| حقيقتي بر گونه اساطير ... | |
|
+5nAvId amin MajidDiab دلارام Arakadrish 9 مشترك |
نويسنده | پيام |
---|
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: حقيقتي بر گونه اساطير ... الجمعة ديسمبر 28, 2007 3:16 pm | |
| سلام !!
دوست داشتم جايي باشه ، گرم و صميمي ... آدمايي دوست داشتني ... بيايم بشنيم كنار هم ، حرف بزنيم از لحظه هاي نابي كه توي زندگيمون تجربه
كرديم ... عشقهايي رو كه شناختيم ...
هم كلوم بشيم درباره ي حقيقت ... عشق و سخاوت !! بگيم از آدماي افسانه ها ... پريزادهاي مهر و محبت...
از كسايي كه حقارت تاريخ ، هيچ وقت بهشون مجال تولد و تنفس نداد ... !!
مادر زمين هيچ وقت گرماي آغوشي ، به كامشون نريخت ...!!
بشر اين رو فهميد !! ... سرزميني آفريد و قلمرويي ساخت ... سقفي از جنس آسمون به روي اين شهر عشق كشيد ... مملو از ستاره هاي اميد !!
درك كرده بود ، جستجوي عظمت اقيانوس ، توي مردمك محدود چشمه ، از داغ بودن يخ هم خنده دار تره !!
حقيقت رو توي سرزمين روياهاش به جستجو نشست ... شهر اساطير ، وادي عاشقا ... قهرمانان شكست ناپذير ...
رستم و هركول و راما ها شدن پهلووناي اين سرزمين ... بزرگ ... توفنده و شكست ناپذير !!
دموستنس ها و تير ها بر مركب سخن تكيه زدند و سخنراناني شدند ... بي نظير !!
آفروديته ... عشتروت و پرسفونه ها ... پري هاي رويايي اين سرزمين !!
و رئاي بزرگ ... فرزند زئوس ... الهه ي بي همتاي خرد و انديشه و فهم و يقين ...
مهربونترين ... پر احساس ترين و محزون ترين موجود اين سرزمين هم كسي نبود جز پرومته ي در زنجير !!!
اما ... اما ... اما ...
الهه اي بود بي نشوني تر از نسيم ... نوازشگر تر از موج ... بيناتر از خورشيد
تنهاي تنهاي تنها ...
استوار مثل صخره و ... دست نيافتني ، مثل ناهيد !!
قلبش پر از رنج بود و سوزش ...
الهه اي كه برفراز بلنداي قله ي مونپارناس بشينه و فقط رنج مردم زمين رو ببينه ... الهه نيست !!!
يه روزي ... همپاي سحر ... همون لحظه اي كه خورشيد ، زلف هاي درخشانش رو ، در بينهايت سپيد رنگ فلق شونه ميزنه ...
كوله بارش رو بست ... توي سكوتي كه از خواب سنگين الهه ها ، بر امپراطوري خدايان سايه انداخته بود ...
سندل هاي چرمي كهنه اش رو به پا كرد و شد ... راهي زمين !!
سفر يك روزه اش از انتهاي آسمون به آغوش پردرد زمين ، به انتها رسيد .
پا گذاشت در مقدسترين جاي زمين
عــــلي در تاريكي يك شب رويايي ... در آغوش كعبه ، افتخاري داد به هستي و شد ... مهمون زمين
بقول استاد شهيدم ، عـــلي شد ... حقيقتي بر گونه اساطير
خداي سخنوري و ايثار ... الهه ي گذشت و ... قهرمان صحنه هاي پيكار ... بزرگترين روح پرستنده ي تاريخ ... عـــلي ، مردي از جنس ديدار !!
حقيقتي كه همه ي خصائل و قدرتهاي ، الهه هاي خيالي و موهوم رو يكجا داشت ، مسافر زمين شد تا فرياد بزنه :
زمين ، از حقيقت ، خالي نيست
غدير ... تجلي آفتاب محبت و حقيقت ... بر فراز قله ي نبوت ... باشه مبارك بر اين ملت با معرفت !!
