| پدرم روزت مبارك | |
|
+4دلارام بهاره yasamiin magnoon diab 8 مشترك |
نويسنده | پيام |
---|
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: پدرم روزت مبارك الثلاثاء يوليو 15, 2008 4:44 am | |
| میلاد مسعود فخر بنی آدم قاعد غرّالمهجلین خانه زاد بیت المعمور شهید سجاده سحرگاه قدوهَ العرفاء والمتهجدین امیر مومنان علی ابن ابی طالب عليه السلام بر آزادگان جهان خجسته باد روز پدر بر تمامي پدران عزيز اين مرز و بوم مبارك باد بابايي دوستت دارم مجنون دياب
اين مطلب آخرين بار توسط magnoon diab در الثلاثاء يوليو 15, 2008 12:59 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. | |
|
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| |
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك الثلاثاء يوليو 15, 2008 6:51 am | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك الثلاثاء يوليو 15, 2008 1:28 pm | |
| | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك الثلاثاء يوليو 15, 2008 3:26 pm | |
| بچه تر که بودم نزدیکای روز پدر که میشد می رفتم و به یه بهونه ای ازش پول می گرفتم، خیال می کردم می تونم سرش رو گول بمالم و طوری که متوجه نشه واسه چی پول می خوام، ازش پول بگیرم. اون می دونست ولی به روم نمیاورد و می گفت بابا جون چقدر پول می خوای؟ ولی وقتی می رفتم واسش کادو بخرم، هر چی فکر می کردم که از چی خوشش میاد، یا به چی احتیاج داره، هیچی به ذهنم نمی رسید، واسه همین همیشه خریدن هدیه براش، خیلی کار سختی بود، انگار از بس که همه چیز رو واسه ما خواسته بود، خودش دیگه به هیچی احتیاج نداشت وقتی کادوش رو بهش می دادیم، حتی اگه می دید کادوش تکراریه، یا ارزش مادیش کمه، به روم نمیاورد و آنچنان با ذوق و شوق از کادوش تعریف می کرد که خیال می کردم بهترین کادوی دنیا رو واسش خریدم و احساس غرور میکردم. بعدش بهمون عیدی می داد، به من و داداش و مامانم، روز اون بود ولی بهمون عیدی میداد چون بابا بود بابا خیلی بزرگواره...
شبا که می شد، می رفتم بالشم رو میذاشتم کنار بالشش، ولی سرم رو روی بالش نمیذاشتم، میذاشتم روی بازوی قویش و خودم رو می چسبوندم به بغلش و می گفتم بابا قصه بگو شروع می کرد به قصه گفتن و من توی تاریکی اتاق، غرق رویاهام میشدم و کلمه هاش توی ذهنم تبدیل به رنگ و صدا می شد و من خودم رو توی قصه هاش می دیدم. ولی همیشه وسط قصه خوابش می برد، و من که نمی فهمیدم صبح تا شب کار کردن و دویدن برای گردوندن زندگی یعنی چی، اینقده تکونش می دادم و صداش می کردم تا بیدار شه و بقیه قصه رو واسم بگه بابا خیلی مهربونه...
سفره هفت سین رو که می خواستم بچینم، قرآنش رو می ذاشتم وسط، کنارش هم دو تا قرآن کوچیک می ذاشتم که خودش برای من و داداشم خریده بود. نزدیک تحویل سال که میشد، قرآنش رو باز می کرد و با یه آرامش خاصی زیر لب قرآن می خوند، من و داداشم هم قرآن رو باز می کردیم، یه چشممون به آیه های قرآن بود و سعی می کردیم آیه های خوبش، اونجاها که خدا توشون مهربونه رو پیدا کنیم و بخونیم تا سالمون سال خوبی باشه، و یه چشممون به قرآن بابا بود که از یه هفته قبل از سال تحویل لاش چند تا برگ اسکناس گذاشته میشد، برای تبرک، برای عیدی وقتی سال تحویل میشد قرآنش رو می بست و ما رو می بوسید و برامون دعای خوب می کرد و ما رو میسپرد دست خدا تا توی سال جدید خودش مواظبمون باشه، بعدش بهمون عیدی میداد بابا پشت و پناهمه...
مامانم می گه وقتی هنوز خیلی کوچیک بودم، بابا رفت جبهه. یه عالمه روز جبهه بود. می گه اولاش خیلی گریه می کردی، بغل هیچ کس آروم نمی شدی، حتی تو بغل من. فقط وقتی ساکت می شدی که میذاشتمت توی بغل بابا بزرگت، انگار که خیال می کردی رفتی توی بغل بابات، اونوقت آروم میشدی و هق هق گریه هات بند میومد. میگه وقتی بابا از جبهه اومد، نشناختیش، آخه بابا خیلی لاغر و آفتاب سوخته شده بود، وقتی بغلت کرد زدی زیر گریه، ولی وقتی که شناختیش، دیگه هیچ کس نمی تونست تو رو از بغل بابات جدا کنه بابا قهرمانه...
