قلبي انكوى عمري انطوى وديني ع دنيه هوى
قلبم سوخت و توبه کرد،عمرم زیر و رو شد، مرا به دنیای عشق ببر
وعدني حبيبي عالاسى نحلف يمين
عشق من بیا هم قسم شویم که، یاور هم باشیم
نرحل سوى الدنيا سوى ما فيها فراق ولا نوى
با هم به دنیای برویم(دنیایی بسازیم) که در آن جدایی و دوری نباشد
خدني معك نسيني هلليل الحزين
منو با خودت ببر و این شب غمگین را از یادم ببر
خدني معك قللي انا شو بيمنعك
منو با خودت ببر! به من بگو چه چیز مانع توست؟!
بقضي العمر كله معك شوق وحنين
اگر با تو باشم عمرم با شوق و دلخوشی عشق تو به پایان میرسد
خدني معك خوف العمر منا يضيع
منو با خودت ببر تا ترس مرگ را فراموش کنم
نحلم سوى خلف الشتا جاي ربيع
تا در کنار هم رویای آمدن بهار پس از زمستان را تعبیر کنیم
ننسى الدني ياللي اشترى واللي ببيع
تا فراموش کنیم، دنیای پستی که انسانیت را می خرد و می فروشد
دنيا تعب ما بينتهي خوف وانين
این دنیا پر از رنج است و ترس و انتظارش پایانی ندارد
اجمل عمر عم ينسرق منا ويروح
زیباترین لحظات عمر از ما دزدیده می شود و می گذرد
قلبي انا هدو التعب صاير بلا لون
قلب من از خستگی و ترس نرسیدن به تو، رنگ باخته است
انتا الامل كلما الاسى ببالي يبلوح
هر گاه که یاری کسی را می خواهم، تو بزرگترین آرزوی منی!
وعدني حبيبي علهوى باقي قريب
عشق من قول بده، که عشق من و تو همیشه ماندنی است........