هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد

اذهب الى الأسفل 
5 مشترك
نويسندهپيام
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Empty
پستعنوان: دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد   دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_minitimeالأحد نوفمبر 22, 2009 12:22 pm

.. وقتى بار دیگر از زبان جمشید پیشنهاد ازدواج شنیدم، خدا را به خاطر فرصت دوباره زندگى، شكر كردم...

دخترى كه در جوانى عاشق پسر همسایه شده اما در ازدواجش ناكام مانده بود در ۸۰ سالگى براى رسیدن به آرزویش، راهى دادگاه شد تا اجازه ازدواج بگیرد.

به گزارش ایران، «ستاره» مدتى قبل با قامتى خمیده و لرزان عصازنان به همراه وكیل خود به شعبه ۲۷۶ دادگاه خانواده تهران رفت. او وقتى در برابر قاضى «محمود بقال شیروان» ایستاد در دادخواستى خواستار صدور اجازه ازدواج به نیابت از پدر گمشده اش با مرد مورد علاقه اش شد.

دختر سالخورده در این باره به قاضى گفت: «پدرم مردى خشن، خودپسند و متكبر بود كه به خاطر ثروت زیاد و زندگى اشرافى، در ۴۰ سالگى به ازدواج تحمیلى با مادرم تن داد. به همین خاطر نیز آنها بدون هیچ انگیزه اى زندگى مشترك شان را آغاز كردند. پدرم هیچ علاقه و توجهى به مادرم نداشت و تولد من نیز تغییرى در رفتارش ایجاد نكرد. زمانى كه دو ساله بودم ناگهان ما را بى خبر تنها گذاشت و رفت. به همین دلیل تمام سال هاى كودكى ام در سایه تردید و انتظار در كنار مادرم سپرى شد. در حالى كه هیچ خبرى از او نداشتیم. حتى نمى دانستیم او زنده است یا مرده. وقتى ۲۰ ساله شدم در اوج جوانى پس از آشنایى با جمشید، گرفتار عشق پردردسرى شدم. مادرم كه آرزوهاى زیادى براى آینده ام داشت تمام توجهش را صرف تربیت و تحصیل من كرده بود و برایم برنامه هاى زیادى در سر داشت. غافل از این كه شعله هاى عشق پسر همسایه در جانم زبانه مى كشید و نمى توانستم آینده بدون جمشید را تصور كنم.

سرانجام وقتى خبر دیدارهاى پنهانى من و جمشید به گوش مادرم رسید، او پس از سال ها، سكوت غمبارش را شكست و گفت: «در صورت ازدواج من، بشدت دچار تنهایى مى شود و آینده اى پیش رویش نمى بیند. بعد هم مرا مانند پدرم به بى مهرى و قدرنشناسى متهم كرد. تا این كه به خاطر همین افكار پریشان دچار بحران روحى شدید شد و در بستر بیمارى افتاد.

با دیدن وضعیت تأسف بار مادرم با خودم عهد بستم تا آخر عمر در كنارش بمانم و هیچ وقت او را تنها نگذارم. خاطرات عشق جوانى را نیز در گورستان فراموشى به خاك سپردم و به مادرم قول دادم تا زنده ام لحظه اى تنهایش نگذارم. جمشید هم چند سال بعد با درخواست من ازدواج كرد و صاحب زندگى و چند فرزند شد. در این سال ها نیز بارها با دلى پردرد در جشن تولد فرزندانش شركت كردم اما هیچ وقت عهدم را نشكستم و مادرم را به عنوان تنها شریك زندگى ام دانستم.

دختر سالخو.. وقتى بار دیگر از زبان جمشید پیشنهاد ازدواج شنیدم، خدا را به خاطر فرصت دوباره زندگى، شكر كردم...


دخترى كه در جوانى عاشق پسر همسایه شده اما در ازدواجش ناكام مانده بود در ۸۰ سالگى براى رسیدن به آرزویش، راهى دادگاه شد تا اجازه ازدواج بگیرد.

به گزارش ایران، «ستاره» مدتى قبل با قامتى خمیده و لرزان عصازنان به همراه وكیل خود به شعبه ۲۷۶ دادگاه خانواده تهران رفت. او وقتى در برابر قاضى «محمود بقال شیروان» ایستاد در دادخواستى خواستار صدور اجازه ازدواج به نیابت از پدر گمشده اش با مرد مورد علاقه اش شد.

