هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 طنز پاره ها !!

اذهب الى الأسفل 
3 مشترك
نويسندهپيام
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

طنز پاره ها !! Empty
پستعنوان: طنز پاره ها !!   طنز پاره ها !! Icon_minitimeالخميس يونيو 19, 2008 2:35 am



مکر و حیله زن



روزی, روزگاری مردی تصمیم گرفت کتابی بنویسد به اسم مکر زن

زنی از این قضیه باخبر شد و راه افتاد پرسان پرسان خانه آن مرد را پیدا کرد به بهانه ای رفت تو و پرسید داری چی می نویسی؟

مرد جواب داد دارم کتابی می نویسم به اسم مکر زنان, تا مردها بخوانند و هیچ وقت فریب آن ها را نخورند

زن گفت : ای مرد تو خودت نمی توانی فریب زن ها را نخوری, آن وقت می خواهی کتاببی بنویسی و به بقیه چیز یاد بدی؟

مرد گفت : من شماها را از خودم بهتر می شناسم و مطمئن باش هیچ وقت فریب تان را نمی خورم

زن گفت : عمرت را رو این کار تلف نکن که چیزی عایدت نمی شود

مرد گفت : این حرف ها را نمی خواهد به من بزنی؛ چون حنای شما زن ها پیش من یکی رنگ ندارد

زن گفت : خلاصه از من به تو نصیحت؛ می خواهی گوش کن, می خواهی گوش نکن

مرد گفت : خیلی ممنون حالا اگر ریگی به کفش نداری, زود راهت را بگیر و از همان راهی که آمده ای برگرد و بگذار سرم به کارم باشد معلوم است که شما زن ها چشم ندارید ببینید کسی می خواهد پته تان را بریزد رو آب

زن گفت : خیلی خوب
و برگشت خانه خط و خال, پولک و زرک و غالیه, حنا, سرمه, وسمه, غازه و سرخاب و سفیداب را بست به کار و خودش را هفت قلم آرایش کرد رخت های خوبش را هم پوشید و باز رفت سراغ همان مرد و سلام کرد

مرد جواب سلام زن را داد و تا سرش را از رو کتاب ورداشت دلش شروع کرد به لرزیدن؛ چون دید دختر غریبه ای مثل ماه ایستاده جلوش
مرد با دستپاچگی پرسید تو دختر کی هستی؟

زن, پشت چشمی نازک کرد و جواب داد دختر قاضی شهر

مرد گفت : عروس شده ای یا نه؟

زن گفت : نه

مرد گفت : چطور دختری مثل تو تا حالا مانده تو خانه و شوهر نکرده؟

زن جواب داد از بس که پدرم دوستم دارد, دلش نمی اید شوهرم بدهد

مرد پرسید چطور؟ یک کم واضح تر حرف بزن

زن جواب داد هر وقت خواستگاری برام می اید, پدرم می گوید دخترم کر و لال و کور است و با این حرف ها آن ها را دست به سر می کند

مرد گفت : ای دختر زن من می شوی؟

زن گفت : من حرفی ندارم؛ اما چه فایده که پدرم قبول نمی کند

مرد گفت : دستم به دامنت؛ بگو چه کار کنم که به وصالت برسم؟

دختر گفت : اگر راست می گویی و عاشق من شده ای, برو پیش پدرم خواستگاری, پدرم به تو می گوید دخترم کر و لال است و به درد تو نمی خورد تو بگو با همه عیب هاش قبول دارم این طور شاید راضی بشود و من را بدهد به تو

مرد گفت : بسیار خوب

و رفت پیش قاضی گفت : ای قاضی آمده ام دخترت را برای خودم خواستگاری کنم

قاضی گفت : خوش آمدی؛ اما دختر من کر و لال و کور است و به درد تو نمی خورد

مرد گفت : دخترت را با همه عیب و نقصش قبول دارم

قاضی گفت : حالا که خودت می خواهی, مبارک است

و همه اهالی شهر را جمع کرد عروسی مفصلی گرفت و دخترش را به عقد آن مرد درآورد
بعد هم داماد را بردند حمام و از حمام درآوردند و کردند تو حجله و در حجله را بستند رو عروس و داماد
داماد با یک دنیا شوق و ذوق رفت جلو, روبند عروس را ورداشت و تا چشمش افتاد به روی عروس دو دستی زد تو سر خودش؛ چون دید هر چه قاضی از دخترش گفته بود, درست است
مرد فهمید آن زن قشنگ فریبش داده؛ ولی جرئت نداشت زیر حرفش بزند و به قاضی بگوید دخترش را نمی خواهد آخر سر دید راهی براش نمانده, مگر اینکه بگذارد به جای دوری برود که هیچ کس نتواند ردش را پیدا کند
این طور شد که بی خبر گذاشت از خانه قاضی رفت پشت به شهر و رو به بیابان رفت و رفت تا رسید به شهری که هیچ تنابنده ای او را نمی شناخت
مدتی که گذشت دکانی برای خودش دست و پا کرد و شروع کرد به کار و کاسبی

یک روز دید همان زن قشنگ آمد ب دکانش و سلام کرد مرد از جا پرید و با داد و فریاد گفت : ای زن تو من را از شهر و دیارم آواره کردی, دیگر از جانم چه می خواهی که در غربت هم دست از سرم بر نمی داری؟

زن خندید و گفت : من از تو هیچی نمی خوام؛ فقط آمده ام بپرسم یادت هست گفتی هیچ وقت فریب زن ها را نمی خورم؟

مرد گفت : دیگر چه حقه ای می خواهی سوار کنی؟ تو را به خدا دست از سرم وردار

زن گفت : اگر قول می دهی برای زن ها کتاب ننویسی و پاپوش درست نکنی, تو را از این گرفتاری نجات می دهم

مرد گفت : کدام کتاب؟ بعد از آن بلایی که سرم آوردی, کتاب نوشتن را بوسیدم و گذاشتم کنار

زن گفت : اگر به من گوش کنی, کاری می کنم که قاضی طلاق دخترش را از تو بگیرد

مرد گفت : هر چه بگویی مو به مو انجام می دهم

زن گفت : اول قول بده که من را به عقد خودت در می آوری

مرد گفت : قول می دهم

زن گفت : حالا که عقل برگشته به سرت, با یک دسته غربتی راه بیفت سمت شهر خودمان و آن ها را یکراست ببر در خانه قاضی و در بزن قاضی خودش می اید در را وا می کند و تا چشمش می افتد به تو می پرسد این همه مدت کجا بودی؟ بگو دلم برای قوم و خویشم تنگ شده بود و رفته بودم به دیدن آن ها و چون چند سال بود که از هم دور بودیم, نگذاشتند زود برگردم حالا هم آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند
مرد همین کار را کرد و با یک دسته کولی راه افتاد؛ رفت خانه قاضی و در زد

قاضی آمد در را وکرد و دید دامادش با سی چهل تا کولی ریز و درشت پشت در است قاضی از دامادش پرسید این همه مدت کجا بودی؟

مرد جواب داد ای پدر زن عزیزم مدتی از قوم و قبیله ام بی خبر بودم, یک دفعه دلم هواشان را کرد و رفتم به دیدنشان حالا آن ها هم با من آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند

بعد شروع کرد به معرفی آن ها و گفت : این پسرخاله, آن دخترخاله, این پسر عمو, آن دختر عمو, این پسر عمه, آن دختر عمه
کولی ها دیگر منتظر نماندند و جیغ و ویغ کنان با بار و بساطشان ریختند تو خانه قاضی یکی می پرسید جناب قاضی سگم را کجا ببندم؟
یکی می گفت : جناب قاضی دستت را بده ماچ کنم که خاله زای ما را به دامادی قبول کردی
دیگری می گفت : خرم چی بخورد؟ زبان بسته سه روز تمام بکوب راه آمده و یک شکم سیر نخورده
یکی می گفت : اول جلش را وردار, بگذار عرقش خوب خشک بشود
دیگری می گفت : بزم را کجا ببندم؟ همین طور که نمی شود ولش کنم تو خانه جناب قاضی

