یهصبح مهآلود نمیتونه دلیلی واسهابریبودن اونروزبشه
مثل انگلیسی
* * *
روزی
شاگرد یه
راهب پیر هندو از
او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده .
راهب از
شاگردش خواست کیسه
نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون
نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون
آب رو سر بکشه .
شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از
آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
پیرهندو از
شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار
دریاچه .
استاد از او خواست تا
نمکها رو داخل
دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان
آب از دریاچه برداشت و داد دست
شاگرد و
ازش خواست اونو بنوشه .
شاگرد براحتی تمام
آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاد اینبارهم از او مزه
آب داخل لیوان رو پرسید.
شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "
پیرهندو گفت : "
رنجها و
سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت
نمکه و اما این
روح و
قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه
رنج و
اندوه رو براحتی تحمل کنه ،
بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب . "
* * *
طول زندگی خیلی کوتاهتر از عمقشه