دختر سالخورده در این باره به قاضى گفت: «پدرم مردى خشن، خودپسند و متكبر بود كه به خاطر ثروت زیاد و زندگى اشرافى، در ۴۰ سالگى به ازدواج تحمیلى با مادرم تن داد. به همین خاطر نیز آنها بدون هیچ انگیزه اى زندگى مشترك شان را آغاز كردند. پدرم هیچ علاقه و توجهى به مادرم نداشت و تولد من نیز تغییرى در رفتارش ایجاد نكرد. زمانى كه دو ساله بودم ناگهان ما را بى خبر تنها گذاشت و رفت. به همین دلیل تمام سال هاى كودكى ام در سایه تردید و انتظار در كنار مادرم سپرى شد. در حالى كه هیچ خبرى از او نداشتیم. حتى نمى دانستیم او زنده است یا مرده. وقتى ۲۰ ساله شدم در اوج جوانى پس از آشنایى با جمشید، گرفتار عشق پردردسرى شدم. مادرم كه آرزوهاى زیادى براى آینده ام داشت تمام توجهش را صرف تربیت و تحصیل من كرده بود و برایم برنامه هاى زیادى در سر داشت. غافل از این كه شعله هاى عشق پسر همسایه در جانم زبانه مى كشید و نمى توانستم آینده بدون جمشید را تصور كنم.

سرانجام وقتى خبر دیدارهاى پنهانى من و جمشید به گوش مادرم رسید، او پس از سال ها، سكوت غمبارش را شكست و گفت: «در صورت ازدواج من، بشدت دچار تنهایى مى شود و آینده اى پیش رویش نمى بیند. بعد هم مرا مانند پدرم به بى مهرى و قدرنشناسى متهم كرد. تا این كه به خاطر همین افكار پریشان دچار بحران روحى شدید شد و در بستر بیمارى افتاد.

با دیدن وضعیت تأسف بار مادرم با خودم عهد بستم تا آخر عمر در كنارش بمانم و هیچ وقت او را تنها نگذارم. خاطرات عشق جوانى را نیز در گورستان فراموشى به خاك سپردم و به مادرم قول دادم تا زنده ام لحظه اى تنهایش نگذارم. جمشید هم چند سال بعد با درخواست من ازدواج كرد و صاحب زندگى و چند فرزند شد. در این سال ها نیز بارها با دلى پردرد در جشن تولد فرزندانش شركت كردم اما هیچ وقت عهدم را نشكستم و مادرم را به عنوان تنها شریك زندگى ام دانستم.

دختر سالخورده بریده بریده ادامه داد: براى رهایى از تنهایى و پر كردن اوقات فراغت زندگى ام به تحصیل چند زبان خارجى پرداختم و چند سال بعد هم به عنوان مربى در مؤسسات زبان هاى خارجى استخدام شدم. سال هاى جوانى ام صرف آموزش شد تا این كه مادرم در ۹۰ سالگى پس از تحمل بیمارى سخت از دنیا رفت. در حالى كه من ۶۰ ساله شده بودم. پس از مرگ غم انگیز مادرم بشدت تنها شدم. چراكه تنها همدم و مونس زندگى ام را از دست داده و دچار مشكلات عاطفى عمیق شده بودم. همان موقع تصمیم گرفتم براى نجات از تنهایى با مرد مناسبى ازدواج كنم. اما مرد مورد علاقه ام را نیافتم. بنابراین بار دیگر تصمیم گرفتم تنها به زندگى ادامه دهم و از سرنوشت گلایه اى نداشته باشم. اما در حالى كه به ۸۰ سالگى رسیدم اتفاق عجیبى مسیر زندگى ام را تغییر داد. چرا كه وقتى تصمیم داشتم براى ادامه زندگى راهى خانه سالمندان شوم، با دیدن مرد همسایه (جمشید) قلبم به تپش افتاد و ناگهان شور جوانى و روزهاى عاشقى در رگ هایم جارى شد. یاد عهد قدیم و آن همه آرزو افتادم و بر عمر رفته گریستم.

از او شنیدم فرزندانش براى ادامه زندگى به خارج از كشور رفته و قصد بازگشت ندارند. همسرش نیز چند سال قبل از دنیا رفته بود. وقتى بار دیگر از زبان جمشید پیشنهاد ازدواج شنیدم، خدا را به خاطر فرصت دوباره زندگى، شكر كردم. چرا كه انگیزه دوباره اى براى لحظه هاى باقیمانده عمرم پیدا كردم. به همین خاطر همراه جمشید به دفترخانه مراجعه كردیم تا عقد كنیم. اما طبق قانون نیاز به صدور مجوز ازدواج از پدرم داشتم. چرا كه از دو سالگى از پدرم بى خبرم. حالا هم تقاضا دارم دادگاه به صورت قانونى به من اجازه ازدواج دهد.»

قاضى «شیروان» پس از شنیدن اظهارات دختر سالخورده از اداره ثبت احوال خواست تا درباره وضعیت پدر ستاره اعلام نظر كنند كه آیا او مرده است یا نه قاضى پرونده همچنین از مسئولان وزارت امور خارجه خواست تا پس از بررسى وضعیت ورود و خروج هاى پدر ستاره از مرزهاى آبى، خاكى یا هوایى كشور، در طول این سال ها نتایج بررسى ها را به دادگاه اعلام كنند.حالا «ستاره» در آخرین سال هاى عمرش، براى ازدواج با مرد رؤیاهایش لحظه شمارى مى كند.»

