الان دارين چي کار مي کنين..!؟

Jany نوشته است:

دلارام نوشته است:

من دارم یه تیکه نون بربری میخورم، دلم هم داره درد میکنه

مریض شدی خواهر..؟ میخوای بیام ببرمت دکتر...؟میتونم بپرم توی هواپیما
و بیام خونتون نیم ساعت طول میکشه

انشالله هیچ وقت مریضی و بلا نبینی خواهر، یه هفته ست مریضم
از اون مریضی ها گرفتم که وقتی 5 6 ساله بودم میگرفتم، تب و لرز و بهم ریختن سیستم گوارش (در حد زلزله هائیتی )
حالا من هی میگم من 5 6 ساله ام بیشتر نیست، شماها بگید نه 24 سالته

دلارام نوشته است:

Jany نوشته است:

دلارام نوشته است:

من دارم یه تیکه نون بربری میخورم، دلم هم داره درد میکنه

مریض شدی خواهر..؟ میخوای بیام ببرمت دکتر...؟میتونم بپرم توی هواپیما
و بیام خونتون نیم ساعت طول میکشه

انشالله هیچ وقت مریضی و بلا نبینی خواهر، یه هفته ست مریضم
از اون مریضی ها گرفتم که وقتی 5 6 ساله بودم میگرفتم، تب و لرز و بهم ریختن سیستم گوارش (در حد زلزله هائیتی )
حالا من هی میگم من 5 6 ساله ام بیشتر نیست، شماها بگید نه 24 سالته

ایشاءالله هر چی زودتر خوب بشی و دل ما رو هم شاد کنی
سن و سالم... کی گفته تو 56 سالت بیشتره...تو یه خانومی با دل شاد 5 و6 ساله

دلارام گلم بهترباشی عزیزم
بلاازت دورگل بهاری

مرجان جون سلامت باشی عزیزم
گلی جان ممنونم، انشالله همیشه سلامت باشی

دارم فکر میکنم چرا بعد از این همه روزی که هوا اصلا تکون هم نخورد،
یک کاره باید امروز طوفان نوح سربگیره و بین اون همه آنتن روی پشت بوم، فقط آنتن من چپه بشه و بپره
در کل طوفانش 7 دقیقه هم نبود، اومد آنتن من رو کند و رفت، انگار ماموریت داشت
اونم در شرایطی که بابا و داداشم مسافرت هستن و تا اونا نیان نمیشه درستش کرد
الان من بخندم یا گریه کنم؟

دلارام نوشته است:

دارم فکر میکنم چرا بعد از این همه روزی که هوا اصلا تکون هم نخورد،
یک کاره باید امروز طوفان نوح سربگیره و بین اون همه آنتن روی پشت بوم، فقط آنتن من چپه بشه و بپره
در کل طوفانش 7 دقیقه هم نبود، اومد آنتن من رو کند و رفت، انگار ماموریت داشت
اونم در شرایطی که بابا و داداشم مسافرت هستن و تا اونا نیان نمیشه درستش کرد
الان من بخندم یا گریه کنم؟

الان دارم این معادله رو حل میکنم که اگه
از رمضون یه روز گذشته باشه و شما افطاری دعوت باشی
29 روز بگذره چند روزش افطاری دعوت بودی....؟؟؟
من دوست دارم توی خونه راحت افطار کنم.

الان دارم پستاي بچه ها رو ميخونم و سعي ميكنم به دندون عقلي كه جاش خاليه فكر نكنم .. چقدر دلم براش تنگ شده

دارم انتظار اذون صبح رو میکشم

دلارام نوشته است:

دارم فکر میکنم چرا بعد از این همه روزی که هوا اصلا تکون هم نخورد،
یک کاره باید امروز طوفان نوح سربگیره و بین اون همه آنتن روی پشت بوم، فقط آنتن من چپه بشه و بپره
در کل طوفانش 7 دقیقه هم نبود، اومد آنتن من رو کند و رفت، انگار ماموریت داشت
اونم در شرایطی که بابا و داداشم مسافرت هستن و تا اونا نیان نمیشه درستش کرد
الان من بخندم یا گریه کنم؟

Jany نوشته است:

دارم انتظار اذون صبح رو میکشم

چه تفاهمی، آخه منم دارم انتظار اذون مغرب رو میکشم

دلارام نوشته است:

Jany نوشته است:

دارم انتظار اذون صبح رو میکشم

چه تفاهمی، آخه منم دارم انتظار اذون مغرب رو میکشم

انتظار به سراومد

دستم و زدم زیر چونه م و دارم پستها و چک میکنم

همین چند ثانیه پیش داشتم مامانم رو اذیت میکردم و کتک میخوردم، الان هم که در خدمت شمام

بهاره نوشته است:

الان دارم به اين فكر ميكنم كه چرا من نتونستم عمه باشم ؟؟؟ تا مثل محبوبه يه بلبل زبون قند عسل عمه داشته باشم!!

اینکه غصه نداره شما هم عمه قندعسل عمه ما بشو
به خدا امیده زندگیه الایی قربونش بشه عمه
شیرین عسل عمه ست امید عمه ست