خب ... بسه ... البته فعلا ، بسه !! مامانم داره شاكي ميشه و من ، هنوز حرف براي گفتن زياد دارم .
خيلي وقته سفره پهنه ... براش لبخند ميزنم و با مهربوني بهش ميگم : مامان جون پنج دقيقه ي ديگه !! | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... الجمعة ديسمبر 28, 2007 4:23 pm | |
| از صبح دنبال یه متن قشنگ، یا یه جمله زیبا بودم که برای تبریک عید بنویسم اما چیزی پیدا نکردم که به دلم بشینه اما سلمان مثل همیشه با قلمش جادو کرد می خوام بگم خوش به حال ما که علی رو داریم، نمی گم حقش رو ادا کردیم، نمی گم قدرش رو دونستیم، نمی گم خوب شناختیمش، نمی گم... فقط می گم خوش به حال ما که علی رو داریم خوش به حال ما که اسم علی روی لبامون میاد خوش به حال ما که ذکر یا علی می گیم خوش به حال ما که علی مولامونه خوش به حال ما که علی دستمون رو می گیره خوش به حال ما ... عیدتون مبارک یا علی | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... الجمعة ديسمبر 28, 2007 8:17 pm | |
| بی نظیر بود نوشته هر دوتاتون هیچی نمی گم یعنی اینقدر قشنگ نوشتید که زبونم بند اومده به قول دلارام خوش به حال ما فقط دوست دارم دستم رو بگذارم زیر چونه ام و دوباره متن قشنگ تون رو بخونم الحق که افتخار می کنم به داشتنتون عیدتون مبارک | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... الجمعة ديسمبر 28, 2007 9:22 pm | |
| واقعا ممنون از دلارام و سلمان عزیز منم خیلی علی(ع) رو دوست دارم خیلی زیاد انقدر که نمی تونم در موردش صحبت کنم پس منم صحبت سلمان رو با جملاتی در وصف علی (ع) از زبان دکتر علی شریعتی کامل می کنم:
دکتر علی شریعتی:
«علي(ع) نيازهايي كه در طول تاريخ، انسانها را به خلق نمونه هاي خيالي، به خلق الهه ها و رب النوع هاي فرضي مي كشانده، در تاريخ عيني اشباع مي كند. اين رب النوع ها به انسان نشان مي دادند كه هر احساسي و هر استعداد انساني تا اين حد مي تواند رشد كند و انسان هايي كه تا آن حد هيچ كدامشان نمي توانستند رشد كنند، اين را به عنوان يك سرمشق، يك چيزي كه بايد به آن برسيم، يك عظمت و درجه اي كه نمونه زندگي ما و وجهه نظر ما و مسير حيات و تكامل ما بايد باشد، به ما نشان مي دادند، علي(ع) در تاريخ نشان مي داده و نشان داده و از همه شگفت تر، همه استعداد هايي را كه ما ناچار در همه اساطير و در رب النوع هاي مختلف مي ديديم، در يك اندام عيني جمع كرده است. در جنگ، خونريزي و بي باكي و نيرومندي شديدي را كه مانند يك رب النوع اساطيري مي جنگد نشان مي دهد كه نياز انسان را به قهرماني سيراب مي كند و در كوچه در برابر يك يتيم، چنان ضعيف و چنان لرزان و چنان پريشان مي شود كه رقيق ترين احساس يك مادر را به صورت اساطيري نشان مي دهد. در مبارزه با دشمن چنان بي باكي و چنان خشونت به خرج مي دهد كه مظهر خشونت است و شمشيرش مظهر برندگي و مظهر خونريزي و مظهر بي رحمي نسبت به دشمن است و در داخل خانه از او نرمتر و از او صبورتر و از او پرگذشت تر ديده نمي شود. علي(ع) وقتي مي بيند اگر بخواهد براي احقاق حق خودش شمشير بكشد، مركز خلافت اسلامي و مركز قدرت اسلامي متلاشي مي شود، ناچار صبر مي كند، يك ربع قرن صبر مي كند و با شرايطي و در وضعي زندگي مي كند كه درست احساس زندگي پرومته در زنجير را در انسان به وجود مي آورد، اما به خاطر انسان اين زنجير را خودش براندامش مي پيچد.