گردآوری:گروه خبر سیمرغ
رده بریده بریده ادامه داد: براى رهایى از تنهایى و پر كردن اوقات فراغت زندگى ام به تحصیل چند زبان خارجى پرداختم و چند سال بعد هم به عنوان مربى در مؤسسات زبان هاى خارجى استخدام شدم. سال هاى جوانى ام صرف آموزش شد تا این كه مادرم در ۹۰ سالگى پس از تحمل بیمارى سخت از دنیا رفت. در حالى كه من ۶۰ ساله شده بودم. پس از مرگ غم انگیز مادرم بشدت تنها شدم. چراكه تنها همدم و مونس زندگى ام را از دست داده و دچار مشكلات عاطفى عمیق شده بودم. همان موقع تصمیم گرفتم براى نجات از تنهایى با مرد مناسبى ازدواج كنم. اما مرد مورد علاقه ام را نیافتم. بنابراین بار دیگر تصمیم گرفتم تنها به زندگى ادامه دهم و از سرنوشت گلایه اى نداشته باشم. اما در حالى كه به ۸۰ سالگى رسیدم اتفاق عجیبى مسیر زندگى ام را تغییر داد. چرا كه وقتى تصمیم داشتم براى ادامه زندگى راهى خانه سالمندان شوم، با دیدن مرد همسایه (جمشید) قلبم به تپش افتاد و ناگهان شور جوانى و روزهاى عاشقى در رگ هایم جارى شد. یاد عهد قدیم و آن همه آرزو افتادم و بر عمر رفته گریستم.

از او شنیدم فرزندانش براى ادامه زندگى به خارج از كشور رفته و قصد بازگشت ندارند. همسرش نیز چند سال قبل از دنیا رفته بود. وقتى بار دیگر از زبان جمشید پیشنهاد ازدواج شنیدم، خدا را به خاطر فرصت دوباره زندگى، شكر كردم. چرا كه انگیزه دوباره اى براى لحظه هاى باقیمانده عمرم پیدا كردم. به همین خاطر همراه جمشید به دفترخانه مراجعه كردیم تا عقد كنیم. اما طبق قانون نیاز به صدور مجوز ازدواج از پدرم داشتم. چرا كه از دو سالگى از پدرم بى خبرم. حالا هم تقاضا دارم دادگاه به صورت قانونى به من اجازه ازدواج دهد.»

قاضى «شیروان» پس از شنیدن اظهارات دختر سالخورده از اداره ثبت احوال خواست تا درباره وضعیت پدر ستاره اعلام نظر كنند كه آیا او مرده است یا نه قاضى پرونده همچنین از مسئولان وزارت امور خارجه خواست تا پس از بررسى وضعیت ورود و خروج هاى پدر ستاره از مرزهاى آبى، خاكى یا هوایى كشور، در طول این سال ها نتایج بررسى ها را به دادگاه اعلام كنند.حالا «ستاره» در آخرین سال هاى عمرش، براى ازدواج با مرد رؤیاهایش لحظه شمارى مى كند.»

گردآوری:گروه خبر سیمرغ
[/color]
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
magnoon diab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
magnoon diab


تعداد پستها : 7074
Age : 659
Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...!
Registration date : 2007-12-05

دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Empty
پستعنوان: رد: دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد   دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_minitimeالأحد نوفمبر 22, 2009 1:47 pm

چه فداکاری بزرگی انجام داده
امیدوارم پای هم( پیر که هستن) خوشبخت بشن
برایون آرزوی سلامتی و خوشبختی رو دارم
درسته پیر هستن اما دلشون هنوز جوونه همین هم مهمه
cheers cheers cheers cheers

اینم برای عروسی ستاره خانم و آقا جمشید

flower flower flower flower
flower flower flower flower
flower flower flower flower
flower flower flower flower
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Saghar
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Saghar


تعداد پستها : 6513
Location : یه جایی میون مردم خاکی
Registration date : 2008-12-24

دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Empty
پستعنوان: رد: دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد   دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_minitimeالإثنين نوفمبر 23, 2009 11:32 am

مرسي عزيزم
تكان دهنده بود
دست گلت درد نكنه
ولي واقعا اشك منو درآورديا
دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_flower دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_flower دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_flower
اميدوارم هيچوقت شور جووني از خونه ي دلاتون هجرت نكنه
دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_cheers دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_cheers دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_cheers
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Empty
پستعنوان: رد: دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد   دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_minitimeالإثنين نوفمبر 23, 2009 1:20 pm

جالب بود و غیر قابل باور
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
Yasaman
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Yasaman


تعداد پستها : 2411
Location : بندر بوشهر
Registration date : 2007-12-02

دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Empty
پستعنوان: رد: دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد   دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد Icon_minitimeالثلاثاء نوفمبر 24, 2009 12:52 pm

Sad Sad

جالب بود. ممنون بهاره جون...اما بعضی جاهاش تکرار شده بود.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.yassesefid.blogfa.com
 
دختر هشتاد ساله حق خود را ميخواهد
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: عمومي :: گفتگوی آزاد-
پرش به: