.: پاتوق :.

الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها ... که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا... آنهم از آن سرویس خوشگلها... و از این جور مشکلها !

آقا رضا دیدی که آبجیت چی گفت؟
تسلیم شو و یه سر برو یزد این چایی و اسفند رو تقدیمش کن، یا صبر کن عروسی مجید به همه ملت چایی بده و واسه عروس و داماد اسفند دود کن
اینجوری تاثیرش روی محبوبه هم بیشتره، چون خواهر داماده، بهت شاباش هم میده
محبوبه جون من ارادتمند شما هم هستم، دو پرس چیه عزیزم؟ شما جون بخواه

Saghar نوشته است:

بچه ها دیروزحالم خیلی حالم بدبودرفتم اورژانس و بهم سرم زدن و 2 3تاامپول تاشمع و پلاتینم میزون شد
یه دختره هم تختی من بود
سرصحبت بازشد
یه دختراصفهانی که تازه دیپلم گرفته بود و به خاطرحمله قلبی آورده بودنش واسه نوارقلب و این حرفا
ازم پرسیدچی شده اینجوری شدی
منم گفتم فشارم افتاده و ازاین حرفا
بعدگفت من اهل اصفهانم و با خواهرم رفتیم تهران خونه ی مادرشوهرش
چندروزپیش برگشتیم یزد خونه ی خواهرم
امشب مادرشوهرخواهرم یه چی به من گفت منم محلش نکردم و رفتم اتاق خواب تااستراحت کنم
یه دفعه شوهرخواهرم اومدتواتاق خواب و به قصدکشت منوزد که چرا به مادرش بی احترامی کردم و جوابشاندادم
بعدشم دستشوحلقه اویزکرده که منو خفه کنه که خلاصه ازاسترس زیادحالم بدمیشه و خواهرم منو میرسونه بیمارستان
چشمام زده بیرون
گفتم مادره هیچی نگفته؟
گفت اون که نمیدونست پسرش این کارو میکنه ولی بعدشم چیزی نگفته
بااینکه ازقضاوت درموردادمابدم میادولی
حتی اگه اون دخترجوان رفتاربدی هم داشته شوهرخواهرش حق نداشته چنین رفتاری بکنه
گفتم شب بیا خونه ی مابخواب
گفت ممنون فردابرمیگردم اصفهان
بهش گفتم متاسفم که ازیزدواست خاطره ی بدی موندیزدیا خیلی مهمون نوازن.......

عزیزم شما که حالت خوش نیست برا چی مهمون دعوت میکنی؟....

فکر کن چقدر شوهر خواهره بدجنس بوده.....

Saghar نوشته است:

بچه ها موافقین یه خورده درمورد ایام عیدو کارای باقیمونده ی اخرسالی باهم حرف بزنیم
این که چه کارایی کردیم و چه کارایی بایدبکنیم
اینکه ازکارنامه ی سال88 راضی هستین یا نه
اینکه توبرنامه ی خریدتون چیا هست؟....

امسال واسه من خیلی اتفاقا افتاد
اول که مریضی بابام بود، بعدش اسباب کشی، بعدش فوت عمه عزیزم، بعدش به دنیا اومدن باران دختر پسر عموم و عمه شدنم (البته عمه الکی )، بعدش فارغ التحصیلی، بعدش عروسی، و یه سری اتفاقات دیگه
زندگی همینه دیگه، شادی و غمش با همه، در کل خدا رو بابت امسال و به خاطر همه چیز بسیار زیاد شکر می کنم و امیدوارم سال دیگه برای همه مردم، خیلی خیلی بهتر از امسال باشه و پر از عروسی و شادی و خبر خوب
از نظر اینکه راضی باشم از خودم یا نه، خب دروغ چرا؟ راضی نیستم ولی ناراضی هم نیستم می تونستم خیلی بهتر باشم و خیلی کارهای بهتری انجام بدم
توی برنامه خریدم هم یه جفت کفش هست، اگه شد می خرم اگه نه هم ملالی نیست، میمونه واسه سال دیگه
ولی در کل من از هفته آخر اسفند و سال تحویل و عید و دید و بازدید و 13 روز تعطیلی و سیزده بدر خوشم نمیاد و امیدوارم زودتر 14 فروردین بشه

Saghar نوشته است:

بچه ها موافقین یه خورده درمورد ایام عیدو کارای باقیمونده ی اخرسالی باهم حرف بزنیم
این که چه کارایی کردیم و چه کارایی بایدبکنیم
اینکه ازکارنامه ی سال88 راضی هستین یا نه
اینکه توبرنامه ی خریدتون چیا هست؟....