من از كلمه «امام»، معني يك رهبر سياسي يا حتي اجتماعي يك جامعه را نمي فهمم، من از كلمه «امام»، همان معني را مي فهمم كه انسانيت در طول تاريخ خودش براي داشتن نمونه هاي اعلاي فضائل انساني اي كه در عالم نبوده و نمي ديده و بدان نيازمند بوده، در ذهن خودش اين نمونه هاي عالي را مي ساخته و اين نمونه هاي عالي به عنوان سرمشق و الگو برايش وجود داشته و دوست مي داشته و مي پرستيده، به عنوان نمونه هاي اعلايي كه بالاتر از خاك و بالاتر از انسان هاي واقعي هستند. علي(ع) يك «امام» است كه مي خواهد به تاريخ و انسان نشان دهد كه شما كه نيازمند به نمونه هاي اعلاي فضائل بي نقص، فضائل مطلق بوديد و بعد نمونه هاي اينها را در ذهنتان به عنوان قهرمانان برجسته مطلق مي ساختيد، براي اينكه سرمشق زندگي ايده آلتان باشد، من همه آن نمونه ها و همه آن فضائل را در يك فرد انساني محقق كرده ام. معني «من كتاب ناطقم» اين است. | |
|
| |
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... الجمعة ديسمبر 28, 2007 10:00 pm | |
| چیزی ندارم که بگم ... فقط .. نمیدونم ... باشه .. عیدتون مبارک ... | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت ديسمبر 29, 2007 4:26 am | |
| چو به عرش برد ایزد ز تراب مصطفی را به دو چشم خود عیان دید مقام مرتضی را بشنید از ملایک به ترنم این نوا را علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا را عید همه تون مبارک. | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت ديسمبر 29, 2007 11:43 am | |
| …امروز روز توست …روزی که صاحب اختیار دلم شدی….
….تو امروز پیمان بستی که اشکها را پاک کنی.........
من به قول تو ایمان دارم…بعد از آن پیمان چشمان نگران تو دیگر هیچ شبی نخوابید…. دست مهربان تو بدون نوازش خسته های بی پناه چقدر احساس گناه میکرد…. پای خسته ی تو به رفتن عادت کرد…تمام کوچه های کوفه با قدمهای تو خاطره ها دارند....
تو امروز عهد بستی هر چه خوبی در دنیاست معنا کنی… تو امروز پیمان تنهایی دلت را امضا کردی..... تو امروز علی هستی.... | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت ديسمبر 29, 2007 5:48 pm | |
| من چه حسي ميتونم داشته باشم الان ... غير از شرمندگي و خجالت !!
مجسم كن ... لحظه اي رو كه يك خار سياهرنگ روي گلبرگ لطيف گل قرار بگيره ...
منطق من ، اين رو بهم ميگه :
خار بايد دق كنه ... از ديدن خودش ، در ميون اون همه لطافت !!
چقدر دل همه تون پاكه و من ... چه بي اندازه ... سياهم .
چشمام روشن ميشه با خوندن نوشته هاتون و قلبم پر ميشه از اين احساس كه ، در مقابل نور معرفت شما ... چقدر تباهم !!