قاضی دید اگر مردم بفهمند دامادش کولی است, آبروش می ریزد و نمی تواند در آن شهر زندگی کند این بود که دامادش را کنار کشید و به او گفت : تا مردم نیامده اند به تماشا و تو شهر انگشت نما نشده ام, دخترم را طلاق بده و قوم و خویش هات را بردار برو

مرد گفت : پدر زن عزیزم من آه در بساط ندارم که با ناله سودا کنم؛ آن وقت مهریه دخترت چه می شود؟

قاضی گفت : کی از تو مهریه خواست؟

مرد که از خدا می خواست از شر دختر خلاص شود, حرف قاضی را قبول کرد دختر را فوری طلاق داد و رفت با همان زنی که فریبش داده بود عروسی کرد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

طنز پاره ها !! Empty
پستعنوان: رد: طنز پاره ها !!   طنز پاره ها !! Icon_minitimeالخميس يونيو 19, 2008 7:37 am

Laughing Laughing Laughing
ایول، عجب زنی بوده هااااا
خوب چتری رو سر اون آقاهه باز کرده آقااااااا، خووووووووووووووووووب lol! lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
maryashena
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
maryashena


تعداد پستها : 1153
Registration date : 2007-12-05

طنز پاره ها !! Empty
پستعنوان: رد: طنز پاره ها !!   طنز پاره ها !! Icon_minitimeالخميس يونيو 19, 2008 10:14 am

Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

طنز پاره ها !! Empty
پستعنوان: 12 دليلي كه در ايران آزادي بيشتر از بقيه جاهاست ....   طنز پاره ها !! Icon_minitimeالسبت يوليو 05, 2008 9:09 am

گفته می شود که در ایران آزادی نیست. اما با کمی تفکر متوجه می شوید که ایران جزء آزادترین کشورهای دنیاست. محدودیت هایی وجود دارد، ولی در مقایسه آزادی با محدودیت ها با یک حساب سر انگشتی معترف می شویم که آزادترین مردمیم.

۱/ در ایران آزادین که از هر نرم افزار، فیلم، موسیقی و هر چیز الکترونیکی کپی تهیه کنید و کسی به شما چیزی نمی گوید. البته جدیداً کپی رایت تولیدات داخلی رعایت می شود ولی آنقدر ضعیف است که می توان از آن چشم پوشی کرد. شاید شما جزء بدشانس ترین افراد دنیا باشید که بخاطر کپی رایت در ایران دچار مشکل شوید. دقت کنید که جریمه های کپی رایت از پرداخت نقدی تا زندان های طولانی در بقیه کشورها رعایت می شود که ما نداریم. به این می گن آزادی در عمل.

۲/ خالی ببند کسی جلوتو نمی گیره. در خارج از کشور هر کس مسئول صحبت کردنش است و اگر بر اساس صحبت های او افراد متضرر شوند، باید پاسخگو باشد. حال چه برسد که شخص مسئولیتی داشته باشد. افراد در قبال صحبت ها و وعده های خود مسئولند. ولی در ایران امروز یک حرف بزن فردا آنرا تکذیب کن، کسی کاری نمی تواند انجام دهد. این شد آزادی بیان.

۳/ دست به فعالیت اقتصادی بزن، تا خودت نیای اعلام کنی، کسی نمی یاد بگه درآمدت چقدر بوده تا مالیاتشو حساب کنه. اگر شرکت داشته باشید، هر سال با پر کردن اظهارنامه مالیاتی درآمد خود را اعلام کرده و مالیات آنرا پرداخت می کنید. اگر هم شرکت نداشته باشید اصلاً نیازی به این کار ندارید. به این می گن آزادی فعالیت اقتصادی.

۴/ برای تفریح هر جا که رسیدید زیرانداز پهن کنید و همان جا بساط تان را براه اندازید. محدودیتی در نشستن برای خانواده ها وجود ندارد. در پارک، وسط بلوار، حاشیه خیابان ها و … به این میگن آزادی تفریحات سالم.