راستش امسال از نظر دانشگاه و درس خوب بود....راضی بودم.....
از نظرای دیگه زیاد از خودم و کارکرد خودم راضی نبودم ....
اتفاقای خوب و بدم همه پشت سر هم میفتاد .... خبرای خوب داشتیم و خبرای بدم فوت مادر بزرگه عزیزم بود که هنوزم هنوزه مثل یه زخم بزرگ تو قلبم مونده که فکر میکنم حالا حالاها خوب نشه....از نظر کاری خداروشکر خوب بود....از بقیه شرایط راضیم و از لطف خدا بینهایت ممنونم.....

خریدای عیدم همه تموم شده......
ولی دوست ندارم روزا انقدر تند میگذره ....سنم داره میری بالا.....

یاسی چقدر من و تو با هم همدردیم
منم هنوز باورم نشده که عمه ام فوت کرده، مخصوصا که هر وقت دور هم جمع میشیم اسمی ازش میاد و همه می زنن زیر گریه
خیلی طول میکشه تا با غم از دست دادن عزیزان کنار بیام، پدربزرگم 15 سال پیش فوت کرده ولی هنوز که هنوزه غم مردنش توی وجودم هست
مشکل سن رو منم دارم، دوست ندارم بزرگتر بشم

دلارام نوشته است:

یاسی چقدر من و تو با هم همدردیم
منم هنوز باورم نشده که عمه ام فوت کرده، مخصوصا که هر وقت دور هم جمع میشیم اسمی ازش میاد و همه می زنن زیر گریه
خیلی طول میکشه تا با غم از دست دادن عزیزان کنار بیام، پدربزرگم 15 سال پیش فوت کرده ولی هنوز که هنوزه غم مردنش توی وجودم هست
مشکل سن رو منم دارم، دوست ندارم بزرگتر بشم

الکی نیست که دوقلوییم.....حتما حکمتی توشه.....

نمیدونم چرا الکی استرس کاذب دارم......

yasamiin نوشته است:

نمیدونم چرا الکی استرس کاذب دارم......

منم همینطور

Saghar نوشته است:

yasamiin نوشته است:

نمیدونم چرا الکی استرس کاذب دارم......

منم همینطور

چرا اینجوریه.....اصلا حال آدم گرفته میشه.....باید چیکار کرد؟

دلارام نوشته است:

الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها ... که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا... آنهم از آن سرویس خوشگلها... و از این جور مشکلها !

دلارام نوشته است:

Saghar نوشته است:

بچه ها موافقین یه خورده درمورد ایام عیدو کارای باقیمونده ی اخرسالی باهم حرف بزنیم
این که چه کارایی کردیم و چه کارایی بایدبکنیم
اینکه ازکارنامه ی سال88 راضی هستین یا نه
اینکه توبرنامه ی خریدتون چیا هست؟....

امسال واسه من خیلی اتفاقا افتاد
اول که مریضی بابام بود، بعدش اسباب کشی، بعدش فوت عمه عزیزم، بعدش به دنیا اومدن باران دختر پسر عموم و عمه شدنم (البته عمه الکی )، بعدش فارغ التحصیلی، بعدش عروسی، و یه سری اتفاقات دیگه
زندگی همینه دیگه، شادی و غمش با همه، در کل خدا رو بابت امسال و به خاطر همه چیز بسیار زیاد شکر می کنم و امیدوارم سال دیگه برای همه مردم، خیلی خیلی بهتر از امسال باشه و پر از عروسی و شادی و خبر خوب
از نظر اینکه راضی باشم از خودم یا نه، خب دروغ چرا؟ راضی نیستم ولی ناراضی هم نیستم می تونستم خیلی بهتر باشم و خیلی کارهای بهتری انجام بدم
توی برنامه خریدم هم یه جفت کفش هست، اگه شد می خرم اگه نه هم ملالی نیست، میمونه واسه سال دیگه
ولی در کل من از هفته آخر اسفند و سال تحویل و عید و دید و بازدید و 13 روز تعطیلی و سیزده بدر خوشم نمیاد و امیدوارم زودتر 14 فروردین بشه

