بیچاره فرزند اول کی و کجا این همه فرمانده بوده و دیگران ازش حساب می بردن و حرفش برو داشته که ما نفهمیدیم؟
من و دایی محمدم هر دومون فرزند اول خانواده ایم، من 23 سالم داره تموم میشه، اون 51 سالش
دو تامون هم گردنمون از مو باریکتره و همیشه باید مواظب بچه کوچیکترا باشیم
تازه اگه دایی وسطیم یا داداش من یه خطایی بکنن، دایی محمد و من رو دعوا می کنن
ای روزگار....
ولی ایناش در مورد من درسته: مشکل پسند، و دقیق، عاشق توجه به جزئیات، وقت شناس، دوست دارند همه چیز به بهترین نحو انجام شود ( که معمولا هیچ وقت هم از اون بهترین نحوه احساس رضایت نمی کنن و فکر می کنن حتما بهتر از این هم میشد که بشه، و البته کم پیش میاد که خودم رو واسه کار درستی که انجام دادم تشویق کنم، همیشه احساس می کنم به بهترین شکل ممکن انجام دادن کارها وظیفمه و اگه این کار رو نکنم خطاکارم و احساس گناه می کنم، حتی اگه اون کار جزء وظایفم نباشه)، از مسائل غافلگیر کننده نیز به هیچ وجه خوششان نمی آید (البته اگه با هدیه و ... غافل گیر شم خوشم میاد، ولی از اینکه یهویی تصمیم بگیرن مثلا تا یه ساعت دیگه بریم فلان جا، خیلی بدم میاد)، کمی بداخلاق، ترشرو بی احساس، زورگو (البته فقط وقتی بچه بودم بابام زورگوییم رو تحمل می کرد و میذاشت یه کم زور بگم، الان که دیگه عمرا
)، نسبت به اشتباهات حساس و نکته سنج (اشتباهات خودم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم و تا سالها یادم میاد که فلان خطا رو انجام دادم)، ریاست مآب (ریاست کردن تو ذاتمه ولی افراد تحت امرم رو جز خودم کس دیگه ای تشکیل نمیده
)
بیشتر صفات فرزند وسط هم در مورد من صدق می کنه، نکنه من یه داداش بزرگتر داشتم که توی بیمارستان گم شده
الان اگه میثم اینجا بود می گفت دلارام دچار سندرم کمال گرایی شده و وضعیتش خیلی حاده
در مورد داداشم ایناش درسته: افرادی شاد و سرزنده اند که این شادی و سرخوشی را با خود همه جا می برند و دیگران را نیز از آن بهره مند می کنند. مهارت های مردمی آنها بسیار قوی است و عاشق این هستند که دیگران را با حرف ها و کارهایشان سرگرم کنند، هیچ کس برای آنها غریبه نیست و به سرعت با همه صمیمی می شوند، افرادی برونگرا هستند که از وجود دیگران انرژی می گیرند، از ریسک کردن واهمه ای ندارند، خیلی زود خسته می شوند، از طرد شدن واهمه داشته و افق توجهاتشان کوتاه است، افرادی خود گرا هستند