونه اي از پيوند انسان به انسان و زندگي آنان به يکديگر است.

بنابراين، پدري آنها وسيعتر وعميقتر از پدري نسبي و معمولي است. اين پدران انسانيت برتر و والاتر از آنند که در چارچوب ويژگي هاي قومي يا ملي محصور شوند. تاريخ کوشش کرده است که اين کار را انجام دهد. اما آنها از هر قيد و شرطي آزادند و تاريخ بايد در اين مورد کنار گذاشته شود.

از اين جهت است که مي بينيد علي (ع) در جهان آن روز، همچون پدري روحاني است که بسياري از مردم با همه اختلافاتي که داشتند خود را به او منسوب مي کردند. آنها پناهگاهي مي جستند که مظهر واقعي ارزشهاي انساني باشد. اين پناهگاه کسي غير از علي (ع) نبود. او پدر همه شهيدان است. فرزندان روحاني او با شهادت وي به خويشتن تسليت گفتند.

علي (ع) آن بزرگمردي است که وجدان بشري در برابر تاريکي هاي خود خواهي، از او روشني مي گيرد، همان خود خواهي هايي که زمامداران عصري علي (ع) و اکثر زمامداران تاريخ در آن سقوط کرده اند.

علي (ع) آن بزرگمردي است که وجدان ها و انديشه ها را آنچنان به حرکت در آورد که در جريان خود ديگر به کمکي احتياج پيدا نکرد و زمان و مکاني را در آن تاثيري نبود.

حق جويان و عدالت خواهان در ميان مردم پناهگاهي جز علي (ع) نداشتند.

او پدري مهربان بود که سايه بلند خود را بر سر کساني مي گسترد که احساس مي کردند بيداد گران عدالت را با ستم خود از بين مي برند وعاطفه را با سنگدلي پايمال مي کنند و نيکي را با تبهکاري نابود مي سازند و دولت و سلطنت خود را براساس گناه و ظلم بنيانگذاري کرده اند.

پيروان امام که در ظلمات تاريخ با نور هدايت او گام برمي داشتند چنان دلهايشان از محبت او مالامال بود که زبان و قلم از شرح آن ناتوان است. جانبازي آنان در اين راه به گونه اي است که در تاريخ نمونه آن را نتوان يافت.

جرج جرداق




امام علي (ع) 23vdzj7
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 5:36 am

کار خیلی خیلی خوب و قشنگی کردی بهاره عزیزم، واقعا آفرین و ممنونم flower
فقط ای کاش مطالب رو کم کم می ذاشتی، مثلا روزی یه مطلب که وقت کنیم کامل بخونیم و از دستمون نره
ایشاا... سر فرصت می خونم و منم اگه مطلب جالب و آموزنده ای از حضرت علی (ع) پیدا کردم اینجا می نویسم
بازم ممنون، از بهاره عزیزم و امین جان
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالسبت مايو 17, 2008 7:40 am

دلارام نوشته است:
کار خیلی خیلی خوب و قشنگی کردی بهاره عزیزم، واقعا آفرین و ممنونم flower
فقط ای کاش مطالب رو کم کم می ذاشتی، مثلا روزی یه مطلب که وقت کنیم کامل بخونیم و از دستمون نره
ایشاا... سر فرصت می خونم و منم اگه مطلب جالب و آموزنده ای از حضرت علی (ع) پیدا کردم اینجا می نویسم
بازم ممنون، از بهاره عزیزم و امین جان

دلارام عزیز و دوست داشتنی ممنون از لطفت Razz

خواستم مطلب رو کم بذارم، اما ترسیدم حق مطلب ادا نشه و اونطور که شایسته است توجیه نشه .. Rolling Eyes

من راجع به اندیشه علی مطلب رو گذاشتم و بیشترش از نهج البلاغه است .. میدونم که بچه های دیگه مطالب قشنگ تر و پرتری رو به اینجا هدیه میکنن.

امیدوارم فرصت خوندن این مطالب رو پیدا کنی sunny
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالإثنين مايو 19, 2008 3:41 am

بهاره جان مطلب فوق العاده زياد هست
من مجبورم اول بخونم بعد اظهار نظر كنم دست گلت درد نكنه آبجي خانم خودم Very Happy
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالإثنين مايو 19, 2008 4:31 am

اینکه قطره ای از دریاست .. مجید خان تنبل بازی در نیار و همشو بخون ... Evil or Very Mad Mad


زوووووووووووووود ..... قلدر می شویم Cool
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

امام علي (ع) Empty
پستعنوان: رد: امام علي (ع)   امام علي (ع) Icon_minitimeالثلاثاء يوليو 15, 2008 1:36 pm

این الرجبیون؟!


امام علي (ع) 1054-20051025-12


این ماه همش رحمته همش برکته



شب اولش که لیله الرغائب و شب آرزوهاست شبی که دیگه نیازی به توضیحش اندر احوالات مومنین نیست!



از تولد امام باقر که روز اول ماه تا 27 رجب که مبعث محبوب ترین بنده خداست انواع مناسبت ها تو این ماه هست.ولادت امام علی النقی در دومین روز و تولد شش ماهه امام حسین مصادف با 8 رجب. تولد امام محمد التقی که روز دهم ماه وصد البته تولد فاتح خیبر



الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابی طالب


شهادت امام هادی که روز 3 رجبه و شهادت بی بی زینب کبری در نیمه این ماه وشهادت امام موسی کاظم وابوطالب در 25 و26.




و اما..... و اما ایام البیض!

اعتکاف....

این الرجبیون؟؟؟کجا هستند برو بچ طالب رجب؟ماه خدا؟

کجا هستند اونایی که می خوان از این ماه به خدا برسن؟!


امام علي (ع) Etekaf



اعتکاف !!!

امام علي (ع) 62ny0sn




اعتکاف ...اعتکاف ... یعنی فقط خودمو خدا.

الهی و ربی من لی غیرک



امام علي (ع) Etekaf84_089

هوست معتکف خانه‌ی خمارم کرد عشقت از صومعه و مدرسه بیزارم کرد

خاطرم را ز حدیث دو جهان باز آورد لب لعل تو به یک عشوه، که در کارم کرد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
امام علي (ع)
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: عمومي :: سفره خانه-
پرش به: