باشگاه خانوادگي

Arakadrish نوشته است:

واستين بينم ... واستين بينم !! جريان اين سرلاك و دي دي نيلوپا چيه ديگه ؟؟

از قديم و نديم توي قوم و قبيله ي ما رسم بر اين بوده كه مادر بچه ، اصل دو سال (سنتين كاملتين) باآس به بچه اش شير بده

اين سوسول بازيها يعني چي ؟؟

غذا فقط آبگوشت ... شير فقط شير مادر ... تربيت فقط با تنبيه ... والسلام


ليــــــلا خانوم ... زن داداش ... ميشيني دو سال به بچه ات شير ميدي ، يه سال هم اضافي روش ، تا حواست واسه دفعه ديگه جم باشه (دفعه ي ديگه ؟؟)

محبت هم خواستي بهشون بكني ... ميرفستي شون پيش خاله شون ... كارش رو خوب بلده ... آره خاله بيتا شون رو ميگم !!

تو فقط باآس شير بدي بهشون ... پنج سالشون هم كه كامل شد ، با خودم ميبرمشون دنبال گله تا مرد شن !!

اسمشون رو هم ميذاريم غلام و مراد ... ممممم ... چه اسمايي


مرجان ... سرايدار هم هست ... اگه خواستي

خدا هزار برکت بده به این شیرخشکا .. از اون ارزوناش گرفته تا اون گروناش به قول آقامون که میگه غمت نباشه عزیزم
حالا
قضیه ی سریلاکو این صبتام برمیگرده به اون یکی لیلا .... ایشون قراره عمه بشن .. از حالام نقشه کشیدن واسه سریلاک برادرزادشون
منم گفتم ثواب داره... نثار شادی روح ارواح جمع پولاتونو جمع کنید واسه لیلا سریلاک بگیریم


گفتم قبیله ای زندگی میکنیم..هی میگید نه ایناهاش سلمان خان همین فردا پس فرداس که خیمه هارو جمع کنه و کوچ کنیم بریم ییلاق

magnoon diab نوشته است:

مثل اینکه دیر رسیدم
خوب مرجان شد خاله شخصیت
منم می شم عمه آخ من یکی که عاشق برادر زاده ام هستم
همه بهم میگن بیخالم
خوب با این حساب می شم عمه بی خیال
واقعا بی خیالم
چون دوهفته اصلا سر کلاسم نرفتم استادم از دستم کفریه
هر چی دروغ هم به ذهنم رسید بهش گفتم اما فکر کنم هیچ کدومشونو باور نکرد


مجنون دیاب

کلاس دودر کن ... تو طایفمون یکی پیدا شده میره دانشگاه ..اونم که اینجوری از آب دراومد

عمه!!؟

اسمت چیه؟

nAvId نوشته است:

نمیخواااااااام ...



من همیشه دایی جون بودم ...
همیشه هم خواهم بود ...
عمو که نمیتونم باشم ...

بابا هم که مرجانه ...

من دایی جون هستم ...

مگه خانواده باید فقط یه دایی دداشته باشه ؟

من هم دایی جون هستم پس هاااااااا ...

بر و بچ ...

شکلات ، آبنبات ... در خدمتیم ...

فقط لوس بازی در نیارین که سر و کارتون با عمو آراکه هااااااا ...

با این حساب شما میشی داداش من


شکلاتارو رد کن بیاد

یاسمن جان شما آبجی من هستی ...




پس کی بچه شد؟ همه همینجوری خاله عمو و دایی به دنیا اومدن

اگه هيچكس حاضر نيست بچه باشه ، من حاضرم ... هر چي باشه ، از همه آروم تر و سر به زير تر منم ديگه

ماماني ... قداره ميخوام



بريم واسه ضبط ؟؟

Arakadrish نوشته است:

اگه هيچكس حاضر نيست بچه باشه ، من حاضرم ... هر چي باشه ، از همه آروم تر و سر به زير تر منم ديگه

ماماني ... قداره ميخوام



بريم واسه ضبط ؟؟

تو همون عمو باشی بیتره ... بلاخره یکی پیدا میشه بکوفیم تو سرش دیگه



آراک و بقیه برو بچ ..اماده اید؟؟؟؟؟









اکشن

الان من (یعنی دایی جون!) باید وارد صحنه بشم یا ...

