يزد- دخمه زرتشتيان

خیلی جای خالبیه
عکسهاشو ببینید

دستت درد نکنه مجید جان...

من از آداب و رسوم زرتشتیان و کلا این آیین خیلی خوشم میاد...

حیف من تا حالا یزد نرفتم باید خیلی جالب باشه...

الهام جون قربونت
من بار اولم بود این مکان رو می دیدم
یه محله تو یزده معروفه به محله زردتشتی نشین
آدمای جالبی هستن خیلی هم به آئینشون اهمیت می دن

الهام نوشته است:

دستت درد نکنه مجید جان...

من از آداب و رسوم زرتشتیان و کلا این آیین خیلی خوشم میاد...

حیف من تا حالا یزد نرفتم باید خیلی جالب باشه...

ممنون مجید جان
من بار اولم بود این مکان رو می دیدم
ببین من چه شهروند خوبی هستم از کشورای اروپایی پا میشن میان یزد به خاطر آثار باستانیش
اونوقت من یزدی تا حالا هیچ کدوم از آثارش رو ندیدم


موفق باشی
مجنون دیاب

magnoon diab نوشته است:

ممنون مجید جان
من بار اولم بود این مکان رو می دیدم
ببین من چه شهروند خوبی هستم از کشورای اروپایی پا میشن میان یزد به خاطر آثار باستانیش
اونوقت من یزدی تا حالا هیچ کدوم از آثارش رو ندیدم


موفق باشی
مجنون دیاب

ببخشید من امروز اصلا حالم خوب نیست برای همین شوخی ام نمیاد
عذر می خوام اگه سایز عکسها بزرگ بود و کیفیت خوبی هم نداره
محبوبه جان کوزه گر از کوزه شکسته اب می خوره دیگه
هلنا جان فکر کنم درست میگی
ما اون سالی که رفتیم چند روز بیشتر نموندیم
و برای همین چند تا جا رو از دست دادیم
این مکان هم اگه درست یادم باشه تو شرق یزد بود
اما هلنا جان من تو تمام عمرم شهری به این باصفایی و ساکتی نرفته بودم
اون سالی که ما رفتیم عید بود و هوای اونجا عالی بود

دستت درد نکنه مجید جون عکسای قشنگی هستند
دخمه در ایام قدیم یه قسمتی خارج از شهر بوده و محلی بوده برای مردگان زرتشتیان.
در ایین زرتشتی مردگان را تا مدتی بعد از مرگ به خاک نمی سپردند و انها را در محلی
آویزان میکردند. که البته این محل در یزد به نام دخمه معروفه .البته اگه دیده باشی در اطراف این دو کوه
جاهایی شبیه کاروانسرا هم هست.که احتمالا سوگواران در انجااطراق داشتند.اگه اشتباه نکنم انها
معتقد بودند که اگر پرنده ای چشم چپ مرده را بیرون اورد اون مرده بد کار بوده. و او را دفن نمیکردند.البته من این رو جایی نوشته ندیدم
شنیدم.الان دخمه قسمتی ازشهره.به یه جای تاریخی تبدیل شده و حتی در نزدیکی اون آپارتمان سازی شده.قابل ذکره که دیواراهی سایت جدید
دانشگاه یزد هم تا دامنه اولین کوه دخمه کشیده شده.
تا چند سال پیش زرتشتیان جمعیت زیادی از مردم یزد را تشکیل میدادند و محل اصلی اسکان انها محلی واقع در خیابان سلمان یزد بود
که یکی از معتبرترین خیابانهای یزده وهنوز هم جز یکی از محله های اعیان نشین یزده.البته همشهریان عزیز زرتشتی ما
در محله های دیگه ای هم سکونت دارند.ما قبلا با چند تا از اونا همسایه بودیم. مردمان بسیار خوبی هستند و بسیار معتقد.من گاهی فکر میکنم که انها به پیغمبر و ائمه ما بیشتر و بهتر از ما اعتقاد دارند.
آتشکده زرتشتیان یزد هم بعداز اتشکده فارس جز یکی از معروفترین اتشکده های یزده که آتش آن حدود 800 سال روشن نگه داشته شده است.
زرتشتیان بر خلاف عقیده عامه اتش پرست نیستند بلکه انها یکتا پرستند و اعتقاد انها به اتش و پرستش اتش در زمانهای قدیم به علت این بوده که شعله های اتش و حرکت انها به سوی بالا و سوی خدای یکتا را نشانه خداوند میشناسند.
در کتاب تاریخی خوندم که یکتا پرستی ایرانیان که جز اولین اقوام یکتاپرست دنیا بوده اند ریشه در یکتا پرستی زرتشتیان دارد.
برای یاداوری محبوبه خانم هم باید بگم دخمه همون جاییه که قبلا پله نداشت و ایشون برای بیرون پریدن از دهنه کوه دست چپی پاشون پیچ خورد
و من و دختر خاله م تا پایین کوه ایشون را بار کشیدیم.

