| خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... | |
|
|
نويسنده | پيام |
---|
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... السبت ديسمبر 22, 2007 7:48 pm | |
| چقدر خواستم از تو بپرسم همه ی سوالهایی که داشته ودارم....چقدر خواستم ببینمت و با تو درددل کنم...اما نشد گفتند همه جا هستی...گفتند همه وقت هستی........نگفته میشنوی به من گفتند نیازی نیست فریاد بزنم ....تو زمزمه ها را رساتر میشنوی گفتند تو بخواه فقط بخواه......همه چیز با اوست همه چیز به او ختم میشه.............انتهای همه چیز......ابتدای همه چیز....اول و آخر........... مهربانترین مهربان عالم..........تنها فریادرس........تنها بود وهستی ........ امـــــــــــــا مــــــــن!!!! اینجا.....جواب هیچ پرسشی رو نگرفتم.....تـــــــرا نیافتم........ندیدم.........به دنبال تو بودم و هستم ...... خدایـــــــــــــا دلم گرفته....دلم عجیب گرفته........ تنها دلگرمی من بودن توست................ | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأحد ديسمبر 23, 2007 4:48 pm | |
| چي شده آبجي ؟؟
بوي غم مياد اينجا !!!! | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأحد ديسمبر 23, 2007 5:21 pm | |
| خدايم ، خدايم آه اي خدايم صدايت مي زنم بشنو صدايم شكنجه گاه اين دنياست جايم به جرم زندگي اين شد سزايم آه اي خدايم بشنو صدايم مرا بگذار با اين ماجرايم نمي پرسم چرا اين شد سزايم آه اي خدايم بشنو صدايم گلويم مانده از فرياد و فرياد ندارد كس غم مگر صدا را به بغض در نفس پيچيده سوگند به گل هاي به خون غلتيده سوگند به مادر سوگوار جاودانه كه داغ نوجوانان ديده سوگند خدايا حادثه در انتظار است به هر سو باد وحشي در گذر است به فكر قتل عام لاله ها باش كه خواب گل به گل كابوس خار است خدايم اي پناه لحظه هايم صدايت مي زنم با گريه هايم صدايت مي زنم بشنو صدايم الهي در شب فقرم بسوزان ولي محتاج نامردان نگردان عطا كن دست بخشش همتم را خجل از روي محتاجان نگردان الي كيفرم را مي پذيرم كه از تو ذات خود را پس بگيرم كمك تا كه با ناحق نسازم براي عشق و آزادي بميرم خدايم اي پناه لحظه هايم صدايت مي زنم با گريه هايم صدايت مي زنم بشنو صدايم | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأحد ديسمبر 23, 2007 5:34 pm | |
| - الهام نوشته است:
- چقدر خواستم از تو بپرسم همه ی سوالهایی که داشته ودارم....چقدر خواستم ببینمت و با تو درددل کنم...اما نشد
گفتند همه جا هستی...گفتند همه وقت هستی........نگفته میشنوی به من گفتند نیازی نیست فریاد بزنم ....تو زمزمه ها را رساتر میشنوی گفتند تو بخواه فقط بخواه......همه چیز با اوست همه چیز به او ختم میشه.............انتهای همه چیز......ابتدای همه چیز....اول و آخر........... مهربانترین مهربان عالم..........تنها فریادرس........تنها بود وهستی ........ امـــــــــــــا مــــــــن!!!! اینجا.....جواب هیچ پرسشی رو نگرفتم.....تـــــــرا نیافتم........ندیدم.........به دنبال تو بودم و هستم ...... خدایـــــــــــــا دلم گرفته....دلم عجیب گرفته........ تنها دلگرمی من بودن توست................ الهام جان هر وقت دلت واسه خدا تنگ شد لازم نیست راه دوری بری سمت چپ سینت خدا اونجاست | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأحد ديسمبر 23, 2007 7:43 pm | |
| - Arakadrish نوشته است:
- چي شده آبجي ؟؟
بوي غم مياد اينجا !!!! غم همیشه هست کاریشم نمیشه کرد...دیشب خیلی دلم گرفته بود ..نمیدونستم چیکار کنم هیچکدومتون هم نبودید که دو کلمه باهاش حرف بزنم فقط امین بدجنس بود که اونم زود رفت.. | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأحد ديسمبر 23, 2007 7:46 pm | |
| | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأحد ديسمبر 23, 2007 7:52 pm | |
| - MajidDiab نوشته است:
- الهام نوشته است:
- چقدر خواستم از تو بپرسم همه ی سوالهایی که داشته ودارم....چقدر خواستم ببینمت و با تو درددل کنم...اما نشد
گفتند همه جا هستی...گفتند همه وقت هستی........نگفته میشنوی به من گفتند نیازی نیست فریاد بزنم ....تو زمزمه ها را رساتر میشنوی گفتند تو بخواه فقط بخواه......همه چیز با اوست همه چیز به او ختم میشه.............انتهای همه چیز......ابتدای همه چیز....اول و آخر........... مهربانترین مهربان عالم..........تنها فریادرس........تنها بود وهستی ........ امـــــــــــــا مــــــــن!!!! اینجا.....جواب هیچ پرسشی رو نگرفتم.....تـــــــرا نیافتم........ندیدم.........به دنبال تو بودم و هستم ...... خدایـــــــــــــا دلم گرفته....دلم عجیب گرفته........ تنها دلگرمی من بودن توست................ الهام جان هر وقت دلت واسه خدا تنگ شد لازم نیست راه دوری بری سمت چپ سینت خدا اونجاست می دونم...می دونم...اما این وسط خیلی اما هست... خیلی وقتا حس میکنم خدا جواب نمی ده...نمیدونم باید چیکار کنم.... خیلی وقته نمیدونم باید چیکار کنم و نمیدونم چجوری بگم... | |
|
| |
Mohsen رهگذر
تعداد پستها : 13 Location : Tehran Registration date : 2007-12-12
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الإثنين ديسمبر 24, 2007 1:13 pm | |
| - الهام نوشته است:
- چقدر خواستم از تو بپرسم همه ی سوالهایی که داشته ودارم....چقدر خواستم ببینمت و با تو درددل کنم...اما نشد
گفتند همه جا هستی...گفتند همه وقت هستی........نگفته میشنوی به من گفتند نیازی نیست فریاد بزنم ....تو زمزمه ها را رساتر میشنوی گفتند تو بخواه فقط بخواه......همه چیز با اوست همه چیز به او ختم میشه.............انتهای همه چیز......ابتدای همه چیز....اول و آخر........... مهربانترین مهربان عالم..........تنها فریادرس........تنها بود وهستی ........ امـــــــــــــا مــــــــن!!!! اینجا.....جواب هیچ پرسشی رو نگرفتم.....تـــــــرا نیافتم........ندیدم.........به دنبال تو بودم و هستم ...... خدایـــــــــــــا دلم گرفته....دلم عجیب گرفته........ تنها دلگرمی من بودن توست................ الهام تو گریه هم میکنی؟ | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الإثنين ديسمبر 24, 2007 7:48 pm | |
| - Mohsen نوشته است:
- الهام نوشته است:
- چقدر خواستم از تو بپرسم همه ی سوالهایی که داشته ودارم....چقدر خواستم ببینمت و با تو درددل کنم...اما نشد
گفتند همه جا هستی...گفتند همه وقت هستی........نگفته میشنوی به من گفتند نیازی نیست فریاد بزنم ....تو زمزمه ها را رساتر میشنوی گفتند تو بخواه فقط بخواه......همه چیز با اوست همه چیز به او ختم میشه.............انتهای همه چیز......ابتدای همه چیز....اول و آخر........... مهربانترین مهربان عالم..........تنها فریادرس........تنها بود وهستی ........ امـــــــــــــا مــــــــن!!!! اینجا.....جواب هیچ پرسشی رو نگرفتم.....تـــــــرا نیافتم........ندیدم.........به دنبال تو بودم و هستم ...... خدایـــــــــــــا دلم گرفته....دلم عجیب گرفته........ تنها دلگرمی من بودن توست................ الهام تو گریه هم میکنی؟ اگه دلم گرفته باشه خب آره خیلی زیاد کلا گریه رو خیلی دوست دارم | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الثلاثاء ديسمبر 25, 2007 9:09 pm | |
| خب ...
الهام جان ...
اینا که شما گفتی ، نشانه های توکله ... توکل به خدا ... ولی یه جای کار میلنگه ...
