| هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ | |
|
+14ليلا Saghar الهام magnoon diab Anika nAvId G H A Z A L amin بهاره amir maryashena MILAD Yasaman MajidDiab 18 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 7:41 am | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 3:35 pm | |
| خدا ... مشتی خاک را برگرفت، می خواست لیلی و مجنون را بسازد، از خود در آنها دمید.... و آنها پیش از آنکه با خبر شوند ...عاشق شدند! سالیانی ست که مجنون عشق می ورزد... لیلی هم... زیرا خدا در آنها دمیده است و هر که خدا در او بدمد...عاشق می شود لیلی نام تمام دختران و مجون، نام تمام پسران سرزمین من ..نام دیگرانسان خدا گفت : به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید، آزمونتان تنها همین است : عشق و هر که عاشق تر آمد، نزدیکتر شد پس نزدیکتر آیید، نزدیکتر
عشق کمند من است، کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیرید...
و آنها کمند خدا را گرفتند
خدا گفت : عشق... فرصت گفت و گو ست، گفت و گو با من
با من گفت و گو کنید و لیلی تمام نگاهش را به خدا داد. مجنون هم ..
خدا گفت : عشق همان نام من است که مشتی خاک را به نور تبدیل می کند و لیلی مشتی نور شد... و مجنون هم..
در دستان خداوند... | |
|
| |
REZA*HAMAKI عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1898 Age : 33 Location : Qom Registration date : 2009-09-26
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 3:40 pm | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 3:47 pm | |
| | |
|
| |
REZA*HAMAKI عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1898 Age : 33 Location : Qom Registration date : 2009-09-26
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 3:50 pm | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 3:54 pm | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 3:59 pm | |
| | |
|
| |
REZA*HAMAKI عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1898 Age : 33 Location : Qom Registration date : 2009-09-26
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:00 pm | |
| پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مز رعه سیب زمینی اش را شخم
بزند اما این کار خیلی سخت بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود.
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد:
پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال من نمیتوانم سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این
مزرعه را از دست بدهم ، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من
برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل میشد من میدانم که
اگر تو این جا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
دوستدار تو پدر
پیرمرد چند روز بعد این تلگراف را دریافت کرد:
پدر به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام.
صبح فردا ۱۲ نفر از ماموران پلیس دیده شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای
پیدا کنند.
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت: چه اتفاقی افتاده و میخواهد چه کند؟
پسرش پاسخ داد :
پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا میتوانستم برایت انجام
دهم.
در دنیا هیچ بن بستی نیست، یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت. | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:12 pm | |
|
اين مطلب آخرين بار توسط بهاره در السبت مارس 13, 2010 4:14 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:13 pm | |
|
اين مطلب آخرين بار توسط magnoon diab در السبت مارس 13, 2010 4:16 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. | |
|
| |
REZA*HAMAKI عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1898 Age : 33 Location : Qom Registration date : 2009-09-26
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:14 pm | |
| | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:16 pm | |
| | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:16 pm | |
| - بهاره نوشته است:
خدا ... مشتی خاک را برگرفت، می خواست لیلی و مجنون را بسازد، از خود در آنها دمید.... و آنها پیش از آنکه با خبر شوند ...عاشق شدند! سالیانی ست که مجنون عشق می ورزد... لیلی هم...
زیرا خدا در آنها دمیده است و هر که خدا در او بدمد...عاشق می شود
لیلی نام تمام دختران و مجون، نام تمام پسران سرزمین من ..نام دیگرانسان
خدا گفت : به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید، آزمونتان تنها همین است : عشق
و هر که عاشق تر آمد، نزدیکتر شد پس نزدیکتر آیید، نزدیکتر
عشق کمند من است، کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیرید...
و آنها کمند خدا را گرفتند
خدا گفت : عشق... فرصت گفت و گو ست، گفت و گو با من
با من گفت و گو کنید و لیلی تمام نگاهش را به خدا داد. مجنون هم ..
خدا گفت : عشق همان نام من است که مشتی خاک را به نور تبدیل می کند و لیلی مشتی نور شد... و مجنون هم..
در دستان خداوند... | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
REZA*HAMAKI عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1898 Age : 33 Location : Qom Registration date : 2009-09-26
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:24 pm | |
| 91 | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:24 pm | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:31 pm | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:33 pm | |
| | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:36 pm | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 4:41 pm | |
| | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| |
| |
REZA*HAMAKI عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1898 Age : 33 Location : Qom Registration date : 2009-09-26
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 5:12 pm | |
| چیـــزهای کوچـــک زنــدگی
بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد. یک شرکت ، از بازماندگان شرکت های دیگری که افرادش از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند.
در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود....
مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت.
همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد.
یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد.
یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد.
یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباسش تاخیر کرد.
اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود.
یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد.
یکی دیگر تاخیر بچه اش باعث شده بود که نتواند سروقت حاضر شود.
یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود.
و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد و به همین خاطر زنده ماند!
به همین خاطر هر وقت، در ترافیک گیر می افتم ،
آسانسوری را از دست می دهم، مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم و همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهد،
با خودم فکر می کنم که خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمانم.
دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است، بچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند، نمی توانید کلید ماشین را پیدا کنید، با چراغ قرمز روبرو می شوید، عصبانی یا افسرده نشوید،
بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ السبت مارس 13, 2010 5:27 pm | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ الأحد مارس 14, 2010 4:42 am | |
| | |
|
| |
| هــــــــــــــــــــــــــوووووووووپ | |
|