پس دخمه اونجا بودش
زودتر می گفتی بابا
یادش بخیر چقدر سواری لذت بخش بود

Jany نوشته است:

دستت درد نکنه مجید جون عکسای قشنگی هستند
دخمه در ایام قدیم یه قسمتی خارج از شهر بوده و محلی بوده برای مردگان زرتشتیان.
در ایین زرتشتی مردگان را تا مدتی بعد از مرگ به خاک نمی سپردند و انها را در محلی
آویزان میکردند. که البته این محل در یزد به نام دخمه معروفه .البته اگه دیده باشی در اطراف این دو کوه
جاهایی شبیه کاروانسرا هم هست.که احتمالا سوگواران در انجااطراق داشتند.اگه اشتباه نکنم انها
معتقد بودند که اگر پرنده ای چشم چپ مرده را بیرون اورد اون مرده بد کار بوده. و او را دفن نمیکردند.البته من این رو جایی نوشته ندیدم
شنیدم.الان دخمه قسمتی ازشهره.به یه جای تاریخی تبدیل شده و حتی در نزدیکی اون آپارتمان سازی شده.قابل ذکره که دیواراهی سایت جدید
دانشگاه یزد هم تا دامنه اولین کوه دخمه کشیده شده.
تا چند سال پیش زرتشتیان جمعیت زیادی از مردم یزد را تشکیل میدادند و محل اصلی اسکان انها محلی واقع در خیابان سلمان یزد بود
که یکی از معتبرترین خیابانهای یزده وهنوز هم جز یکی از محله های اعیان نشین یزده.البته همشهریان عزیز زرتشتی ما
در محله های دیگه ای هم سکونت دارند.ما قبلا با چند تا از اونا همسایه بودیم. مردمان بسیار خوبی هستند و بسیار معتقد.من گاهی فکر میکنم که انها به پیغمبر و ائمه ما بیشتر و بهتر از ما اعتقاد دارند.
آتشکده زرتشتیان یزد هم بعداز اتشکده فارس جز یکی از معروفترین اتشکده های یزده که آتش آن حدود 800 سال روشن نگه داشته شده است.
زرتشتیان بر خلاف عقیده عامه اتش پرست نیستند بلکه انها یکتا پرستند و اعتقاد انها به اتش و پرستش اتش در زمانهای قدیم به علت این بوده که شعله های اتش و حرکت انها به سوی بالا و سوی خدای یکتا را نشانه خداوند میشناسند.
در کتاب تاریخی خوندم که یکتا پرستی ایرانیان که جز اولین اقوام یکتاپرست دنیا بوده اند ریشه در یکتا پرستی زرتشتیان دارد.
برای یاداوری محبوبه خانم هم باید بگم دخمه همون جاییه که قبلا پله نداشت و ایشون برای بیرون پریدن از دهنه کوه دست چپی پاشون پیچ خورد
و من و دختر خاله م تا پایین کوه ایشون را بار کشیدیم.

نقل قول :

برای یاداوری محبوبه خانم هم باید بگم دخمه همون جاییه که قبلا پله نداشت و ایشون برای بیرون پریدن از دهنه کوه دست چپی پاشون پیچ خورد
و من و دختر خاله م تا پایین کوه ایشون را بار کشیدیم.
_________________

بس که حواسش پی مار و جک و جونوره

نه مجید جان زودتر می خواستم برم پائین برم موتورسواری کورس بزرام
برای همین پام پیچ خورد تا پائین سواری کردم
خیلی خوش گذشت

MajidDiab نوشته است:

نقل قول :

برای یاداوری محبوبه خانم هم باید بگم دخمه همون جاییه که قبلا پله نداشت و ایشون برای بیرون پریدن از دهنه کوه دست چپی پاشون پیچ خورد
و من و دختر خاله م تا پایین کوه ایشون را بار کشیدیم.
_________________

بس که حواسش پی مار و جک و جونوره

به خاطر خدا داداش مجید اسم اونا رو نیار دوباره باید اسم تاپیک رو عوض کنی

MajidDiab نوشته است:

نقل قول :

برای یاداوری محبوبه خانم هم باید بگم دخمه همون جاییه که قبلا پله نداشت و ایشون برای بیرون پریدن از دهنه کوه دست چپی پاشون پیچ خورد
و من و دختر خاله م تا پایین کوه ایشون را بار کشیدیم.
_________________

بس که حواسش پی مار و جک و جونوره

ااااا
مرجان ترسو

Jany نوشته است:

به خاطر خدا داداش مجید اسم اونا رو نیار دوباره باید اسم تاپیک رو عوض کنی

MajidDiab نوشته است:

نقل قول :

برای یاداوری محبوبه خانم هم باید بگم دخمه همون جاییه که قبلا پله نداشت و ایشون برای بیرون پریدن از دهنه کوه دست چپی پاشون پیچ خورد
و من و دختر خاله م تا پایین کوه ایشون را بار کشیدیم.
_________________

بس که حواسش پی مار و جک و جونوره