این توکل ، از نوع توکل نوع اوله ...
که توی دسته بندی انواع توکل ، سه نوع توکل وجود داره ...
در توکل نوع اول ، ما به خدا توکل میکنیم ... ولی تنها زمانی توکل ما ادامه خواهد داشت که از خدا جواب مثبت بگیریم ... یعنی کارمون راه بیفته ... و وقتی جواب منفی میگیریم و کارمون لنگ میمونه ، خدا رو دیگه ول میکنیم (نمیگم فراموش میکنیم ها ... نه ... ولی خب ... یادش کم رنگ میشه) ... یعنی مثل وکیل دنیایی خودمون به خدا نگاه میکنیم ...
ولی ...
امیدوارم که به درجه سوم توکل برسی ... یعنی اینکه آدم در همیشه و همه جا و در هر شرایطی ، توکلش به خدا باشه .. چه در بلا و عذاب ، چه در خوشی و شادی ... و بدونه که خدا شاهد و ناظر اون و اعمالشه و خدا خودش بر کارهای اون نظارت میکنه ... و خدا بهتر میدونه که چه کاری بهتره ... اگه آدم به این درجه از یقین برسه ، بی واهمه به خدا توکل میکنه ... حتی اگه در ظاهر به ضررش تموم بشه .. ولی در باطن ، و در اصل عمل ، خدا هیچ کاری نمیکنه که به ضرر بنده ش باشه ...
خدا بهمون رحم کنه | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| |
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأربعاء ديسمبر 26, 2007 10:47 am | |
| - الهام نوشته است:
- MajidDiab نوشته است:
- الهام نوشته است:
- چقدر خواستم از تو بپرسم همه ی سوالهایی که داشته ودارم....چقدر خواستم ببینمت و با تو درددل کنم...اما نشد
گفتند همه جا هستی...گفتند همه وقت هستی........نگفته میشنوی به من گفتند نیازی نیست فریاد بزنم ....تو زمزمه ها را رساتر میشنوی گفتند تو بخواه فقط بخواه......همه چیز با اوست همه چیز به او ختم میشه.............انتهای همه چیز......ابتدای همه چیز....اول و آخر........... مهربانترین مهربان عالم..........تنها فریادرس........تنها بود وهستی ........ امـــــــــــــا مــــــــن!!!! اینجا.....جواب هیچ پرسشی رو نگرفتم.....تـــــــرا نیافتم........ندیدم.........به دنبال تو بودم و هستم ...... خدایـــــــــــــا دلم گرفته....دلم عجیب گرفته........ تنها دلگرمی من بودن توست................ الهام جان هر وقت دلت واسه خدا تنگ شد لازم نیست راه دوری بری سمت چپ سینت خدا اونجاست می دونم...می دونم...اما این وسط خیلی اما هست...
خیلی وقتا حس میکنم خدا جواب نمی ده...نمیدونم باید چیکار کنم.... خیلی وقته نمیدونم باید چیکار کنم و نمیدونم چجوری بگم... این که خدا جواب نمی ده تقصیر خودته می خواستی اینقدر خوب و دوست داشتنی نباشی اگه مثل من یه آدم بد بودی اولین چیزی که می خواستی خدا بهت می داد تا دیگه صدات در نیاد ولی وقتی تو که ادم خوبی هستی یه چیزی از خدا می خواهی خدا هم یه کم شیطونیش گل می کنه می گه دوست دارم بازم صدام بزنه صداش رو دوست دارم واسه این تو فکر می کنی صداتو نمی شنوه در حالیکه خدا می شنوه ولی دلش می خواد بیشتر بشنوه تو هم نباید نا امید شی باید بیشتر صداش بزنی که خودش گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأربعاء ديسمبر 26, 2007 10:53 am | |
