شگفتی های آسمان اول
«پس جبرئیل مرا به طرف آسمان حر کت داد و چون به آسمان اول رسیدم،فرشته ای به نام «اسمائیل»در آن موکّل بود
که هرگاه شیطانی به آنجا رسید بوسیله ی هفتاد هزار فرشته که در اختیار اسمائیل بود آن شیطان را به تیر شهاب برانند.
«اسمائیل از جبرئیل پرسید که :این آقا کیست؟
جبرئیل آن حضرت را معرفی نمود.فورا به حضرت سلام کرد و استقبال نمود و همه آن ملائکه نیز مشغول تحیت و سلام
شدند وبسیار اظهار خوشحالی کردند.
آنگاه رسیدم به ملکی که از او بزرگتر ندیدم و لکن با قیافه گرفته و خشمناک و به من سلام کرد ولی نخندید.
جبرئیل گفت این مالک جهنم است وتا کنون نخندیده و همیشه غضبناک است بر اهل جهنم.
حضرت به جرئیل فرمودکه:به مالک دوزخ بگو که من قصد دارم که جهنم را مشاهده نمایم و او پذیرفت و پرده ای از
پرده های جهنم دور کرد ، زبانه آتش چنان شله ور شد که نزدیک بود به آسمان ها اثر گذارد .
گفتم: پرده را برگردان .فورا اطاعت کرد.
از آنجا گذشتم .مرد گندم گونی را دیدم ،از جبرئیل پرسیدم این کیست؟
گفت حضرت آدم ،پدر تو می باشد . واو سلام نمود و اظهار تحیت کرد .
سپس به ملکی که نشسه بود گذشتم و دیدم جمیع دنیا در پیش او جلوه گر است و لوحی در دست داشت و پیوسته به آن
لوح نگاه میکرد.
گفتم : ای جبرئیل این کیست؟
عرضه داشت :ملک الموت است و پیوسته مشغول قبض ارواح می باشد و جمیع دنیا در برابر او مانند در همی است که
در دست شما باشد و به هر طرف که خواسته باشی بگردانی.
عزرائیل به من عرض کرد: هیچ خانه ای نیست مگر آنکه روزی پنج مرتبه به اهل آنجا نظر می کنم و هرگاه بر میتی
اشک بریزند ،به آنان گویم باز گشت می کنم تا اینکه هیچ یک باقی نمانید.
و از او گذشتم و به گروهی رسیم که بر سر سفره نشسته و در آن، گوشت مردار تناول میکردند.
از جبرئیل پرسیدم : اینان کیانند؟
گفت:مردمانی هستند که حرام می خورند و از حلال دوری می کنند.
و فرشته ای دیدم که نصف بدن او از برف و نیمی دیگر از آتش بود از جبرئیل درباره او سوال کردم ، گفت:این ملک از
همه فرشتگان برای مردم نیک خواه تر و دلسوز تر است و از روزی که پروردگار او را خلق کرده همیشه دعای او اینست
«اللهم یا مؤلف بین المثلجو النار ،الف بین قلوب عبادک»