امام زمان...

یه روزی یه جایی یه خانومی داشت یه داستانی در مورد امام زمان می گفت...

می گفت...

یه آقای سیدی بوده تو جمکران یا قم به اسم سید ...

از اون عاشقای آقا...از اونایی که بعضی وقتا شاید ارتباطیم داشته باهاشون...

کلی ام مرید و پا منبری داشته...

یک روز که یه سری از مردم دورشون جمع بودن و هی سوال می کردن..سوالای مختلف...

که چرا آقا نمیاد؟؟

ظلم و ستم بیداد می کنه...

آقا که این همه یار داره...ماها که هستیم...پس چرا نمیاد؟؟...

سید چیزی نمی گفته و به راهش ادامه می داده...

تا این که یهو می شینه زمین و خشک می شه....

فقط سه تا جمله می گه...

فتن الزمانننا...فتنه های روزگار....

کثرت اعدانا...زیادی دشمنان....

قله اصحابنا...کمی یاران....

مردم همین جوری میمونن...منتظر بقیه ی حرف بودن...ولی سید خشک شده بود...

تا این که فکر می کنن سید سکته کرده...

می رن جلو..تکونش می دن.... سید به خودش میاد....

آشفته...پریشون...

میره..میزنه به بیابون..می گه من باید آقارو ببینم....

چند روزی تو بیابون می چرخیده...

گریه می کرده...از خدا می خواسته بذاره امام زمان بیاد...با خود امام حرف می زده...

تا این که بالاخره بعد چند روز یه مرد اسب سواری میاد...

سید تا می بینه می فهمه کیه....

خودش بود....

به سید می گن..فلان شب فلان ساعت من میام به خونه ات....

برو چهل نفر از خالص ترین یارای منو ...اونایی که واقعا می خوان من بیام و دعوتشون کن....

به ... قصاب هم بگو بیاد با دو تا گوسفند...

گوسفندارم بذاره تو پشت بوم....

سید بر می گرده...

چهل نفرو دعوت می کنه...

همه میان...

همه چیز آماده بوده....

سید نگران بوده...می دونسته که آقا بد قول نیست...ولی اومدن به اونجا....

می گذره تا این که یه نور سبزی تمام پشت بوم و پر می کنه...

آقا می گن بگو ... قصاب بیاد بالا...

میره...یهو خون از لبه پشت بوم جاری می شه...کم کم به حیاط می رسه...

ترس و هراس و می شد تو چشمای همه مهمونا تشخیص داد...

آقا این دفعه خود سید و صدا می کنن....

سید مره بالا...

بازم خون از لبه ی پشت بوم جاری می شه...

طوری که حیاط پر خون می شه...



سید و آقا میان پایین....

هیچ کس تو خونه نبود...

هیچ کس نمونده بود....

همه رفته بودند...



آقا به سید می گه این همه می گین بیا بیا آخه با کدوم یار؟

همه از ترس این که من می خوام سر ببرم....

آقا میره...سیدم حرفی برای گفتن نداشته...



منم حرفی ندارم...

اونوقتا که مدرسه می رفتم یه معلمی داشتیم که هی می گفت امام زمان وقتی بیاد از خون کسایی که می کشه رودخونه راه میفته
من همیشه دعا می کردم تا وقتی من زنده هستم امام زمان ظهور نکنه
اما حالا فهمیدم که امام زمان
کاری مهمتر از بریدن سر من داره
کسی که میاد تا بساط ظلم رو جمع کنه و ازین دنیا بندازه بیرون
کسی که از جهل و نادونی و تحمل ظلم و جور نجاتمون میده
من نمی دونم وقتی بیاد من رو می کشه یا نه
فقط می دونم که میخوام بیاد
هر صبح، هر شب
..

عسل جان ممنون بابت مطلب قشنگت

همیشه میگم کاش زودتر ظهور میکرد و این دنیا رو از ظلم وفساد نجات می داد...

یعنی میشه ما اون روز رو ببینیم؟؟؟

یادمه وقتی دوره ی راهنمایی رو میگذروندم اینو شنیدم ...

منم مثل دلارام همیشه آرزو میکردم تا وقتی من زنده ام امام زمان نیاد ... البته هنوزم میگم

واسه اینکه مادر بزرگم میگه آقا از سیدا یه انتظار دیگه ای داره .. ولی من هیچی ندارم که وقتی میاد بگم بخاطرش منو دوست داره

هیچی ندارم غیراز یه زبون که فقط میتونه دعاکنه و بگه الهی العفو

كي گفته نميكشه ؟

ميكشه ... خوب هم ميكشه ...

معشوقي كه نتونه عاشقاي خودش رو بكشه ، معشوق نيست !!

ميگن وقتي مياد ... خوبيش ، همه رو تا سر حد جنون مشتاق ميكنه !

