زن کشاورزی بیمار شد.کشاورز به سراغ یک راهب بودایی رفت و از او خواست تا برای همسرش دعا کند.
راهب دست به دعا برداشت و از خدا خواست تا همه ی بیماران را شفا بخشد.
ناگهان کشاورز دعای او را قطع کرد و گفت : صبر کنید ! از شما خواستم که برای همسرم دعا کنید و شما دارید برای همه ی بیماران دعا می کنید !!!
راهب گفت: " من دارم برای همسرت دعا می کنم".
کشاورز گفت :اما برای همه دعا کردید با این دعا ممکن است حال همسایه ام که مریض است هم خوب شود م من اصلا از او خوشم نمی آید !!!!!!
راهب گفت : تو اصلا چیزی از درمان نمی دانی. وقتی برای همه دعا می کنم دعاهای خودم را با دعاهای هزاران نفر دیگری که همین الان برای بیماران خود
دعا میکنن متحد می کنم وقتی این دعاها متحد می شوند چنان نیرویی می یابد که به درگاه خدا می رسند و سود آن نصیب همگان می شود.
"دعاهای جدا جدا و منفرد نیروی چندانی ندارند و به جایی نمی رسند".