بچه که بودم، رفت سفر وقتی می خواست بره، توی حیاط خونه باهم عکس انداختیم، من بغض کرده بودم و اشکام میومد، ولی نمی خواستم بابا ناراحت بشه، واسه همین نمیذاشتم اشکام رو ببینه، ولی چشمای اشکیم توی عکس افتاد و هنوز که هنوزه اون عکس رو که می بینم، اشکام میاد بهم گفت بعد از من تو مسئول خونه ای، مواظب داداشت باش تا من بیام هر شب یه عکس سه در چهار ودسته کلیدش رو که برام یادگاری گذاشته بود می گرفتم توی دستم و گریه میکردم و می گفتم بابای خوبم پس کی میای؟ دستم عرق می کرد و دسته کلید بوی آهن زنگ زده می گرفت، ولی من از دسته کلید بوی خوب بابام رو حس می کردم و می بوسیدمش و بیشتر دلم تنگ میشد و بیشتر گریه می کردم، مامانم هنوز که هنوزه یاد اون شبا که میفته خنده اش می گیره بابا عشقمه...
امشب به بچه هایی فکر می کنم که باباشون رفته پیش خدا، بچه هایی که باباشون از جبهه ها برنگشت، بچه هایی که باباشون پیششون نیست، بچه هایی که باباشون مریضه، بچه هایی که باباشون جانباز و شیمیاییه امشب به باباهایی فکر می کنم که از توی بهشت مواظب و نگران بچه هاشونن، باباهایی که پاره تنشون رو از دست دادن، باباهایی که قلبشون از بهشت بزرگتره، ولی دستشون تنگه و شرمنده بچه هاشون هستن، باباهایی که امشب هم سر کارن و نمی تونن پیش بچه هاشون باشن قلبم رو با خدا صاف می کنم و از ته قلبم برای همه باباها و همه بچه های دنیا دعا می کنم دعا می کنم باباهایی که پیش خدا هستن، امشب و تا همیشه سر سفره لطف و محبت ابدی خدا بشینن و خدا مواظب بچه هاشون باشه دعا می کنم خدا همه باباها رو پیش بچه هاشون برگردونه، با دل شاد و دست پر دعا می کنم خدا نگهدار و حافظ همه باباهای دنیا، و همه بچه های دنیا، و باباهای شما، و بابای من باشه بابای خوبم، تو امید و پشت و پناه و عشق منی دعا می کنم که دختر خوبت باشم تا ابد دوستت دارم روزت مبارک | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك الثلاثاء يوليو 15, 2008 4:57 pm | |
| عالي بود دلارام ... دست و پنجه ات درد نكنه . ايشالا سايه ي پر مهر پدر عزيزت ، هميشه بالاي سرت مستدام باشه | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك الأربعاء يوليو 16, 2008 3:24 am | |
| خيلي قشنگ بود دلارام دعا كن من هم دختر خوبي باشم... من بعضي وقتا خيلي بدم روزت مبارك بابا جون از طرف يه دختر بداخلاق..نا سپاس | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك الأربعاء يوليو 16, 2008 6:26 am | |
| حرفات خیلی قشنگ بود دلارام جان من نمی خوام چیزی راجع به این موضوع بگم فقط روز پدر رو به تمام پدر های دنیا و تمام آقایون فروم علی الخصوص خودم تبریک می گم | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك الخميس يوليو 17, 2008 7:36 am | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك الخميس يوليو 17, 2008 7:39 am | |
| | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك الخميس يوليو 17, 2008 7:43 am | |
| | |
|
| |
Anika عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1395 Registration date : 2007-12-03
| عنوان: رد: پدرم روزت مبارك السبت يوليو 19, 2008 3:19 am | |
| ما هم این روز رو به همه ی پدران عزیز تبریک می گوییم. البته مطلب نوشته بودیم ولی مثل اینکه ارسال نشده بود متاسفانه پدر من در قید حیات نیسنتند و در شب احیای سه سال پیش روح پاکشون به سوی خدا پرواز کرد امیدوارم روحشان همیشه مثل زمانی که در قید حیات بودند شاد باشد انسانی به خوبی و پاکی ایشون کم پیدا می شود و علاقه و حساسیت خاصی نسبت به من داشتند. دخترم هم این روز رو البته با مراسم خاص خودش و همکاری من پاس داشت و به پدر عزیزش تبریکات ویژه ای نیز از این طریق عرض می کند. نمیدانم این روز به عنوان روز مرد جا نیفتاده و لی به هر حال به همه ی آقایان نیز از جمله همسرم تبریک می گویم. | |
|
| |
| پدرم روزت مبارك | |
|