مي بينم که .. !!!

میبینم که عینک نو خریدی مجید جان
مبارک باشه

می بینم که می خوام پلیس بخرم

یه چیز دیگه که بیشتر می بینم اینه که پولشو ندارم

MajidDiab نوشته است:

میبینم که من مراقب امتحان فرداتم
حواستو جمع کن کله ات رو از برگه ات برداری تقلب میگیرم ازت

ميبينم كه من مدير مدرسم و اين مراقب عمو مجيد كاري نمي كنه...
ميلاد جان تقلبتو بكن ...اون با من....

می بینم که رو صندلی داغ الان جزغالت می کنم
تا دیگه تقلب نرسونی

ميبينم كه ميخواي برادر زادتو جزغاله كنييييييييي

من رو صندلي الكتريكيم تقلب ميرسونم چه برسه به داغ....

می بینم که ... چیو میبینم ؟؟؟؟

اين همه چيز ....
ميبينم كه ...چشمها را بايد شوشته كرد...
جور ديگر بايد ديد

می بینم که الان شوشته کردم
روفته کردم
جور دیگر دارم می بینم
هووووووووووووووو

می بینم که دارین تن سپهری رو تو قبر می لرزونین
شانس بیارین هلنا نبینه که بد شاکی میشه

می بینم که هر چی فکر می کنم چیزی به ذهنم نمیاد که ببینم
فقط الان می بینم که خیلی خوابم میاد

می بینم که چشمام در اومد بسه که دیدم
الان چشمام رو بستم نمی بینم

میبینم که همه از بس میبینن عینکی شدن ...

میبینم که هشتپلکو شدین چند وقتی اثری ازتون نمی بینم

می بینم که یک کلمه گفتم تقلب چه آشوبی به پا شد ...

می بینم که همتون رو خیلی دوست دارم

میبینم که با محبت شدی

می بینم که با محبت بودم منتها چشم بصیرت می خواست

MajidDiab نوشته است:

می بینم که با محبت بودم منتها چشم بصیرت می خواست

یبینم که چشم بصیرتم خوب کار می کنه

من کلا امین جان یه استعداد کشف نشده ام
اینجا در حال شکوفا شدنم

میبینم که خودم کشفیدمت

می بینم که نوبل رو بردی

می بینم که چشمام داره درمیاد و به زودی دیگه نمی بینم
آخه هم صفحه سیاهه هم نوشته ها

می بینم که باید ببرمت دکتر
بزار دستکشمو بپوشم
دستتو بده به من

می بینم که هی دستکش می پوشی دست افتادگان رو می گیری
بابا فردین