بلورين قلب
از جذامي هاي عاشق از چه پروا ميكني
عشق من روز و شب پيوسته حاشا مي كني
خوب مي دانم، نمي انم تو را و عشق را
بهر من اي مهربان حل معما مي كني
يك بلورين قلب دارم بين سينه مال تو
بهر بشكستن چرا اين پا و آن پا ميكني
تير مژگانت مرا اي مهربان صد زخم زد
بر سر مردار من كار مسيحا مي كني