اجازه دارم ادامه بدم ؟؟ | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت ديسمبر 29, 2007 8:06 pm | |
| حتما ادامه بده....چرا که نه.... دلم میخواد حرفهای قشنگت رو بشنوم | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... الأحد ديسمبر 30, 2007 4:25 pm | |
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو ما آماده شنیدنیم. دلمون برای بال گرفتن تنگ شده. | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... الجمعة أغسطس 15, 2008 5:00 pm | |
| فردا ... براي فردا كلي كار مانده است ! جاده هايي كه نشسته ام و گردهايي كه نگرفته ام ... خانه بزرگ است و دلتنگي تو از آنهم بزرگتر ! براي زدودن اين همه دربه دري آب ميخواهم . به نظر تو گنجايش كل ابرها از چشمهاي من بيشتر است ؟ بايد راه تو را بشويم ... آب چشمه از چشم من تميز تر است ؟ ديشب رهگذر ، سنگي بر پنجره ي كوچك خانه ي فقيرانه ام زد و او را ، به درد قلبم كه همان شكستگيست مبتلا ساخت . خرده هايش را كه جمع ميكردم ، درخشش ماه را در آن خرده هاي كوچك ديدم ... چقدر زيبا بود . اين شيشه ي قديمي اگر نميشكست هرگز اين بلورهاي كوچك را نمي آفريد . سر چرخاندم و به ماه خيره شده ... سيزدهم ماه بود كه قطره اي بر گونه ام لغزيد ، لبخند ماه در آن درخشيد ... اشكم از هميشه زيبا تر بود و دلتنگي ام براي تو از هميشه عميقتر !! راست گفته بود دكتر ، كه « انتظار مكتب اعتراض است !!» در آن لحظه به همه چيز بدبين بودم !! به آسماني كه از دوري تو شكاف برنميداشت و به زميني كه از فراق تو خود را از هم نميدريد !! به دلم كه بي تو هنوز ميتپيد و نگاهم كه از غم تو ، به كوري نميگراييد واي ، فردا پانزدهم ماه است و هنوز كلي كار مانده است ... روياهايي كه فراموش نكرده ام و لباسهايي كه از تن بدر نكرده ام !! براي بريدن اين همه رابطه چاقو ميخوام ... به نظر تو دستم جسارت گرفتن چاقو را دارد ؟؟ دست ميخوام !! به نظر تو ، جسمي كه در ماتم دوري ات پوسيده و خاك شده است ، دستي دارد ؟؟ آآه ... چه بخواهم كه درمان من باشد و از پس اين ساليان غم اندود سالم مانده باشد ؟ دانستم !! تو را ميخوام ... تو را ميخواهم كه قلب من باشي و دست من و تمام هستي من ... چقدر شيرين و لذت بخش است كه مني نباشد و هر چه قرار است باشد فقط و فقط تو باشي ! براي فردا كلي كار مانده است ... بايد وقتي به استقبالت مي آيم ، ديگي مني وجود نداشته باشد !! فرصتي باقي نيست ... | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| |
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت أغسطس 16, 2008 2:01 am | |
| | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت أغسطس 16, 2008 2:14 am | |
|
عاشقان عيدتان مبارك باد!
يكي از شبهاي دعاي توسل در جمكران .. ببخشيد كه عكسم زياد شفاف نيست.. | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت أغسطس 16, 2008 12:13 pm | |
| سلمان خیلی عالی بود دل سنگ خارایی من هم هوایی شد...
امشب از شلوغی نمیشه توی کوچه ها قدم برداشت امشب از صدا آواز و شادی نمیشه صدای زنگ در را شنید وای که اگه او بیاد و من....صدای قدماش رو نشنوم...ای وای من اگه وقتی در رو باز میکنم رد پاهای غریبه روی جای پای آشنای او نشسته باشه و من نفهمم که بیخبر اومده و عطر مهرش رو بر سر خونه م پاشیده و رفته... ................ بهار غبطه میخورد به سبزی نگاه تو دوباره باغ یخ زده شده دخیل راه تو اگر شبی گذر کنی بر آسمان خانه ام دوباره میشود دلم غریق نور ماه تو در این خساست زمین کزو نرست سایه ای پرنده لانه میکند به سایه نگاه تو اگر چه نیستی ولی سیاهی زمین شده به چشم انتظار ما ز بودنت گواه تو طلوع میکنم ز تو اگر دوباره بشکند خمیده پشت نیمه شب به معجز پگاه تو عید همگی مبارک | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت أغسطس 16, 2008 12:33 pm | |