خدا رحمتشون کنه و انشاالله بقای عمر شما
ان شاالله سال 89 سال پرباری باشه برای همه.

خب ما هیچ وقت عیدها خونه ی خودمون نبودیم!!!! قبل از عید میریم شیراز و یکی دو روز بعد از سال تحویل دو سه خانواده میشیم و جاتون سبز میریم مسافرت. من برعکس عاشق این 14 روزم آخه مهمون داری نمیکنیم یا مهمونیم یا همه میزنیم میریم مسافرت جای شما سبز.

yasamiin نوشته است:

Saghar نوشته است:

بچه ها موافقین یه خورده درمورد ایام عیدو کارای باقیمونده ی اخرسالی باهم حرف بزنیم
این که چه کارایی کردیم و چه کارایی بایدبکنیم
اینکه ازکارنامه ی سال88 راضی هستین یا نه
اینکه توبرنامه ی خریدتون چیا هست؟....

راستش امسال از نظر دانشگاه و درس خوب بود....راضی بودم.....
از نظرای دیگه زیاد از خودم و کارکرد خودم راضی نبودم ....
اتفاقای خوب و بدم همه پشت سر هم میفتاد .... خبرای خوب داشتیم و خبرای بدم فوت مادر بزرگه عزیزم بود که هنوزم هنوزه مثل یه زخم بزرگ تو قلبم مونده که فکر میکنم حالا حالاها خوب نشه....از نظر کاری خداروشکر خوب بود....از بقیه شرایط راضیم و از لطف خدا بینهایت ممنونم.....

خریدای عیدم همه تموم شده......
ولی دوست ندارم روزا انقدر تند میگذره ....سنم داره میری بالا.....

خدا رحمتشون کنه و بقای عمر بازماندگان انشاالله.
اگه از خودت راضی باشی که میشی از خود راضی شوخی کردم. همین باعث پیشرفت میشه دیگه
ان شاالله سال 89 پر از خبرای خوش باشه و موفقیت

ای خوش به حالتون
آرزو داشتم از هفته آخر اسفند تا 20 فروردین برم مسافرت
من مهمون داری و مهمونی رفتن رو خیلی دوست دارم، ولی دید و بازدید عید واقعا عذاب آوره
از اون بدتر افسردگی عوض شدن ساله
ماااااااااااااااااااادر

Saghar نوشته است:

بچه ها موافقین یه خورده درمورد ایام عیدو کارای باقیمونده ی اخرسالی باهم حرف بزنیم
این که چه کارایی کردیم و چه کارایی بایدبکنیم
اینکه ازکارنامه ی سال88 راضی هستین یا نه
اینکه توبرنامه ی خریدتون چیا هست؟....

خب
از نظر درسی که خیلی تنبلی کردم و باید خودم رو آماده کنم واسه کنکور سال دیگه
از نظرای دیگه یه سری تجربه ها باعث شد دیدم به زندگی و خیلی چیزها عوض شده.
منم مادر بزرگم رو از دست دادم. یه سری مشکلات پیش اومد که زندگی رو واقعا به دهن هممون تلخ کرد ولی خدا رو شکر الان داره رو به راه میشه
در کل سال بدی نبود...تلخی ها و سختی هاش رو داشت ولی همش همراه با درس و تجربه بود و خب مهم تر اینه که آخرش داره به خیر و خوشی تموم میشه اگه خدا بخواد

راستی عزیزم خیلی ممنونم، خدا اموات شما رو هم بیامرزه و روحشون شاد باشه
امیدوارم سال 89 واسه شما و همه دوستان سالی پر از برکت و پر از شادی باشه