| می دونید بچه ها خاصیت انسان محدود بودن به زمان و مکانه یعنی این خاصیت هر چیز مادیه وقتی انسان یه خواسته ای داره چون به اینده دسترسی نداره طبعا نمی دونه این خواسته به صلاحش هست یا نه ولی خدا خودش خوب می دونه که خواسته تو به صلاحت هست یا نه این دقیقا و به عینه برای من ثابت شده و بهش ایمان کامل دارم واسه این همیشه قبل از دعاهام میگم خدایا اگه به صلاحمه ..... اگه به صلاحشه و .... اگه به صلاحت بود داده میشه باید از ته دلت خدا رو صدا کنی اون جور که با رفیقت درد دل می کنی با خدا هم درد دل کن محاله حاجتتون بر آورده نشه چون من واقعا ین راه رو ازمایش کردم اگه هم به صلاحتون نباشه بی زحمت جلو خدا شلوغ بازی در نیارید بقیه کار دارند باهاش | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأربعاء ديسمبر 26, 2007 11:13 am | |
| استاد تاریخ ما یه مثال جالبی سر کلاس زد گفت شده تا حالا وقتی دارید سیب زمینی سرخ می کنید یه بچه کوچیک دور و برتون باشه؟ بچه ها عشق سیب زمینی سرخ کرده دارن، تا ببینه داری سیب زمینی سرخ می کنی، میاد آویزونت می شه که من سیب زمینی سرخ کرده می خوام هی می گه، هی می گه، اما تو که نمی تونی وقتی هنوز سیب زمینی سرخ نشده از روغن درش بیاری بدی بچه بخوره که، هی بهش می گی یه کم صبر کن تا آماده بشه، اما اون که این چیزا حالیش نیست، فقط سیب زمینیش رو می خواد وقتی سرخ شد هنوز داغه، می دونی اگه بدی بخوره می سوزه، اما اون بچه دیگه طاقتش تموم شده، می زنه زیر گریه، جیغ می زنه که من سیب زمینی میخوام آخرش خسته می شی، می گی بیا بخور، اگه سوختی به من چه هااااا همین جوری که از چشماش اشک میاد و توی دلش می گه خب میمردی زودتر بدی بخورم؟ سیب زمینی رو ازت می گیره، اما همین که اولیش رو میذاره دهنش، می سوزه قضیه ما هم مثل همون بچست، ما هم مثل اون بی طاقتیم و فقط می خوایم به سیب زمینی مون برسیم، اما نمی دونیم اونی که داره سیب زمینی رو واسمون سرخ می کنه، جز شکم ما حواسش به چیزای دیگه هم هست، می خواد اول سیب زمینی سرخ بشه، خنک بشه، بعد بده ما بخوریم و حالشو ببریم اما ما ناشکریم، می گیم می مردی زودتر بدی و اشکم رو در نیاری؟ از خدا واسه آدم مهربونتر، کیه؟ | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الأربعاء ديسمبر 26, 2007 11:30 am | |
| - دلارام نوشته است:
- استاد تاریخ ما یه مثال جالبی سر کلاس زد
گفت شده تا حالا وقتی دارید سیب زمینی سرخ می کنید یه بچه کوچیک دور و برتون باشه؟ بچه ها عشق سیب زمینی سرخ کرده دارن، تا ببینه داری سیب زمینی سرخ می کنی، میاد آویزونت می شه که من سیب زمینی سرخ کرده می خوام هی می گه، هی می گه، اما تو که نمی تونی وقتی هنوز سیب زمینی سرخ نشده از روغن درش بیاری بدی بچه بخوره که، هی بهش می گی یه کم صبر کن تا آماده بشه، اما اون که این چیزا حالیش نیست، فقط سیب زمینیش رو می خواد وقتی سرخ شد هنوز داغه، می دونی اگه بدی بخوره می سوزه، اما اون بچه دیگه طاقتش تموم شده، می زنه زیر گریه، جیغ می زنه که من سیب زمینی میخوام آخرش خسته می شی، می گی بیا بخور، اگه سوختی به من چه هااااا همین جوری که از چشماش اشک میاد و توی دلش می گه خب میمردی زودتر بدی بخورم؟ سیب زمینی رو ازت می گیره، اما همین که اولیش رو میذاره دهنش، می سوزه قضیه ما هم مثل همون بچست، ما هم مثل اون بی طاقتیم و فقط می خوایم به سیب زمینی مون برسیم، اما نمی دونیم اونی که داره سیب زمینی رو واسمون سرخ می کنه، جز شکم ما حواسش به چیزای دیگه هم هست، می خواد اول سیب زمینی سرخ بشه، خنک بشه، بعد بده ما بخوریم و حالشو ببریم اما ما ناشکریم، می گیم می مردی زودتر بدی و اشکم رو در نیاری؟ از خدا واسه آدم مهربونتر، کیه؟ خوشم میاد مثالات هم با آشپزی میزنی ولی جدای از شوخی حق با شماست از خدا مهربونتر نیست فقط باید صبر داشت و توکل | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الخميس ديسمبر 27, 2007 12:49 pm | |