روحي فداك ...

چند تاحرف برای آقام امام زمان

آقا اگه بیای چه جور نگات کنم

جواب مادرت فاممه (س) رو چی بدم بگم جیگر بچتو توی این دنیا خون کردم

آقا جون اگه منو می بینی برام دعا کن برای یه دل شکسته یه دل زخم دیده

آقا جون خستم از خودم از آدمای روزگار

آقا جون من از دنیا چیزی نمی خوام جز یه آرامش یه آرامش ابدی

آره آقا جون من زندگیمو باختم

آقا جون من نه زینبم نه پدرت حسین من صبام یه تنهای دل شکسته ی روزگار

آقا جون چرا همون موقع که داشتم می مردم نذاشتی بمیرم چرا آخه آقا چرا؟

درد ما از هجر یوسف کمتر از یعقوب نیست....او پس گم کرده بود و ما پدر گم کرده ایم

[img][/img]


عسل خانم ممنون واسه تاپیک و مطلب قشنگت

ماها اینجا یه رسمی داریم .. البته نه یه رسم .. بیشتر یه اعتقاده


وقتی آرزو و حاجتی داریم 40 شب سه شنبه میریم مسجد جمکران ... 40 هفته نماز امام زمان میخونیم ... وقتی تموم میشه خیلیا به حاجتشون میرسن ... اوناییم که نمیرسن مطمئنآ به صلاحشون بوده ...


من خیلیا رو دیدم که به نیتشون رسیدن

ممنون بچه ها ...

ليـــلا ... يه سوال !!

تا حالا كسي رو ديدي ، خورشيد رو نگاه كنه ... بگه : خورشيد رو دوست دارم ، نه براي اينكه تنها ستاره ي منظومه شمسيه !!

و نه براي اينكه گرمابخش و نورانيه ... !! خورشيد رو دوست دارم ... با اينكه دست نايافتنيه !!

گرچه درخشش هميشگيه اما ... دوسش دارم حتي ، اگه ببينم روزي كوچيكترين ذره ي سرزمين تاريكيه ...

دلم گرفته ...

از هر كي پرسيدم ، گفت : وصف قشنگي خورشيد ، يه عادت قديميه !!

... (اندوه)

Arakadrish نوشته است:

ممنون بچه ها ...

ليـــلا ... يه سوال !!

تا حالا كسي رو ديدي ، خورشيد رو نگاه كنه ... بگه : خورشيد رو دوست دارم ، نه براي اينكه تنها ستاره ي منظومه شمسيه !!

و نه براي اينكه گرمابخش و نورانيه ... !! خورشيد رو دوست دارم ... با اينكه دست نايافتنيه !!

گرچه درخشش هميشگيه اما ... دوسش دارم حتي ، اگه ببينم روزي كوچيكترين ذره ي سرزمين تاريكيه ...

دلم گرفته ...

از هر كي پرسيدم ، گفت : وصف قشنگي خورشيد ، يه عادت قديميه !!

... (اندوه)

ما یاد گرفتیم که دوست داشته باشیم به خاطر خودمون... ترک این عادت همت زیادی میخواد ...




راستی یه چیز میخوام بگم .. نمیدونم در مورد من چی فکر میکنی بعداز شنیدنش!

من اصلآ خورشید رو دوست ندارم... خورشید هم مثل عشقهای نافرجام می مونه ... یه روزی تموم میشه و میره ... برای ما یه خاطره می مونه ... خاطره ی روزهایی که خورشید بود و گرماش مارو مست میکرد ... و همیشه از خود بیخود میشدیم ....

یادت هست؟

Arakadrish نوشته است:

ممنون بچه ها ...

ليـــلا ... يه سوال !!

تا حالا كسي رو ديدي ، خورشيد رو نگاه كنه ... بگه : خورشيد رو دوست دارم ، نه براي اينكه تنها ستاره ي منظومه شمسيه !!

و نه براي اينكه گرمابخش و نورانيه ... !! خورشيد رو دوست دارم ... با اينكه دست نايافتنيه !!

گرچه درخشش هميشگيه اما ... دوسش دارم حتي ، اگه ببينم روزي كوچيكترين ذره ي سرزمين تاريكيه ...

دلم گرفته ...

از هر كي پرسيدم ، گفت : وصف قشنگي خورشيد ، يه عادت قديميه !!

... (اندوه)

خورشيد هركس قد نگاهشه ...

وسعتش مهمه نه گرميش ...

شوق رسيدنش مهمه نه دوريش ...

