الان دارين چي کار مي کنين..!؟

بهاره نوشته است:

Saghar نوشته است:

الان دارم به شما نازنینای خودم فکرمیکنم
کاش الان هممون پیش هم بودیما

كاشكي .. چقدر خوب مي شد الان همه توي يك جاي با صفا، دور هم بوديم ..

الان دارم از بدن درد می میرم
آآآآآآآآآآآآی

دلارام نوشته است:

الان دارم از بدن درد می میرم
آآآآآآآآآآآآی

چرا عزیزم
خدا نکنه
بلا به دور باشه گلم
ایشالله که خستگیت و دردت برطرف بشه
شادو سلامت میخوامت عزیزم

دارم مهندس بازی درمیارم ولی فایده نداره

مرسی گلی جان
الان دارم خدا رو شکر می کنم که شبانه روز رو به جای 24 ساعت، 124 ساعت نیافریده
وگرنه مامان ما حالا حالاها بیخیال نمیشد و داشت ازمون کار می کشید
ازمون که می گم یعنی از من به تنهایی، بابام که سر کار بود دانیال هم که جیم شد

شیشــــــه می شوریم، دیواااااااااااااار پاک می کنیم، باغچــــــــــــــه بیل می زنیم، بارکشییییییییی می کنیم، آب حووووووووووض می کشیم، پیرزن خفه می کنیم و ...

خوب گفتی دلارام...دست گذاشتی رو این دل خونه من....
من تمام دیوارای هالمونو به تهنایی شستم.....

نمیدونم والا خونه تکونیم شد کار؟خوی کثیف بمونه....کسی متوجه نمیشه که.....به جون خودم....

الان به کلاسای فردا فکر میکنم...به درس ....واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای.....

بهاره نوشته است:

yasamiin نوشته است:

الان به کلاسای فردا فکر میکنم...به درس ....واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای.....

الان دارم به اين فكر ميكنم كه فردا كاري ندارم و ميتونم تا 9 بخوابم !!

من 6 صب باید پاشم....کلیم خوشحالم تازه واسه خودم.....

چون ما همه ی عید رو میریم کرمانشاه خونه تکونی لازم نداشتیم!

الان دارم واسه ی رفیقم فرزاد آهنگ دانلود میکنم تا فردا ببرم واسش . ازم خواسته تا با سبک سالسا آشناش کنم . ظاهرا من تاپیک "هرچی شما بگی"

رو نه تنها در دنیای مجازی که در دنیای واقعی هم انجام میدم !!

بهاره نوشته است:

دلارام نوشته است:

مرسی گلی جان
الان دارم خدا رو شکر می کنم که شبانه روز رو به جای 24 ساعت، 124 ساعت نیافریده
وگرنه مامان ما حالا حالاها بیخیال نمیشد و داشت ازمون کار می کشید
ازمون که می گم یعنی از من به تنهایی، بابام که سر کار بود دانیال هم که جیم شد

شیشــــــه می شوریم، دیواااااااااااااار پاک می کنیم، باغچــــــــــــــه بیل می زنیم، بارکشییییییییی می کنیم، آب حووووووووووض می کشیم، پیرزن خفه می کنیم و ...

آييييييييي گفتي

من طلفكي كه از كت و كول افتادم .. تمام دستامم زخم كردم

منم کلی شیشه و دیوار پاک کردم، یه عالمه هم تخت و کمد جابجا کردم تا مامانم از دکور اتاقا راضی بشه
خدا رو شکر بدنم خشک نبود، وگرنه الان از دست و پا و کمر تعطیل بودم

yasamiin نوشته است:

خوب گفتی دلارام...دست گذاشتی رو این دل خونه من....
من تمام دیوارای هالمونو به تهنایی شستم.....

نمیدونم والا خونه تکونیم شد کار؟خوی کثیف بمونه....کسی متوجه نمیشه که.....به جون خودم....

احســـــــــــــــــــــــــنت!!
منم دقیقا با نظرت موافقم، به مامانم هم همین رو میگم، ولی میگه حرف نزن بچه کارت رو بکن

الان دارم هم به امیرحسین غذامیدم هم مینویسم

دارم با اقارضامصالحه میکنم که دست از سرعدد331برداره

Saghar نوشته است:

دارم با اقارضامصالحه میکنم که دست از سرعدد331برداره

باشه میگم 1000 خوب بید !

الان دارم غرغرزدنای شمارامیخونم

دارم فکر میکنم کاش این قضیه ماشین زمان و سفر به گذشته و آینده و این حرفا جدی بود

دلارام نوشته است:

دارم فکر میکنم کاش این قضیه ماشین زمان و سفر به گذشته و آینده و این حرفا جدی بود

من بیشتر دوست دارم آینده رو ببینم مثلا سال 2100 میلادی!