آدم برفي

دیشب تهران خیلی برف اومد
ما هم برف ندیده نگاه می کردیم
طرفای ساعت 11 زد به کله ام رفتم بیرون و یه ادم برفی شاختم و ازش چند تا عکس گرفتم
آدم برفی منو ببینید

خیلی قشنگه!ما هم رفتیم برف بازی خیلیییی زیاد دیروز البته .یه نیمچه آدم برفی هم درست کردیم.

داداشی منم آدم برفی میخوام
تا خواستم آدم برفی درست کنم یخدیدم و منصرف شدم

من با تمام تجهیزات لازم رفتم
تازه برفهای خونمون که تموم شد از کوچه برف وارد کردم برف وارداتی
وقتی هم ساختمش رفتم خونه بگم همه بیان ببینن دیدم ساعت 1.30 شبه همه هم خوابیدن
ضایع شدم خوابیدم

بابا خوش به حالتون که برف هم دارین اونجا ...

اینجا که سال در دوازده ماه از برف خبری نیست که نیست ...

مجید جون ... آدم برفیت خیلی کار درسته ...

چون برفش وارداتیه ...

دست بهاره جان نیز درد نکند ... بسا زحمت همی کشیده ست ... میدانم ...

این هم مدل لفظ قلم پور ...

ممنونم از همه

من که نتونستم آدم برفی درست کنم
مثل عقده ایهای برف ندیده از تو میدون عکس گرفتم ..
این میدون بهار قشنگی داره
با گلهای قشنگتر .. به خصوص یاسهای زردش

به به داش مجید هنرمند بودی رو نمی کردی
ولی عجیبه این کتابارو ول کردی؟
ولی ایول خیلی خوشگل شده

آدم برفیت چه چشمای تاثیر گذاری داره
حسابی حال کردیاااااا
خوش به حالت
به ما که از برف فقط چلپ چلپ راه رفتن تو حیاط خیس و یخ زده دانشگاه رسید

داش مجيد كلاتو بكش پايين ...

رنگت مث برف سفيد شده ها

استعداد پيكره تراشيت خوبه ها !! ادامه بده

تنهايي ساختيش ؟؟

بچه ها میدونین چه خبر شده ؟



اینجا ، یعنی مازندران ، بعد 12 سااااااااااااااااااااال ... برف اومد ...

دیدی دلاام جان ؟

اینجا هم برف اومد بالاخره ...

نه پشیمون شدم ... اینجا رو با هیچ جا عوضش نمیکنم ...

خیلی ذوق کردم هااااااااا ...

دارم ذوق مرگ میشم ...

nAvId نوشته است:

بچه ها میدونین چه خبر شده ؟



اینجا ، یعنی مازندران ، بعد 12 سااااااااااااااااااااال ... برف اومد ...

دیدی دلاام جان ؟

اینجا هم برف اومد بالاخره ...

نه پشیمون شدم ... اینجا رو با هیچ جا عوضش نمیکنم ...

خیلی ذوق کردم هااااااااا ...

دارم ذوق مرگ میشم ...

آره تو اخبار دیدم چی می اومد
برف دونیتون رو واسه 12 سال بعد پر کرد فکر کنم
یه 200 تایی ادم برفی بساز ببینیم

قرار بود برفمون رو با بارونتون عوض کنیم
به قول مجید حالا برو قد همه این سالایی که برف نیومده بود آدم برفی درست کن
اینجا که همه جا رو تعطیل کردن، اگه دانشگاه تعطیل شه که دیگه توپه
آخه من فردا کلاس تاریخ اسلام دارم

اینجا کلی برف اومده

همسایه ما یه ادم برفی در حیاط درست کرده

منم دزدکی ازش عکس گرفتم




[img][/img]

دانشگاه تعطیل شد

اونم نه یه روز، بلکه دو روز

خدا حاجت آدم تنبل رو زود میده

کاش یه دعای بهتر کرده بودم

دلارام نوشته است:

دانشگاه تعطیل شد

اونم نه یه روز، بلکه دو روز

خدا حاجت آدم تنبل رو زود میده

کاش یه دعای بهتر کرده بودم

انشاالله که همیشه حاجت روا بشی خانوم گل

من كه نه آدم بــرفي درست كردم ، نه دل و دماغش رو داشــــتم ، اما اجازه بديد ، يه خاطره ي برفي ، تعريف كنم !!


بهش گفتم : معلوم هست كجايي ؟ ديشب توي اون سرما و يخبندون اومدم در خونه تون ... كارت داشتم ، نبودي !!

گفت : رفته بودم خونه ي مامان بزرگ . تو كه نميري ازش خبر بگيري !!

گفتم : خب ، اما تا دير وقت خبري ازت نبود !! اونقدر طولاني ؟؟

گفت : در خونه ي مامان بزرگ كه رسيدم ، ديدم ، مغازه داراي اطراف ، برف جولو در مغازه هاشون رو پارو كردن ، دو تا

همسايه ي كناري هم ، برفاشون رو ريخته بودن جولوي در خونه ي مامان بزرگ !!

گفت : خيلي شاكي شدم !! بايد يه كاري ميكردم !!

گفتم : اي نامردا !! بهم خبر ميدادي ، دوتايي ، حالشون رو بگيريم ...

گفت : تنهايي اين كار رو كردم .

گفتم : چطوري ؟؟

گفت : برف جولوي در مغازه ي همه شون رو تنهايي پارو كردم ( برف سنگيني كه اومده بود ، دوباره همه جا رو سفيد پوش كرده بود !)

هيچي نميتونستم بگم !! اين پسر خاله ام عجب آدم بزرگي بود و من ... توي چه فكرهايي بودم !!

خيلي خجالت كشيدم ... از اين كارش ، همه ي افكارم به هم ريخته بود ... شب رو كلي فكر كردم !!


اون شب دوباره يه برف حسابي باريد ... فرداش وقتي داشتم از مسجد برميگشتم ...

ديدم صفاي قلب اين بچه چطوري تاثير خودش رو گذاشته بود ... در خونه ي مادر بزرگم ... تميز تميز بود ... درست مثل دوتا مغازه ي

كناري !! مهربوني ... كار خودش رو كرده بود !!

اون دو تا همسايه ، برف جولوي در خونه ي همسايه شون رو ... پارو كرده بودن ...

...

اینا همه به خاطر دعای مبینا بود!!تازه سری جدیدشم که دیدین 19 و 20 دی!!

منم 3 روزه اداره نرفتم
مبینا جان واسه پنجشنبه هم دعا کن

Arakadrish نوشته است:

من كه نه آدم بــرفي درست كردم ، نه دل و دماغش رو داشــــتم ، اما اجازه بديد ، يه خاطره ي برفي ، تعريف كنم !!


بهش گفتم : معلوم هست كجايي ؟ ديشب توي اون سرما و يخبندون اومدم در خونه تون ... كارت داشتم ، نبودي !!

گفت : رفته بودم خونه ي مامان بزرگ . تو كه نميري ازش خبر بگيري !!

گفتم : خب ، اما تا دير وقت خبري ازت نبود !! اونقدر طولاني ؟؟

گفت : در خونه ي مامان بزرگ كه رسيدم ، ديدم ، مغازه داراي اطراف ، برف جولو در مغازه هاشون رو پارو كردن ، دو تا

همسايه ي كناري هم ، برفاشون رو ريخته بودن جولوي در خونه ي مامان بزرگ !!

گفت : خيلي شاكي شدم !! بايد يه كاري ميكردم !!

گفتم : اي نامردا !! بهم خبر ميدادي ، دوتايي ، حالشون رو بگيريم ...

گفت : تنهايي اين كار رو كردم .

گفتم : چطوري ؟؟

گفت : برف جولوي در مغازه ي همه شون رو تنهايي پارو كردم ( برف سنگيني كه اومده بود ، دوباره همه جا رو سفيد پوش كرده بود !)

هيچي نميتونستم بگم !! اين پسر خاله ام عجب آدم بزرگي بود و من ... توي چه فكرهايي بودم !!

خيلي خجالت كشيدم ... از اين كارش ، همه ي افكارم به هم ريخته بود ... شب رو كلي فكر كردم !!


اون شب دوباره يه برف حسابي باريد ... فرداش وقتي داشتم از مسجد برميگشتم ...

ديدم صفاي قلب اين بچه چطوري تاثير خودش رو گذاشته بود ... در خونه ي مادر بزرگم ... تميز تميز بود ... درست مثل دوتا مغازه ي

كناري !! مهربوني ... كار خودش رو كرده بود !!

اون دو تا همسايه ، برف جولوي در خونه ي همسايه شون رو ... پارو كرده بودن ...

...

وااااااای ...

داش سلمان ...

عالی بود ... یعنی خیلی عالی بود ...

به این میگن محبت واقعی که واقعا تاثیرش رو هم میشه دید ...

همینه که میگن ، تو نیکی میکن و در دجله انداز ، که ایزد در بیابانش دهد باز ... !

خودت هم خیلی لطف داری ... فقط نمیدونی ...

ایییییییییییییی خدا دم هرچی برفه گرم
کنکورمون افتاد 3 اسفند
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی
بر سر این ملت برف بباران

چه برف با برکتی بود مجید جان

اره برکتی داشت این برف
خدا زیادش کنه اصلا امسال کنکور نگیرن

اینجا بیشتر از 30 سانت برف اومده امروز
هنوزم داره میاد
فردا به امید خدا اداره تعطیله