| خدایا دل جهانی مرده تعجیل کن در فرج زنده کننده دلها عید مبارک | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت أغسطس 16, 2008 1:07 pm | |
| | |
|
| |
Arakadrish مشتاق
تعداد پستها : 986 Location : كاخك Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... السبت أغسطس 16, 2008 6:31 pm | |
| شب باراني ... به خاطرت هست ، بر بخار پنجره ي چوبي ، اسمت را مي نوشتم و تو به من مينگريستي ؟ سماور به آرامي ميجوشيد و بوي كاهگل نم كشيده ، به خانه طراوتي دوست داشتني ميبخشيد ... نزديك بهار بود و دم دم هاي نيمه شب ... در آن شب رويايي . كه هم ماه در آسمان بود و هم ابر ، و باراني كه ميباريد تا فقط خود را به زمين برساند !! پرسيدم : فالي بگيرم برايت ؟ و تو آنچه را گفتي به ياد ندارم ، كه صدايت نه از جنس صحبت بود و نه گفتگو ... مفهوم بود و قلبم دانست آنچه را بايد ميدانست . يكبار سريع آن ورقه هاي كاهي را از نظر گذراندم ... لابلاي هر صفحه عكسي بود و قاطي بوي كنهگي كاغذ ، طعم خاطره اي . عكسهايي از من و تو ... عكسهايي كه هميشه من ديده ميشدم و تو نبودي !! بستم و يكباره گشودم :
رواق منـظر چشم من آشـيانه ي توست _____ كـرم نـما و فـرود آ كـه خانه ، خانه ي توست به لـطف خـال و خـط از عـارفان ربـودي دل _____ لطيـفه هاي عجـب زيـر دام و دانه ي توست دلت به وصل گل اي بلبل صـبا ، خوش باد _____ كه در چمن هديه گلبانگ عاشقانه ي توست عـلاج ضـعف دل مـا بــه لـب حـوالــت كـن _____ كـه ايـن مفـرح يـاقـوت در خـزانـه ي تـوست بـــه تــن مـــقصرم از دولـــت مـــلازمتـت _____ ولي خـلاصه ي جان ، خاك آستانه ي توست من آن نيم كه دهم نقد دل به هر شـوخي _____در خـزانـه ، بـه مـهر تــو و نــشانـه ي توست چه جـاي مـن كه بلغزد سـپهر شعـبده باز _____ ازيـن جيـل كـه در انـبانـه ي بهــانه ي توست تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار ____ كـه تـوسني چــو فـلك رام تـازيـانـه ي توست سـرود مجـلست اكـنون فلك به رقص آورد _____ كه شعر حافظ شيرين سخن ترانه ي توست
باران همچنان ميباريد تا خود را به زمين برساند !! به تو مينگريستم كه در را گشودي و بر آستانه ي آن ايستادي ... پنداشتم رفتنت ديري نخواهد پاييد ! سحر شد و سحر ها گذشت و باران همچنان بر زمين باقي بود ... باراني كه فقط باريده بود تا خود را به زمين برساند و فرش گامهاي تو شود !! و من چه ، گم در خود بودم كه اين رمز عاشقانه ندانستم ! نرگسي مي چينم برايت ، از همان دشتي كه تو بر آن گام نهادي ... و دل از هر چه سياهي ست ميشويم ... با قطره هايي كه تو بر چمن زندگي جا نهادي . بر آستانه ي دري كه بعد از تو هرگز بسته نشد ، مي ايستم ... بگو كه به دل صحرايي من باز مي آيي !! از همه تون ممنونم بچه ها ... | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... الأحد أغسطس 17, 2008 5:16 am | |
| عيد بر همگيتون مبارك واقعا زيبا مي نويسين بچه ها... داداش سلمان اي ولا...حض كردم به خدا به اميد آمدنش... | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: حقيقتي بر گونه اساطير ... الإثنين أغسطس 18, 2008 12:07 pm | |
| جاتون خالي ما رفتيم جمكران خيلي خيلي شلوغ بود اينقدر كه دور حرم جا واسه پارك نبود و يك راست رفتيم جمكران باورتون نميشه راه 5 دقيقه اي رو تو دو ساعت رفتيم جاي همگي نماز امام زمان خوندم تازه اونجا ماه هم گرفت و نماز ايات هم خونديم خيلي صفا داشت جاي همتون خالي | |
|
| |
| حقيقتي بر گونه اساطير ... | |
|