| - MajidDiab نوشته است:
- الهام نوشته است:
- MajidDiab نوشته است:
- الهام نوشته است:
- چقدر خواستم از تو بپرسم همه ی سوالهایی که داشته ودارم....چقدر خواستم ببینمت و با تو درددل کنم...اما نشد
گفتند همه جا هستی...گفتند همه وقت هستی........نگفته میشنوی به من گفتند نیازی نیست فریاد بزنم ....تو زمزمه ها را رساتر میشنوی گفتند تو بخواه فقط بخواه......همه چیز با اوست همه چیز به او ختم میشه.............انتهای همه چیز......ابتدای همه چیز....اول و آخر........... مهربانترین مهربان عالم..........تنها فریادرس........تنها بود وهستی ........ امـــــــــــــا مــــــــن!!!! اینجا.....جواب هیچ پرسشی رو نگرفتم.....تـــــــرا نیافتم........ندیدم.........به دنبال تو بودم و هستم ...... خدایـــــــــــــا دلم گرفته....دلم عجیب گرفته........ تنها دلگرمی من بودن توست................ الهام جان هر وقت دلت واسه خدا تنگ شد لازم نیست راه دوری بری سمت چپ سینت خدا اونجاست می دونم...می دونم...اما این وسط خیلی اما هست...
خیلی وقتا حس میکنم خدا جواب نمی ده...نمیدونم باید چیکار کنم.... خیلی وقته نمیدونم باید چیکار کنم و نمیدونم چجوری بگم... این که خدا جواب نمی ده تقصیر خودته می خواستی اینقدر خوب و دوست داشتنی نباشی اگه مثل من یه آدم بد بودی اولین چیزی که می خواستی خدا بهت می داد تا دیگه صدات در نیاد ولی وقتی تو که ادم خوبی هستی یه چیزی از خدا می خواهی خدا هم یه کم شیطونیش گل می کنه می گه دوست دارم بازم صدام بزنه صداش رو دوست دارم واسه این تو فکر می کنی صداتو نمی شنوه در حالیکه خدا می شنوه ولی دلش می خواد بیشتر بشنوه تو هم نباید نا امید شی باید بیشتر صداش بزنی که خودش گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را میخواستی خجالتمون بدی دیگه... باشه | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الخميس ديسمبر 27, 2007 12:51 pm | |
| من کلی سوال ازش دارم فقط درخواست نیست....نمیگم چرا هرچی من میخوام بهم نمیده....مگه من کی هستم؟ صلاح ومصلحت رو هم خیلی قبول دارم چون به خودمم ثابت شده.... اینکه بزرگه اینکه مهربونه همه ی اینا رو من میدونم .... اما ما روخلق کرده با کلی سوال بی جواب همیشه فکر میکنم چرا باید اینجوری باشه ....چرا دنیا اینجوریه ؟ مگه خودش نمیدونه تحمل آدما کمه؟چرا بعضیها رو انداخته تو دست انداز؟تکلیف دلهای شکسته چی میشه ؟میگم دل شکسته نه دلی که معشوقش رهاش کرده...نه دلی که گاهی حالش خراب میشه....دلهایی که اساسی شکستند وجز خدا به کسی امیدی ندارند چقدر وقتایی هست که تعجب میکنی از بودنت...چراهستم؟بعدش چی میشه؟خدایا چرا اینجوریه؟
باید چیکار کرد وقتی نه خودش جوابی میده نه از دست بنده هاش کاری برمیاد؟کاش میشد آدم هر چی تو دلش هست به زبون بیاره...... اگه بخوام ادامه بدم تا فردا طول میکشه...گفتنش هم فایده ای نداره
به هر حال ممنونم از همتون | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الخميس ديسمبر 27, 2007 2:08 pm | |
