اولین روز مدرسه، یعنی روز اول مهر، نه روز شکوفه ها
مامانم صبح من رو حاضر کرد که ببره مدرسه، کلی هم داشت تحویلم می گرفت اونروز
داشتیم راه میفتادیم که یهو زنگ خونمون به صدا در اومد
در رو که باز کردیم دیدم یه آقایی دم دره، گفت من راننده سرویس مدرسه هستم، اومدم دنبال دخترتون
مامانم یه کم شک کرد، آخه من رو واسه سرویس ثبت نام نکرده بودن، اونم نه مینی بوس، بلکه تاکسی شخصی
ولی آقاهه سفت و سخت وایساده بود و می گفت مدرسه برای بچه هایی که خونشون دوره سرویس گذاشته
خلاصه نمی دونم چجوری شد که من رو فرستادن با تاکسی رفتم
آقاهه هی میرفت اینور و اونور، دنبال بچه های دیگه، ولی در هر خونه ای که می رفتیم می گفتن بچشون رفته مدرسه
من هی به آقای راننده می گفتم آخه آقا راننده من دیروز رفتم مدرسمون، راهش اینجوری نبود
آقای راننده هم می گفت صبر کن الان می رسیم
خلاصه رفتیم و رفتیم تا رسیدیم در یه مدرسه ای
از اون طرف مامانم که رفته بود سر کار، دلش شور میزنه، یه زنگ می زنه به مدرسه ببینه من رسیدم یا نه
ناظم مدرسمون می گه ما اصلا هفته اول مهر سرویس نداشتیم، اشتباه شده
شنیدن این جمله همانا و غش کردن مادر هم همانا
که ای وااااااااااااای دخترم رو دزد برد
خلاصه کل مدرسه خودم و کل همکارای مامانم به حول و ولا میفتن که من رو پیدا کنن، به پلیس زنگ می زنن و به بابام خبر میدن و همکارای مامانم به شوهراشون خبر میدن و بیا و ببین
ما رسیدیم در یه مدرسه ای، که خیلی واسه من آشنا بود و یادم افتاد قرار بوده مامانم من رو اونجا ثبت نام کنه که بعدا پشیمون میشه و یه مدرسه دیگه رو واسم انتخاب میکنن
نمی دونم چرا اون وقتا اینقده شجاع بودم، به جای اینکه بزنم زیر گریه به آقا رانندهه گفتم دیدید حالا من الکی نگفتم؟ رنگ لباس من با مال اینا فرق داره، من که گفتم راه مدرسه ام یه جور دیگه بود
آقاهه هاج و واج مونده بود، رفت و چند دقیقه بعد با مدیر مدرسه و مسئول سرویسا که هر دوشون خیلی عصبانی بودن از دست آقا راننده برگشت
نمی دونم چه اشتباهی شده بود و آدرس خونمون رو چجوری داده بودن به رانندشون
منم پامو کرده بودم توی یه کفش که یالااااااااا من رو ببرین خونه مامان بزرگم
خلاصه راه رفته رو برگشتیم و مامان بزرگم من رو با همون تاکسی برد مدرسه، منم صاف رفتم سر صف وایسادم
یهو به خودم اومدم دیدم دارن سر صف من رو صدا می کنن، وقتی من رو دیدن کلی ذوق کرده بودن، من خیال می کردم بازم جشن شکوفه هاست
هنوزم که هنوزه همکارای قدیمی مامانم یاد اون روز و غش کردن مامانم که میفتن، هم خندشون می گیره هم خاطره بدی براشون تداعی میشه
ولی به من که خیلی خوش گذشت