برنادت به شخصه فقر و نور الهي را همزمان تجربه مي كرد . و تجربيات عجيب و باور نكردني وي در بهبوهه فقر مطلق به وقوع پيوست . ما به سختي مي توانيم هر دو اين موارد را در شرايط زندگي او توضيح دهيم و درك كنيم .
با ايمان و فيض الهي ، برنادت مي توانست با هر دو اين شرايط توامان زندگي كند .
كمتر از يك سال پس از به دنيا آمدن برنادت ( در نوامبر 1844) مادرش لوسي زماني كه براي دومين فرزندش آبستن بود از يك جراحت سوختگي رنج مي برد . برنادت به نزد يك پرستار كودك در بارترس فرستاده شد و يازده ماه بعد ، پس از اينكه فرزند كوچكتر تلف شد به نزد خانواده اش برگردانده شد . فرانچسكو و لوسي سوبيرو روي هم رفته صاحب نه فرزند شدند كه از بين آنها تنها 4 تا دوران كودكي را طي كردند و به بزرگسالي رسيدند و بقيه در كودكي تلف شدند . سه سال بعد فرانچسكو سوبيرو در طي يك سانحه در كارخانه آسياب كه در واقع خانه آنها بود نابينا شد . و به خاطر سانحه در كارخانه از ناحيه چشم چپ نابينا شد .خانواده سوبيرو در همان كارخانه آرد زندگي مي كردند و در واقع خانه آنها بود .
کارخانه آسياب آرد اولين خانه برنادت محصول كم بود و قحطي و خشكسالي فرانسه را مصيبت زده كرده بود . در سال 1854 به خاطر شرايط بد ، خانواده سوبيرو از كارخانه آسياب بيرون آمدند . آنها از مسافرخانه اي به مسافرخانه اي ديگر آواره بودند . و هر بار براي پرداخت صورت حسابهايشان درمانده بودند . برنادت 11 ساله بود و والدينش هر روز براي يافتن كار مناسب بيرون مي رفتند و برنادت هم از سه خواهر و برادر كوچكترش مراقبت مي كرد . فرانچسكو مجبور بود به عنوان يك كارگر روز مزد كار كند و دستمزد آن خيلي دور از انصاف و ناعادلانه بود . و در واقع از او بيگاري مي كشيدند . وقتي اپيدمي وبا در شهر شيوع پيدا كرد برنادت هم مبتلا شد . و شرايط او آنقدر بغرنج بود كه در چند قدمي مرگ قرار داشت . برنادت مجبور بود تا پايان زندگيش از تنگي نفس شديد رنج ببرد . برنادت سوبيرو براي كمك به گذران خانواده اش براي مدتي در منزل عمه اش به عنوان مستخدمه مشغول به كار شد .
درماه مي سال 1856 دوباره خانواده سوبيرو به فلاكت افتاد آنها آواره و بي خانمان شدند . اين بار آنها آواره و بي خانمان شدند . يك پسر عمو به آنها رحم كرد و يك سلول زندان در ملك شخصي اش را به آنها واگذار كرد .
متن زير نوشتار آندره ساجوس صاحب لي كاچوت است و در سال 1875 نوشته شده :
زندان لی کاچوتلي كاچوت يك زندان قديمي بود كه در سال 1824 به مقاصد قدوسيت واگذار شده بود . لي كاچوت كوچكتر از 12 فوت مربع بود . در اين زمان خانواده سوبيرو در فقر مطلق به سر مي برد . فرانچسكو در مورد دو كيسه آرد مورد تهمت دزدي قرار گرفت . و براي مدت 8 روز به زندان افتاد . اتهام به زودي رفع شد .ولي اين باعث بد نامي وي بود
فرانچسكو سوبيرو اتاق بسيار تاريك و دلگير بود . در حياط يك مستراح بود كه راه آب آن گرفته بود و محيط را متعفن كرده بود . و يك توده كود در آنجا نگهداري مي شد خانوداه سوبيرو خيلي نيازمند بود . دو تا تخت فقيرانه وجود داشت يكي در سمت راست درب ورودي و ديگري در همان سمت و نزديك شومينه . آنها فقط يك چمدان كوچك داشتند كه البسه را در آن نگهداري مي كردند . كه پر بود از حشرات موذي . خانم سوبيرو گاهي به آنها مقداري نان تهيه شده از آرد مي داد . حتي نان براي جانوران موذي هم كافي نبود و بيشتر آنها گرسنه مي مانند .
در ميان تاريكي فقر خانواده سوبيرو نور ايمانشان را حفظ كرده بودند . بعد از ظهر ها درلي كاچوت به اجراي دعاي دسته جمعي مي گذشت . آنها مرتبا مراسم اشاء رباني را به جا مي آوردند . و در روزهاي يكشنبه در مراسم كليسا همياري مي كردند . فرانچسكو و لوسي با تسبيح ذكر مي گفتند و به فرزندانشان هم آموزش مي دادند كه همين كار را كنند . برنادت هم تسبيحي داشت كه هميشه با او بود . نزديك اواخر سال 1857 او دوباره به نزد پرستار زمان كودكيش در بارتريس فرستاده شد كه در آنجا به عنوان كارگر مزرعه خدمت كند . بالاخره در آنجا غذايي براي خوردن وجود داشت و يك نفر نان خور هم از كاچوت كم مي شد . اگرچه در آنجا مدرسه يا آموزش مذهبي وجود نداشت كه وي براي اولين مراسم اشاء رباني اش محيا شود .
برنادت ، با پافشاري و اصرار قاطع خانواده اش را ترغيب مي كرد كه اجازه دهند به لورد باز گردد . او نمي توانست از دروس مدرسه اش جا بماند و متقاعب آن نتواند كه تعاليم مذهبي اش را تكميل كند و براي اولين مراسم اشاء رباني آماده شود . اگر از مدرسه اش جا مي ماند نمي توانست تعليمات ديني اش را تكميل كند و در نتيجه نمي توانست اولين مراسم اشاء رباني اش ر ا به جا آورد . در ژانويه 1858 زماني كه تقريبا 14 سال داشت به نكبت كاچوت بازگشت و در آنجا وارد يك مدرسه فقيرانه شد و در جمع كودكان 7 ساله مشغول تحصيل شد . سه هفته از بازگشت برنادت به لوردز گذشته بود و زماني كه وي با مشقت مشغول جمع آوري هيزم براي شومينه بود براي اولين بار بانوي مقدس را رويت كرد .