مرسی عزیزدلم

دوستای گلم عزیزای دلم
اول ازهرچیز امیدوارم خدا رفتگانتونا بیامرزه و توسال جدید غم و گرفتاری لاینحلی سراغتون نیادو
هرچی عمراین عزیزان بوده بقای عمرشما بهترینا باشه
عزیزای دلم
به هرحال ما انسانیم و ممکن و الخطا
به نظرمن هیچ انسانی ایده ال و بی خطا نیست
من همیشه دعا میکنم اگه خطایی هم میکنم درحدی باشه که قابل جبران باشه
میدونین وقتی پابه سن راهنمایی گذاشتم یه روزپدرازم خواست که یه حرفشا هیچوقت ازیادنبرم
پدرم به من گفتش
دخترم همیشه اونقدرخودتادرانجام کارهامحک بزن و کنترل کن که اگه خطایی هم ازت سرزد قابل شمارش باشه
بذار خودت با انگشتات بتونی اشتباهاتتا بشماری و واسه اینکه حسابات سنگین نشه هرسال یه کارنامه بگیردستت کارهای سالیانتو محاسبه کن
راستش امسال واسه منم اتفاقای زیادی افتاد
چندی ازفامیلای درجه 2 راازدست دادیم
مریضی سخت مادرم را خانواده گذروند
دختربرادرم (کیمیا)پابه وادی هستی نهاد و شورخاصیو باخودش به همرا اورد
سربازی داداش کوچیکم به پایان رسید و بازگشتش به خانواده یه موفقیت دیگه بود
خودم کسالت سختی گرفتم که تادرمان شدم خیلی طول کشید
ولی الان خوب خوبم
ومتاسفانه پدرم دربستربیماری هست که اوضاع خانواده کاملا مشوش هستش
امیدوارم قبل ازسال جدید پدرم سلامتی و بهبودی خودشونا بدست بیارن
امیدوارم صدقه سر12امام خنده هجله نشین خونه هامون باشه و سلامتی پادررکاب همتون
فکرمیکنم بتونم امسال هم خطاهامو باانگشتام بشمارم
ازدرگاه حضرت حق به خاطر اشتباهاتم طلب استغفارو عفورادارم
ولی یه چیز مهم
به غیر ازچیز مهمی که بدست اوردم امسال داشتن دوستای خوبی مثل شما بزرگترین حادثه ی زندگیم
به نظرمن دوست خوب بهترین نعمته واسه ادم
من شادیها و غمهامو با شماها قسمت کردم و شماهاهمیشه کنارم بودین
امیدوارم لیاقت داشته باشم همیشه کنارتون بمونم
همتونا دوست دارم.......

ممنون گلی جان، امیدوارم خدا رفتگان شما رو هم ببخشه و بیامرزه و روحشون شاد باشه، بقای عمر بازماندگان انشالله
خوشحالم که مادرت خوب شدن، انشالله همیشه سلامت باشن، دعا میکنم پدرت سلامتیشون رو هر چه زودتر بدست بیارن
تولد کیمیا کوچولو رو هم تبریک میگم، تو هم مثل من عمه شدی، ولی عمه واقعی، قدمش خیر باشه
انشالله همیشه سلامت و شاد باشی گلم، در کنار خانواده عزیزت
تو هم دوست خیلی خوب و بیریا و با صداقتی هستی برای ما گلم، منم خیلی دوستت دارم، خدا حفظت کنه

دلارام نوشته است:

آقا رضا دیدی که آبجیت چی گفت؟
تسلیم شو و یه سر برو یزد این چایی و اسفند رو تقدیمش کن، یا صبر کن عروسی مجید به همه ملت چایی بده و واسه عروس و داماد اسفند دود کن
اینجوری تاثیرش روی محبوبه هم بیشتره، چون خواهر داماده، بهت شاباش هم میده
محبوبه جون من ارادتمند شما هم هستم، دو پرس چیه عزیزم؟ شما جون بخواه

انا تسلیم !