ببین ... میگم این داشسلمان ما بیاد اول ، خیلی بهتره هااااااااا ...

خان عمو خان ... ! بفرما ...

!

ميرم ... با سر ...

فقط اول بهم بگو ... راه شهر غم از كدوم طرفه ؟؟



...

آخ که دیگه دارم دیوونه میشم ...


بیا آقا ... همین طرف ... مستقیم ... روبروت ...

صبر کن لباسم رو بپوشم با هم میریم ...

Arakadrish نوشته است:

ميرم ... با سر ...

فقط اول بهم بگو ... راه شهر غم از كدوم طرفه ؟؟



...

اونجا چیکار داری آخه؟

هان!

عشقولانه س

من قدیما که کتاب میخوندم یه داستان خوندم از هدایت ..گمونم سگ ولگرد بود!!

حالا ... همون یارو که گنده لات محل بود اما با یه دل خیلی بزرگ ....
همون که عاشق مرجان میشه!

آخرشم بعداز مرگش.. طوطیش میرسه به مرجان ... بعدش طوطیه شروع میکنه به حرف زدنو میگه .. مرجان عشق تو منو کشت


آراک
تو یه چیزی مثل همونی

ليلا ... ليلا ... ليلا...

هميشه فكر ميكردم ... اگه پدر شدم ، يه روز و روزگاري ...

اگه قرار شد ، قلب كوچيكم ... كوه استوار و تكيه گاه محكمي باشه ، واسه غصه هاي مادر و فرزندي ...

دروازه هاي زوار در رفته و قديمي ، قلعه ي متروكه ي احساسم رو ... به آتيش ميكشم ، تا چاهار ديواري محدود ، بودنم ... در اتصال به بينهايت صحرا

رنگ ببازه و بشه بزرگ ، بي پايان ، دست نيافتني ... و لطيف تر از يك رويا...


خونواده ام اينجا بود ... برادر ... خواهر ... دايي و ...

خاله ليلايي دوست داشتني ...

تونستم بينهايت بشم ؟؟ بزرگ به اندازه ي كوير ؟؟

از غصه هاشون ، چيزي شناختم ؟؟ قلبهاي پر ماتم رو لمس كنم ، از پشت اين تصوير ؟؟

ميتونم بشينم ... بگم ... بشنوم و لبخند بزنم ... با وجود درك اين تقصير ؟؟

ووقتي يك مرد ، حقارت خودش و درك ميكنه ، بايد سفر كنه به سرزمين غم و غصه هاش ... !!

شايد لازم باشه ، آب ديده شدن تو كوره ي تنهاي ...

بايد رفت ، بدنبال يك تدبير !!!

Arakadrish نوشته است:

ليلا ... ليلا ... ليلا...

هميشه فكر ميكردم ... اگه پدر شدم ، يه روز و روزگاري ...

اگه قرار شد ، قلب كوچيكم ... كوه استوار و تكيه گاه محكمي باشه ، واسه غصه هاي مادر و فرزندي ...

دروازه هاي زوار در رفته و قديمي ، قلعه ي متروكه ي احساسم رو ... به آتيش ميكشم ، تا چاهار ديواري محدود ، بودنم ... در اتصال به بينهايت صحرا

رنگ ببازه و بشه بزرگ ، بي پايان ، دست نيافتني ... و لطيف تر از يك رويا...


خونواده ام اينجا بود ... برادر ... خواهر ... دايي و ...

خاله ليلايي دوست داشتني ...

تونستم بينهايت بشم ؟؟ بزرگ به اندازه ي كوير ؟؟

از غصه هاشون ، چيزي شناختم ؟؟ قلبهاي پر ماتم رو لمس كنم ، از پشت اين تصوير ؟؟

ميتونم بشينم ... بگم ... بشنوم و لبخند بزنم ... با وجود درك اين تقصير ؟؟

ووقتي يك مرد ، حقارت خودش و درك ميكنه ، بايد سفر كنه به سرزمين غم و غصه هاش ... !!

شايد لازم باشه ، آب ديده شدن تو كوره ي تنهاي ...

بايد رفت ، بدنبال يك تدبير !!!

من همیشه به این معتقد بودم که الزامآ همه ی اونایی که کلمات رو مثل عروسکای خیمه شبازی میگردونن و مثل دلالا خوشگلش میکنن ... بزرگ نیستن و دل بزرگ ندارن

اما آراک یه چیز دیگس .... چی شده که به خودت شک کردی؟
چی شده که فکر کردی حقیر شدی؟


یکم حرف بزن شاید سبک بشی ...

حالا که قدر هم رو بهتر می دونیم دلاتون رو آروم کنید تا لحظه هایی که برای باهم بودن داریم، به غم و حسرت نگذره
یالا خان عمو، اخمات رو باز کن، یه کم مهربون باش و دل همه بچه هارو شاد کن


من هر چی گشتم دیدم هیچ نقشی نیست که بتونم خوب بازی کنم
واسه همین من از این به بعد می شم همسایه خونه عمو سلمان و بقیه فک و فامیلش
سیب زمینی، پیاز، نون، تخم مرغ هر چی خواستید تعارف نکنیدااااا، سر کوچه هم سبزی فروشی هست هم سوپر هم نونوایی
سلمان خان این بچه هات مخ من رو با پیاده رو هم سطح کردن
از این به بعد توپشون بیفته خونه من .......
نه، دلم نمیاد، بگو بیان بگیرن

دلارام نوشته است:

حالا که قدر هم رو بهتر می دونیم دلاتون رو آروم کنید تا لحظه هایی که برای باهم بودن داریم، به غم و حسرت نگذره
یالا خان عمو، اخمات رو باز کن، یه کم مهربون باش و دل همه بچه هارو شاد کن


من هر چی گشتم دیدم هیچ نقشی نیست که بتونم خوب بازی کنم
واسه همین من از این به بعد می شم همسایه خونه عمو سلمان و بقیه فک و فامیلش
سیب زمینی، پیاز، نون، تخم مرغ هر چی خواستید تعارف نکنیدااااا، سر کوچه هم سبزی فروشی هست هم سوپر هم نونوایی
سلمان خان این بچه هات مخ من رو با پیاده رو هم سطح کردن
از این به بعد توپشون بیفته خونه من .......
نه، دلم نمیاد، بگو بیان بگیرن

منم که گفتم نقش مقابل دلارامم
پس من میشم همسایه روبروی دلارام اینا

دور و برم رو گل و گلاب گرفته
این طرفم که باغ گله
رو برومم که سلسله جبال معرفته
دیگه چی بخوام بهتر از این؟

دلارام نوشته است:

دور و برم رو گل و گلاب گرفته
این طرفم که باغ گله
رو برومم که سلسله جبال معرفته
دیگه چی بخوام بهتر از این؟

میگم دلارام جان ...شب یلدا گذشت ... انقد هندونه نذار یر بغل مجید ... سنگین میشه .. میفته


دوتا نون داری؟ داداش نوید خیلی وقته گشنس ... واسش نیمرو پختم ... نون نداریم

مجید هندونه هاتو بیار بخوریم می چسبه تو سرما

بله که داریم، بیا این 4 تا رو هم واسه سلمان ببر
اینم واسه اینکه خیال نکنی فقط مجید رو تحویل می گیرم

دلارام نوشته است:

مجید هندونه هاتو بیار بخوریم می چسبه تو سرما

بله که داریم، بیا این 4 تا رو هم واسه سلمان ببر
اینم واسه اینکه خیال نکنی فقط مجید رو تحویل می گیرم

اوه ... سلمان خان صبح تشریف بردن کله پاچه ای یه شکم سیر خوردن ... خودم موقعی که داشتم از سبزی فروشی برمیگشتم دیدمش داره دولپی میخوره

لیلا جان ...