| الهام جان لازم نیست خدا مستقیم با من و تو صحبت کنه واسه اینکه جواب این سوالها رو پیدا کنی روجوع کن به عقلت ببین اون بهت چی میگه که خدا در آغاز خلق به عقل گفت به واسطه تو پاداش می دهم و به واسطه تو عقاب می کنم اصلا فرق ما با حیوانات در اینه که ما عقل داریم که می تونه بهمون راهنمایی بده و جواب سوال هامون رو ازش بپرسیم ثانیا خدا گفته هر وقت خواستید با من حرف یزنید نماز بخونید و هر وقت خواستید من با شما صحبت کنم قران بخونید جواب همه سوالات تو قران هست نمونه اش که الان تو ذهنمه اینه چرا بعضیها رو انداخته تو دست انداز؟ خدا تو قران میگه ما ادمها رو به طریقه مختلف مثل بلایا نقصان در جان و مال و فرزندان و ..... آزمایش میکنیم و بعدش که لفظ عربیش هم تو ذهنمه میگه و بشر الصابرین و به صبر کننده ها در این بلایا بشارت بهشت بده دلهایی که اساسی شکستند وجز خدا به کسی امیدی ندارند باید بگه توکلت علی الله الذی لایموت و ..... باید به خود خدا توکل کنه تا اون وقت ببینه چه نیروی عظیمی پشت سرش هست چقدر وقتایی هست که تعجب میکنی از بودنت...چراهستم؟ خدا تو قرآن میگه هیچ جن یا انسانی رو خلق نکردم مگر برای عبادت پس هستیم برای عبادت برای اینکه وصل شیم به منبع اصلی برق و باطری هامون رو شارژ کنیم بعدش چی میشه؟ بعدش بحث معاد و همه دوباره زنده می شیم چون عدالت هم این رو حکم میکنه جواب اینو هم می تونی از عقلت بگیری هم از قران آیا مثلا فردی مثل صدام که این همه آدم رو شیمیایی کرد و کشت یه بار اعدام براش بس بود ؟ باید یه جایی جواب کاراش رو پس بده | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الخميس ديسمبر 27, 2007 2:12 pm | |
| | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الخميس ديسمبر 27, 2007 5:32 pm | |
| مثل اینکه من نتونستم مفهوم رو برسونم....هیچ وقت نمیتونم مجید جان من همه ی این حرفا رو تو کتاب دینی خوندم...هزار بار شنیدم آخه درد چیز دیگه ایه.....چطور بگم.... | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الخميس ديسمبر 27, 2007 5:56 pm | |
| - الهام نوشته است:
- مثل اینکه من نتونستم مفهوم رو برسونم....هیچ وقت نمیتونم
مجید جان من همه ی این حرفا رو تو کتاب دینی خوندم...هزار بار شنیدم
آخه درد چیز دیگه ایه.....چطور بگم.... بگو راحت باش منم مطمئن باش اینا رو از متن کتاب دینی ننوشتم اینا عقیده ی منه | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الخميس ديسمبر 27, 2007 6:01 pm | |
| - MajidDiab نوشته است:
- الهام نوشته است:
- مثل اینکه من نتونستم مفهوم رو برسونم....هیچ وقت نمیتونم
مجید جان من همه ی این حرفا رو تو کتاب دینی خوندم...هزار بار شنیدم
آخه درد چیز دیگه ایه.....چطور بگم.... بگو راحت باش منم مطمئن باش اینا رو از متن کتاب دینی ننوشتم اینا عقیده ی منه نه ...منظور من این نبود...البته که عقیده ی خودته و قابل احترام ببخشید که من اینجوری گفتم | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الخميس ديسمبر 27, 2007 6:48 pm | |
| الهام جان ... چيزي رو كه ميخوام برات بنويسم ، چند سال قبل از زبون يه عاشق شنيدم . شايد تو هم شنيده باشي !!
مطلب درست يادم نيست ... پس بايد بهم اجازه بدي ، اونجوري كه احساسم بهم ميگه ، از نو خلقش كنم :
دستت رو بده ...
بايد با هم پا بذاريم توي سرزمين قصه ها ...
