سوتي هاي محبوبه

سلام
اول از همه از دختر دايي گلم معذرت ميخوام كه اين تاپيك رو نوشتم فقط خواستم از اين طريق بهش بگم كه دوسش دارم (الان خودش ميگه عجب دوست داشتني)
چند روز پيش كه جاي همه تون خالي من و مرجان و محبوبه توي يه مهموني پيش هم بوديم و صحبت از بچه هاي فروم بود محبوبه در حال خوردن زرد آلو بود بعد رو به من كرد و يه دونه زردآلو رو نشون داد و گفت خداييش من خيلي گيلاس دوست دارم تازگيا محبوبه به زردآلو ميگه گيلاس
روز بعدش هم كه بازم جاتون خالي رفته بوديم بيرون از شهر باغ يكي از اقوام من و محبوبه همراه با ابوالفضل رفته بوديم بيرون پياده روي محبوبه منتظر برادرش بود تا با پسر گلش بياد يك دفعه از دور يه ماشين كه همرنگ ماشين داداشش بود سر رسيد محبوبه هم دستاشو باز كرد و به حالت دو به طرف ماشين دويد تا برادرزاده شو بغل كنه بيچاره صاحب ماشين نمي دونست چي كار كنه
اگه بازم سوتي هاي محبوبه رو ميخوايين بين نوشته هاش مي تونيد پيدا كنيد
اينم محبوبه خانوم جزاي شما تا ديگه تو باشي منو اذيت نكني
اما از شوخي گذشته من اين دو تا دختر داييمو خيلي دوست دارم ( همچنين منتظر مارمولك و ... توي كيف دستيم هستم براي همينم با اجازه دايي عزيزم چند روزي طرف خونه اونا آفتابي نميشم)

تقديم به محبوبه گلم ( براي منت كشي)

بهاره جون هنوز كجاشو ديدي اون مظلوم شده من و مرجان مظلوميم يا داره شكنجه ميكنه يا داره سوتي ميده شبي پيش اونا بودم جات خالي نيمرو درست كرده بود گفت به خاطر ابوالفضل فلفل نزدم نگو نمكم به خاطر خودش نزده بود

من بايد اول از محبوبه جان امون نامه بگيرم بعد بزنم زير خنده ...
پس تا اون موقع مجبورم خنده ام رو قورت بدم !!

شما امون نامه ميخواي چيكار فقط بخند هنوز منتظر بقيه شم هستم تا سر فرصت بنويسم شما بخند
اما فردا همتون بايد به داد من برسين

واقعآ که

خوب البته پیش میاد دیگه اینم گفتم که به قول اراک مجازات نشم

واي قضيه ماشين داداشت اينها خيلي باحال بود

بي خيال محبوبه ي عمه...پيش مياد عزيزم
يه بار مي خواستم برم عالي شهر (شهركي نزديك بوشهر) خونه داداشم اينها، به سرويس نرسيدم خواستم تاكسي بگيرم، يه تاكسي اومد گفتم بوشهر!!!
راننده چپ چپ نگام كرد گاز داد رفت...بعد خودم فهميدم چي گفتم!! مث ديوونه ها هر هر تو خيابون زده بودم زير خنده

البته من يه كم گيجم..
ولي محبوبه ميگه
اگه ياسي جون خاله نسيم باشه و نسيم دختر عمه ما!!!!!!!!!!
ياسي جون ميشه خاله ما

هان چه خبره محبوبه .....نه خير..مارمولكت رو بذار تو جيبت.....
والا خودت ميدوني فردا از اون يكي مسير ميبرمت دفتر......البته اگه خواب نبودم

به به دستت درد نکنه نسیم خانوم
منتظر قسمتهای بعدی هستیم

نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه تو راست ميگي
اصلا من كي باشم روي حرف تو حرف بزنم
فقط منو از اون يكي مسير نبر
من گناه دارم تا چندماه بعدش من دپرس مي شم

Jany نوشته است:

البته من يه كم گيجم..
ولي محبوبه ميگه
اگه ياسي جون خاله نسيم باشه و نسيم دختر عمه ما!!!!!!!!!!
ياسي جون ميشه خاله ما

هان چه خبره محبوبه .....نه خير..مارمولكت رو بذار تو جيبت.....
والا خودت ميدوني فردا از اون يكي مسير ميبرمت دفتر......البته اگه خواب نبودم

بزاريد يكي هم خودم تعريف كنم
چند روز پيش تو دفتر داشتم براي چندتا از موكلا دادخواست مي نوشتم
وقتي كارم تموم شد بهشون گفتم لطفا اسم و فاميلاتون بنويسيد و امضاءكنيد
دوتا شون كه امضاءكردن اون يكي گفت من سواد ندارم بايد انگشت بزنم منم رفتم پهلوي وكيله
مي خواستم بگم استمپ داريد گفتم ببخشيد اوني باهاش مهر مي زنن چيه اسمش داريد تازه بدتر اينكه داشتم با دوتا دستم نشونش مي دادم
كه اينجوري باهاش مهر مي زنن
بيچاره هاچ و واچ داشت نگام مي كرد گفت خانم منظورتون دستگاه استمپه گفتم بله همون چيزي كه الان گفتيد
داريد بيچاره داشت زوركي خودشو تحمل مي كرد فكر كنم وقتي رفتم بيرون از دفترش زده بود زير خنده

حالا هر كه جرات داره بخنده چون سروكارش با شنگول ومنگول حبه انگورمه
منم براي نسيم خانم دارم من امشب دارم مي رم خونه عمه م
نسيم بيا از بچه ها حلاليت بطلب
مرجان خانم براشون دارم