کوشی بابا

مردیم از گشنگی ...

کو این دو تا نوووووووووون ...

بهههههههههه ...

تا جسد ما رو دفن نکنن که دست وردار نیستن ...

نشستن با هم دارن گل میگن گل میشنفن ...

مردم بابا ...

nAvId نوشته است:

لیلا جان ...

کوشی بابا

مردیم از گشنگی ...

کو این دو تا نوووووووووون ...

بهههههههههه ...

تا جسد ما رو دفن نکنن که دست وردار نیستن ...

نشستن با هم دارن گل میگن گل میشنفن ...

مردم بابا ...

اااااااااااااااااه ..بیا اینم دوتا نون .. نمیذاری آدم دو دقیقه با همساده (( )) اختلاط کنه ...
پاشو زود برو سر کار دو لقمه نون وردار بیار ...

ليلا نوشته است:

دلارام نوشته است:

دور و برم رو گل و گلاب گرفته
این طرفم که باغ گله
رو برومم که سلسله جبال معرفته
دیگه چی بخوام بهتر از این؟

میگم دلارام جان ...شب یلدا گذشت ... انقد هندونه نذار یر بغل مجید ... سنگین میشه .. میفته


دوتا نون داری؟ داداش نوید خیلی وقته گشنس ... واسش نیمرو پختم ... نون نداریم

دید بغل شما خیلی پره من از دستش گرفتم

سلام .

باز اومدم ... با يه زنبيل پر از جينگولك بازي .

بابت تاخير از همه تون عذر ميخوام . تقصير من نبود .

اين چن وخ كه من نبودم ... غوغا و قشقرقي كه توي محل را نيفتاد ! ها ؟؟

دو تا ارسال گذاشتم . يكي توي آشپزخونه ... يكي هم توي some body help me

خيلي خوشحال ميشم ، يه سري بهشون بزنيد .

حالش رو ببرين

ميگن هيشكي مث يه همسايه ي خوب بداد آدم نميرسه . خدا خيرت بده دلارام .

تو نباشي اين ليلا همون نون سنگك رو هم توي دهنمون نميذاره .

هي مجبور ميشم برم كله پاچگي ... تك خوري


-------------------------------------------------------

از لطفت ممنونم ليلا جان . با همين چرند و پرندياتم دلم رو خالي ميكنم . گاهي شوخي ... گاهي ام جدي

چيزي كه برام مهمه ديدن خوشحالي شماست . اميدوارم هميشه خندون باشي

-------------------------------------------------------

داش مجيد كمك نميخواي ؟؟ هندونه ها سنگين به نظر ميرسه .

كمك كنم ؟؟ بروي چشم .

بيا ... سر جيبت رو گرفتم . ميتوني يكيش رو بذاري توي جيبت

فقط مواظب باش تمبون از پات نيفته

سلام علیکم خان عمو ...

نبودی جات خالی بودا ...

من این همه زحمت میکشم ... یخ حوض میشکنم ...شما میگی نون سنگگ خالی .. چشاتو باز کن ببین آبگوشت داریم واسه ناهار


همگی جمع شید


مجید هندونه هارو بزار تو یخچال .. الان نمیچسبه

نويد ...

اون گوشتكوب رو هم بيار .

ميخوام تيليت كنم !!

آبجيت ما رو تحويل گرفته

آبگوشت داريم واسه ناهار !!!

هاااا ... !! ( آه تلخ )

طفلكي آبجيت نميدونه اين قلب من ، هر روز زير گوشتكوب غصه ها ... هزار بار تيليت ميشه و دوباره جون ميگيره

خواست خوشحالم كنه ...

آبگوشت داريم واسه ناهار

نويد ...

گوشتكوب رو نيار !!

ما خيلي وقته تيليت ميخوريم ...

پس مـــــــــــــــــــــن چـــــــــــــــــــــی؟
من اینجا چکاره ام؟