۵/ با ماشین تان کورس بذارید، و با سرعت زیاد در کوچه ها حرکت کنید، لایی بکشید. موسیقی خود را بلند کنید. خیلی باید بدشانس باشید که گیر بیفتید. آزادید که هر جوری خواستید با ماشین تردد کنید. به این می گن آزادی جنبشی.

۶/ بهرنحوی آلودگی ایجاد کنید (صوتی، تصویری، زیست محیطی) کمتر کسی پیدا می شه که بیاد بهتون گیر بده. کارخانه، ماشین، کارگاه، واحد صنعتی شما از استاندارد محیط را بیشتر آلوده می کند که می کند. به کسی اصلا مربوط نیست. به این می گن آزادی زیست محیطی.

۷/ موقع ازدواج هر چی می خواید مهریه ببندید. کسی که گیر نمی ده، فوقش هم اگه مشکل پیش اومد یه مدتی می افتید زندان بعدش درمی آید. کی مهریه رو داده و کی گرفته. به این می گن آزادی در ازدواج.

۸/ وسیله نقلیه عمومی شما هر چی هم زیر استاندارد باشه آخر براش کار وجود داره. هواپیماتون اتوبوس تون، سواری تون یا هر چیز دیگتون ایمن نباشه، اینجا برای همشون کار هست. بیکار نمی مونن. به این می گن آزادی در ارائه خدمات.

۹/ شما تاجر باشید، حالا جنش بنجل بیارید یا جنس درجه یک، کسی گمرکی رو پرداخت کنید دیگه کسی بهتون گیر نمی ده که این چیه اومده. بازار چین هم که خدا داده از این جنس های کپی برابر اصل (البته فقط در ظاهر برابر اصلند). هر چی خواستی بیار با هر قیمتی که زورت رسید بفروش. به این می گن آزادی در تجارت.

۱۰/ توانایی کار کردن رو داشته باش و اصلاً کار نکن و از همه سوبسید ها استفاده کن. کسی نمی یاد بهت بگه آهی چرا بیکاری. شما باید فعالیت اقتصادی داشته باشی تا این سوبسیدی که بهت داده می شه جبران بشه. به این می گن آزادی شخصی.

۱۱/ با آشغل ریختن، عبور نکردن از خط عابر پیاده، بستن پیاده رو، کندن هر جا، و از این جور کارها مشکلی برای شما ایجاد نمی شود و شما با خیال راحت می توانید اینکارها را انجام دهید. به این می گن آزادی شهر نشینی.

۱۲/ هر موقع که دوست دارید کرکره مغازه را بکشید و بروید. اداره ها هم با کوچکترین مراسمی تعطیل می شوند. مدارس هم علاوه بر مراسم با هماهنگی معلمین و دانش آموزان هم می توانند تعطیل شوند. خلاصه محدودیتی در تعطیلات وجود ندارد. هر سال که تعطیلات کم می شود با بیانیه ای به مقدار آن اضافه می شود. به این می گن آزادی شغلی.

از این جور موارد خیلی زیاد است. اما همانطور که ملاحظه می کنید، اگر بخواهیم مانند کشورهای اروپایی این آزادی ها را نداشته باشیم، زندگی خیلی خیلی سخت می شود. حالا عده ای با اهداف نامشخص دم از آزادی های کم اهمیتی می زنند که از خیلی از آن محدودیت ها خودبه عنوان نوعی آزادی نام برده شده است که آنها در غفلتند و نمی دانند.

اوقعا کشور ایران جز معدود کشورهایی است که به مردم خود سخت نمی گیرد. خود شما در اعمال محدودیت بنزین که به گفته خیلی از کارشناس ها از بزرگ ترین کارهای درست دولت بوده است، دیدید که چه هرج و مرجی شد و چقدر نارضایتی بوجود آمد. حال فرض کنید روزی خواسته شود آزادی های دیگر هم حذف بشوند.



امضا
مارمولک شبکه سی فون/


طنز پاره ها !! Freedom
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
طنز پاره ها !!
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: خنده و سرگرمی :: بازی و سرگرمی-
پرش به: