نماز ظهر عاشورا

بهر نماز عشق وضوگر به خون شدند
پیش امام عاشقی همچون ستون شدند
بستند راه نیزه و تیر یزیدیان
وز آسمان ز زخم ستاره فزون شدند
تا نشکنند قامت عشاق،کوفیان،
قد قامت صلوة به صحرای خون شدند
الله اکبر آمد و گلبانگ عاشقی
آندم که چون زمین بلا لاله گون شدند
رو سوی خیل دشمن و دل در نماز یار
جان در صفا نهاده به سعی جنون شدند
جبریل غبطه می خورد آندم که پاک پاک
جان بر زمین نهاده ز آدم برون شدند

التماس دعا

مرجان عزیز واقعا قطعه ی زیبایی بود
خیلی تاثیر گذار
_________________
تا نشکنند قامت عشاق،کوفیان،
قد قامت صلوة به صحرای خون شدند

التماس دعا

ممنونم مرجان
واقعا زیبا بود خیلی لطف کردی خواهر گلم
یک دنیا ازت ممنونم
دوستدارت محبوبه

آموزگار بزرگ « شهادت » اكنون برخواسته است ، تا به همه ي آنها كه جهاد را تنها در « توانستن » مي فهمند ، و به همه ي آنها كه پيروزي بر خصم را

تنها در «غلبه» ، بياموزد كه «شهادت» نه يك يك « باختن» ، كه يك انتخاب است

انتخابي كه در آن ، مجاهد ، با قرباني شدن خويش ، در آستانه ي معبد آزادي و محراب عشق ، پيروز مي شود .

و حسين ، وارث آدم _ كه به بني آدم زيستن داد _ و وارث پيامبران بزرگ _ كه به انسان « چگونه بايد زيست را آموخت » را آموختند _ اكنون آمده است

تا ، در اين روزگار ، به فرزندان آدم ، «چگونه بايد مرد» را بياموزد !

حسين آموخت كه «مرگ سياه» ، سرنوشت شوم مردم زبوني است كه به هر ننگي تن مي دهند تا «زنده بمانند» ، چه ، كساني كه گستاخي آنرا ندارند

كه «شهادت» را انتخاب كنند ، «مرگ» آنان را انتخاب خواهد كرد !


« شهادت و پس از شهادت »
دكتـــــر علي شريعـــــــتي

ممنون مرجان عزيز ...

خیلی زیبا بود مرجان عزیز
هم زیبا هم تاثیرگذار
دستت درد نکنه

..........................
سلمان جان خیلی عالی بود
می دونستی من شریعتی رو خیلی دوست دارم
هم کتاباشو دارم
هم سخنرانی هاشو
بازم ممنون داش سلمان

amin نوشته است:

خیلی زیبا بود مرجان عزیز
هم زیبا هم تاثیرگذار
دستت درد نکنه

..........................
سلمان جان خیلی عالی بود
می دونستی من شریعتی رو خیلی دوست دارم
هم کتاباشو دارم
هم سخنرانی هاشو
بازم ممنون داش سلمان

چاكر داش امين هم هستيم .

ايول بهت تبريك ميگم ... آرشيو كتابهات كامله ؟

منم ميخوام

قابل تو رو نداشت داداش جون

یادمه یه بار که تو مجلس روضه بودم یه آخوندی صحبت میکردو از روز عاشوورا میگفت ..

وسط حرفاش شروع به نقل قول از یه آقایی کرد و گفت : یه شب خواب دیدم روز عاشوراست و من تویه کربلا ... افتخار اینو داشتم که از یارای امام باشم ... تا اینکه ظهر شدو گفتند امام میخواد نمازو اقامه کنه .. ما جلو صف کشیدیم ... امام نماز رو شروع کردند ... یهو نیزه ها از طرف دشمن پرتاب شد/.. همش به سوی ما میومد.. یکیش که نزدیک بود به من بخوره سرمو خم کردمو جا خالی دادم... نیزه به امام حسین خورد .. من بهت ورم داشت.... از خواب بلند شدمو گریه کردم .. به خاطر اینکه خالصانه نبود حرفام ..اینکه میگفتم کاش روز عاشورا بودمو از یارای امام حسین بودم ... من لیاقتشو نداشتم ...

ظهر عاشورا که میشه من مدام به این حرفا فکر میکنم ... اینکه چقدر تویه حرفام صداقت دارم ... واینکه یار حسین بودن لیاقت میخواد ...






مرجان عزیز عالی بود