Saghar نوشته است:

بچه ها موافقین یه خورده درمورد ایام عیدو کارای باقیمونده ی اخرسالی باهم حرف بزنیم
این که چه کارایی کردیم و چه کارایی بایدبکنیم
اینکه ازکارنامه ی سال88 راضی هستین یا نه
اینکه توبرنامه ی خریدتون چیا هست؟....

والا خدمت شما عرض کنم امسال یه سال سرنوشت ساز بود برای من چون کنکور داشتم که با تلاش (...همون خرخونی ) تونستم موفقیت

به دست بیارم . الانم راضی هستم. در مورد خرید ،معمولا با دوستام میرم چون قمی ها استاد تخفیف گرفتن هستن . کفش 30 تومنی رو با چونه زدن 18 تومن میخرن

REZA*HAMAKI نوشته است:

دلارام نوشته است:

آقا رضا دیدی که آبجیت چی گفت؟
تسلیم شو و یه سر برو یزد این چایی و اسفند رو تقدیمش کن، یا صبر کن عروسی مجید به همه ملت چایی بده و واسه عروس و داماد اسفند دود کن
اینجوری تاثیرش روی محبوبه هم بیشتره، چون خواهر داماده، بهت شاباش هم میده
محبوبه جون من ارادتمند شما هم هستم، دو پرس چیه عزیزم؟ شما جون بخواه

انا تسلیم !

آفرین به انت، ابن حرف گوش کن

Saghar نوشته است:

دوستای گلم عزیزای دلم
اول ازهرچیز امیدوارم خدا رفتگانتونا بیامرزه و توسال جدید غم و گرفتاری لاینحلی سراغتون نیادو
هرچی عمراین عزیزان بوده بقای عمرشما بهترینا باشه
عزیزای دلم
به هرحال ما انسانیم و ممکن و الخطا
به نظرمن هیچ انسانی ایده ال و بی خطا نیست
من همیشه دعا میکنم اگه خطایی هم میکنم درحدی باشه که قابل جبران باشه
میدونین وقتی پابه سن راهنمایی گذاشتم یه روزپدرازم خواست که یه حرفشا هیچوقت ازیادنبرم
پدرم به من گفتش
دخترم همیشه اونقدرخودتادرانجام کارهامحک بزن و کنترل کن که اگه خطایی هم ازت سرزد قابل شمارش باشه
بذار خودت با انگشتات بتونی اشتباهاتتا بشماری و واسه اینکه حسابات سنگین نشه هرسال یه کارنامه بگیردستت کارهای سالیانتو محاسبه کن
راستش امسال واسه منم اتفاقای زیادی افتاد
چندی ازفامیلای درجه 2 راازدست دادیم
مریضی سخت مادرم را خانواده گذروند
دختربرادرم (کیمیا)پابه وادی هستی نهاد و شورخاصیو باخودش به همرا اورد
سربازی داداش کوچیکم به پایان رسید و بازگشتش به خانواده یه موفقیت دیگه بود
خودم کسالت سختی گرفتم که تادرمان شدم خیلی طول کشید
ولی الان خوب خوبم
ومتاسفانه پدرم دربستربیماری هست که اوضاع خانواده کاملا مشوش هستش
امیدوارم قبل ازسال جدید پدرم سلامتی و بهبودی خودشونا بدست بیارن
امیدوارم صدقه سر12امام خنده هجله نشین خونه هامون باشه و سلامتی پادررکاب همتون
فکرمیکنم بتونم امسال هم خطاهامو باانگشتام بشمارم
ازدرگاه حضرت حق به خاطر اشتباهاتم طلب استغفارو عفورادارم
ولی یه چیز مهم
به غیر ازچیز مهمی که بدست اوردم امسال داشتن دوستای خوبی مثل شما بزرگترین حادثه ی زندگیم
به نظرمن دوست خوب بهترین نعمته واسه ادم
من شادیها و غمهامو با شماها قسمت کردم و شماهاهمیشه کنارم بودین
امیدوارم لیاقت داشته باشم همیشه کنارتون بمونم
همتونا دوست دارم.......