كي حاضره كي غايب ؟

دلارام نوشته است:

REZA*HAMAKI نوشته است:

بعد ز یه هفته غیبت ...حاضر

خوش اومدی رضا جان
امتحانا چطور بود؟ اگه استادا نمره بهت کم دادن بگو بریم سراغشون

خیلی ممنون وضعیت نمره که وحشتناک بود! شما تصور کن کلاس برنامه نویسی میانگین کلاس 9.5 شد! منو بقیه ی دوستام
هم با هم 9 شدیم! مگر اینکه دست من به استاد برنامه نرسه ! وضعیت درس دادنش افتضاح بود کاملا مشخص بود که تا حالا کتاب برنامه نویسی دستش
نگرفته! از من بپرسن میگم یه ربع قبل از کلاس مطالب رو حفظ میکرد و بعد میومد سر کلاس!

البته واسه من مهم نبود چون برنامه؛ درس تخصصی عمران نیست! فوقش الان پاس نشد ترم مهر با صنایع برمیداریم!(اتفاقا اینطوری بهتره!)

خوشبختانه تا الان تو پاس کردن هیچ درسی مشکلی نداشتم، (در حالیکه صمیمی ترین دوستم مشروط شد!)

فـريبا نوشته است:

حاضــــــــــــــر

رسیدن به خیر!!

hazer

حاضــــــــــــــر

حاضررر

حاضــــــــــــــــر

بعد از مدتها حاااااااااااااااااااااااااضر

میگردم از ته جیبم کلیدم رو در میارم و میندازمش توی قفل در خونه. در یه غیییییییژ دلخراش میکنه و باز میشه.باز شدن در همان و یه خروار
خاک رو سر من ریختن همان...!!سرتا پا خاکی شدن اینقدر دلم رو نسوزوند که دیدن چیزی که بر سر خونه مون اومده بود ،سوزوند.انگار هزار سال گذشته بود
و هیچ روح زنده ای توی این خونه پا نذاشته بود."حاضر"توی بغضم دفن شد .توی خونه قدم زدم از هر گوشه ش صدای یه خاطره بلند بود...خاطره ها مون
هم مثل خونه مون خاک گرفته بود...
بغضم رو فرو دادم و اشکم و پس زدم.فکر کردم درسته که خیلی چیزا عوض شده ولی مهم اینه که اصل خونه مون پا بر جا ست.تا وقتی خونه هست ما هم هستیم
هرچند با یه عالمه تغییر .
برمیگردم توی این اتاق .میرم وسط اتاق وایمستم.چشمام رو میبندم و با همه قدرتم داد میزنم.
حاااااضــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
امیدوارم بقیه هم صدای من رو بشنون و بیان

ای بابااااا... پس کلید دست تو بود ما اینهمه وقت یه لنگه پا دم در وایساده بودیم؟ (ای جان دلم واسه این شکلک خندهه تنگ شده بود)

به به سلام به یار با وفای خودم...خوش اومدی...والا من فکر میکردم همه از روی
کلید اصلی یکی برای خودشون ساختن...
حالا بیا یواش یواش من و تو دستی به سر روی این خونه بکشیم
تا بقیه هم بیان...فقط امیدوارم خیلی طولش ندن...سربندت رو ببند یه ماسک هم بزن تا من برم یکی برای خودم بیارم و محبوبه رو هم خبر کنم
یه جاروی دسته بلندم میخوایم یه سطل اب و دیگه ...؟؟؟
اول از همین جا شروع میکنیم...اون تارهای عنکبوت رو پاک میکنیم. به نظرم یه ادم قد بلند لازم باشه...نمیدونم این پسرا کجا هستن..؟؟موقع کار
که میشه همه شون قایم میشن...
ااااااااااااااااااای پسرای تنبل کجایین؟؟؟ما به یه مرد قد بلند برای پاک کردن سقف خونه احتیاج داریم.اگه دیر کنین یه دونه اتاق رو تمیز نکرده جا میذاریم
و توی همون زندونیتون میکنیم...حواستون جمع باشه. تازه محبوبه الان بعد از دو سال برای مجازات خیلی مشتاقتره...

سلام به روی ماهت به چشمون عسلیت
کلید داشتم ولی به هوای اینکه همیشه کسی خونه هست بی کلید از خونه اومدم بیرون..
همیشه دخترا خونه تکونی میکنن پسرا از کار درمیرن
نمیشه تار عنکبوتا رو نگه داریم پسرا که اومدن توی تار عنکبوتا زندونیشون کنیم؟

دلارام نوشته است:

سلام به روی ماهت به چشمون عسلیت
کلید داشتم ولی به هوای اینکه همیشه کسی خونه هست بی کلید از خونه اومدم بیرون..
همیشه دخترا خونه تکونی میکنن پسرا از کار درمیرن
نمیشه تار عنکبوتا رو نگه داریم پسرا که اومدن توی تار عنکبوتا زندونیشون کنیم؟

اگه دست من به این پسرا برسه؟؟؟ازشون عنکبوتی میسازم که مردعنکبودی بیاد ازشون نسخه بگیره.
ما رو دست تنها اینجا ول کردن و رفتن آخه زنی گفتن مردی گفتن..داره اون رگ فمنیستیم میزنه بیرون...!!

منم بعد از مدتها حاضر
دلم برای همه بچه ها تنگ شده
اگه شد امسال دوباره نمایشگاه دور هم جمع شیم
خاطرات خوبی دارم اینجا اما انگار یه عمر گذشته از اون وقتا، دلم برای قدیما تنگ شده

من به همراه هشت تا پسرام حاضر