منم منتظرم
منتظرم تا فاميلاتون بياد

amin نوشته است:

به به دستت درد نکنه نسیم خانوم
منتظر قسمتهای بعدی هستیم

محبوبه جان هيچ اشكالي نداره
بيائيد سوتي هايمان رو با هم قسمت كنيم
هر كسي سوتي خودش رو بگه
يه بار گفتم به دوستام
خيلي دوست دارم برم شمال لب خليج فارس

تابستون گذشته كه رفته بودم كيش
خيلي از درياي خزر خوشم اومد

MajidDiab نوشته است:

محبوبه جان هيچ اشكالي نداره
بيائيد سوتي هايمان رو با هم قسمت كنيم
هر كسي سوتي خودش رو بگه
يه بار گفتم به دوستام
خيلي دوست دارم برم شمال لب خليج فارس

بازم معرفت داداش مجيدم
من اگه دستم به اين نسيم برسه تكه بزرگش گوششه
ديدم چند روزيه آفتابي نمي شه

MajidDiab نوشته است:

محبوبه جان هيچ اشكالي نداره
بيائيد سوتي هايمان رو با هم قسمت كنيم
هر كسي سوتي خودش رو بگه
يه بار گفتم به دوستام
خيلي دوست دارم برم شمال لب خليج فارس

خوب اگه من سوتي مي دم (قابل توجه مرجان خانم)بازم جاي شكرش باقيه كه آبروريزي نمي كنم
شايد به خودتون بگيد چه ربطي داره اما من براي حرفام دليل دارم.
حدودا شش ماه پيش من ومرجان مريم (خواهر بزرگم) رفته بوديم بازار براي عروسي پسر دائيم خريد كنيم وقتي خريدامون انجام داديم داشتيم برمي گشتيم خونه خواهرم از مسيري رفتيم كه من هر روز پياده مي رفتم آموزشگاه تو اون مسير ديگه همه منو مي شناختن چون مسير هميشگيم بود الان گاهي وقتا براي رفتن به سر كار از اون مسير انتخاب مي كنم چون راحتره.
تو اون مسير مغازه زياد وجود داشت.مغازه كتابفروشي،خواربارفروشيةبوتيكي و ..... تا اينجا بمانم من يه توضيح كوچولويي بدم بعد ادامه بحثم رو شروع كنم. ما يزدي ها به قره قوروت ميگيم طلف حالا يا با (ت) هست يا با (ط) املا صحيحشو نمي دونم(اينو گفتم بازم نسيم خانم نگه بازم سوتي دادم).حالا ادامه داستان مرجان خانم ما علاقه زيادي به قره قوروت يا همون طلف خودمون داره طوري هروقت ميرفتيم بيرون محال بود قره قوروت نگيره.حالا ما داريم از اون مسير رد مي شيم همه فروشنده ها منو مي شناسن گفتم چرا يكدفعه جلوي مغازه خواربارفروشي گذشتيم مرجان خانم يكدفعه داد زد گفت محبوبه طلف طلف طلف طوريكه همه نگاها متوجه من بيچاره شد. منم از حرص بهش گفتم طلف نخوره بخر پاك آبروي ما رو برد. حالا بهش مي گفتم نمي شد يواش تر داد بزني همه ديگه اون مسير
اسم منو فهميدن.تازه خانم برگشته بهم ميگه اشكال نداره طلفش خيلي خوشمزه ست
شما جاي من بودي چكار مي كرديد. حقش نيست مارمولك و سوسك بزارم تو كيف پولش. وقتي من اذيت مرجان مي كنم دليل دارم من بي دليل كسي رو مجازات نمي كنم.
البته نا گفته نماند من يه خوابايي براي اين نسم خانم ديدم .سر فرصت حالشو مي گيرم

خب توضيح اينكه من عقده قره قورت (تلف با فتح ت و سكون ل و ف) دارم
آخه هر بار ميگيرم بايد دور از چشم مامانم باشه..والا فقط يك بار ميتونم بخورم
دفعه بعد بايد تمو م خونه رو زير و رو كنم تا پيداش كنم..اونم به قول عربا مش ممكن
مامان خانمم هميشه بهم اخطار ميده..اتفاقا همين نيم ساعت قبل داشتم قره قوروت ميخوردم..
بهم گفت دلم ميخواد بگي حالم داره بد ميشه...اونوقت من ميدونم تو...
محبوبه خانم اين كه سوتي نبود ابراز احساسات پاك و خالصانه بود..يواش تر گفته بودم ريا ميشد...
و اما از هرچه بگذريم سخن از شنبه خوش تر است....وقتي شنبه خودمو زدم به خواب و مجبور شدي
با مامان از اون يكي مسير بري.....هم حال خودت گرفته ميشه هم مارمولك و عقربات..گفته باشم

مرجان جون اصلا ناراحت نباش خودم برات از اون طلف ها می خرم
راستی دربای خزر خوش گذشت ؟

حالا چه کاریهههههههههههههههههه ؟

چرا زیر آب همدیگه رو میزنین ؟

من که دارم میمیرم از خنده ...

مرجان جان اون حرکتت جلوی اون مغازه منو کشته ... فکرشو که میکنم میخوام منفجر بشم ...

محبوبه جان ، شما هم ایول داره سوتی هات ... ماشین داداشت مخصوصا ...

از اثرات قره قوروت خوردن اينكه من ديشب ساعت سه از خواب بيدار شدم..
مامانم بيدار بود..فهميد اوضاع از چه قراره گفت آب جوش نبات ميخواي گفتم نه خير...
يه كم نبات خوردم حالم بهتر شد..ولي فكر كنم تا شب چيزي نبايد بخورم..