-----------------------------------------------
به موج هاي بيقراري كه گرماي ساحل رو به آغوش ميكشيدن ، خيره شد . هيچ كدومشون شيبه اوناي ديگه نبود . از خودش پرسيد :
اين موجها هستن كه موجودات مستقلي ان يا درياست كه زيباييش ، هزار تا تجلي داره ؟؟
تكيه داده بود به تخته سنگ بزرگي كه از ميون شنها خودش رو بالا كشيده بود . گرم بود و تكيه به سطح صيغليش ، آرامش بخش ...
بدون اينكه سرش رو برگردونه ، از سنگ پرسيد : چي توي اين آبي مواج هست كه تو رو يه عمره ، اسير و چشم انتظار گذاشته ؟؟
تو هم دلتنگي مث من ؟؟
سنگيني تنهايي ، آزار ميده قلبت رو ... مث من ؟؟
بيهوده سعي كرد ، از زبون سنگ جوابي بشنوه ... اما سنگها كه ... زبون ما رو نمي فهمن ... اصلا نميتونن حرف بزنن !!!
بلند شد ... آفتاب ، روبروي چشماش ايستاده بود ...
خونين رنگ !!
با خودش گفت : نمي دونه قرمزي خون پيكر بي جون اميد من از سرخي غروب خورشيد هم خونين تره !
پاهاش رو به زور زوي شنها ميكشيد .
ميون همه ي نقشهاي تكراري ماسه هاي ساحل ... دوتا رد پا نظرش رو به خودش گرفت ... جلو تر رفت و روي زانو هاش نشست...
گونه اش رو روي جاپاها گذاشت ... چشماش رو بست و قلبش به آسمون خاطره ها پر كشيد ...
دلتنگ بود و پر از گلايه ...
دونه هاي شن ، روي گونه اش چسبيده بود ...
ماسه هاي ساحل هيچ وقت از آب دريا سيراب نميشن ... چه طعميه توي قطره هاي اشك كه همه ي خلايق رو به كرنش وا ميداره ؟؟؟
چشماش هنوز خيس بود ...
بلند شد و دنبال جاهاي پا جاري شد . يه جايي فقط يه جاي پا روي شنها مونده بود .
دقت كرد ... ديد دقيقا لحظه اي كه غصه ها و تنهاييها به سراغش اومدن ، خدا تنهاش گذاشته
توي خاطره هاش بدنبال ردپاي خودش و خالق خودش رفته بود و حالا ... رد پاي خودش رو ، كه تنها به مصاف سختيها رفته بود ، با چشمايي باروني ...
به تماشا نشسته بود !!
به پشت ، روي تنها رد پاي ساحل دراز كشيد ... نگاش رو از آسمون دزديد و زار زار گريست
فرياد زد : خدااااااا...
مگه دوسم نداشتي ؟؟ مگه نگفتي هيچ وقت تنهات نميذارم ؟؟ ... مگه قرار نبود كنار من باشي ؟؟
لحظه هاش پر بود از گريه و ... گريه ...
توي سكوتي كه از آهنگ موجها ، توي تموم ساحل طنين انداز شده بود ...
صداي گرمي پيچيد ...
تنها نبودي محبوب من ... ز من خلف وعده نخواهي ديد ، نازنين من ...
توي لحظه هاي سختي و تنهايي تو رو در آغوشم گرفتم ... و اين ... تنها جاي پاي من بود ... بروي شنها
سكوت همه ي ساحل رو فرا گرفته بود ... موج ها ... سنگها ... ابرها و نسيم دريا ، ساكت و بيحركت ، به تابلوي عشق چشم دوخته بودن ...
گريه زبوني بود كه همه ي هستي ... سنگ و ماه و ماهي ... صداقتش رو درك ميكردن... اين يك زبون جهاني بود
اشك بود كه از اشك زاييده ميشد...
اون شب روي اون ساحل ، باروني باريد ، كه دريا نظيرش رو به خاطر نداشت !!
ظاهرا دونه هاي بارون هم ، جز با قطره هاي اشك طعم سيراب شدن رو درك نميكنن ... حتي در آغوش دريا !!!
حتي در آغوش دريا ...
عجب داستان زيبــايي !!! | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... الخميس ديسمبر 27, 2007 7:41 pm | |
| قشنگ بود خیلی زیاد......ردپا....چه جالب
کی میشه من به اون نقطه برسم؟.............کی؟کجا؟ | |
|
| |
| خــــــــــــــــدايـــــــــــــــــــــا... | |
|