ليلا نوشته است:

ماها اینجا یه رسمی داریم .. البته نه یه رسم .. بیشتر یه اعتقاده


وقتی آرزو و حاجتی داریم 40 شب سه شنبه میریم مسجد جمکران ... 40 هفته نماز امام زمان میخونیم ... وقتی تموم میشه خیلیا به حاجتشون میرسن ... اوناییم که نمیرسن مطمئنآ به صلاحشون بوده ...


من خیلیا رو دیدم که به نیتشون رسیدن

لیلا جان من یکی رو میشناسم برای دعا و حاجت نمیره جمکران بلکه فقط برای خود آقا میره

باور می کنی توی این روزا (برف و سرما) که خود اهل جمکران نمیرن بیرون اون میره؟

خوش به حالش...........

نفس مطلبت خیلی قشنگ بود
گرچه تو صحت واقع شک دارم
به قول دلارام منم بچه که بودم دعا میکردم
این اتفاق نیافته ولی یه کم که بزرگتر شدم فهمیدم چی به چیه
شاید اون وقت نمی دونستم اصلا امام یعنی چی شاید الان هم کاملا ندونم ولی اینو می دونم که
امامان ما سفارش شده اند به مهربانی
همونطور که به امام کاظم ناسزا می گفتند ولی با روی خوش به استقبالشون می رفت و هرگز عصبانی نمی شد
کمی یارا هم خودش کلی حرفه کمی یار بود که امام حسن رو وادار به صلح با معاویه کرد
به امید ظهور

ميدوني ليلا ...

خيلي چيزا يادمه ... و خيلي چيزها هم مونده براي بعد از اين !!

غير از خودش ... توي كل هستي ... هيچي باقي و جاوداني نيست !!

يكيش خورشيده ... !!

قبل از اين كه سوزش درد خاطره ها احساس ما رو آزرده كنه ، پرتوهاي خورشيد به خاكستر من و تو خواهد خنديد

عمر من و تو هيچ وقت اينقدر طولاني نميشه تا بتونيم خورشد رو هم قاطي خاطره هامون ببينيم !!

دوست دارم در اين باره بيشتر حرف بزني ...
-------------------------------------------------

درسته ميثم جان ... تو از شدن ها حرف ميزني و من دلگير از بودن هام !!
------------------------------------------------

خوش به حالش صبا ... خيلي عرضه ميخواد
------------------------------------------------

آره داش مجيد ، به اميد ظهور ... اما قبلش يه جو مردونگي براي گذشتن و عبور
------------------------------------------------

شرمنده ي همه ... پرحرفي كردم

او ...

می آید ...

...

سلام به همه ی دوستای گلم....

ممنون از نظرای گرمتون...

من هیچ وقت از امام زمان نمی ترسیدم و نمی ترسم...

نه این که گناهام کم باشه ها...نه...

ولی حاضرم واسه یه ساعت تو ظهورش زندگی کردن جونمو بدم....

واسه این که بفهمم زندگی با وجود امام چیه..

با عدل...بدون ظلم..

دوست دارم روزی رو ببینم که وقتی تلویزیونو روشن می کنم دیگه صحنه های مختلف جنگ و نبینم...

زندان...شکنجه..اسارت...

فقر...گرسنگی...مرگ عذاب آور...

نمی خوام دیگه بشنوم...غزه...عراق...افغانستان...ابو غریب....

جهان سوم نمی خوام...

یه جهان می خوام...

می خوام دست محبت اماممو رو سرم حس کنم...

همیشه داستانای امامارو که می خوندم به بچه های تو یه قصه حسودیم می شد....

دوست ندارم بمیرم...

اونم فقط به همین یه دلیل...

آره نوید جان...او می اید...

در این که شکی نیست...ولی...

من منظورم از نوشتن این داستان این نبود که امام میاد مارو می کشه یا نه...

میاد سر می بره....

آخه این چه حرفیه که تو ذهن خیلیاست؟؟

نمی فهمم...

آخه کدوم امام ما سر می بریده؟؟

بگذریم...

اگه این قصه رو گفتم واسه اینه که می ترسم...

خیلی می ترسم...

اگه اون روز برسه و من با امام نباشم چی؟؟

اگه سر باز بزنم چی؟

اگه تسلیم تام نباشم چی؟؟

از لیاقت نداشتن می ترسم....

حرف من از تمام این داستان این بود که امام ما تنهاست....

به خدا تنهاست...

الان دیگه آخروزمانه...خیلی از نشونه هاشم هست....

پس چرا امام نمیاد؟؟ ها؟؟

چون معلوم نیست کی واقعا عاشقه.....

چون پشت امام خالیه...

مثل اون 40 نفر که با دیدن خون...از ترس جون گذاشتن رفتن...

مجید جان من خودمم زیاد از صحت داستان اطمینان ندارم...

ولی حقیقتش دلمو لرزوند...

هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسه که حتی فکر کنم که می تونم اماممو تنها بذارم...

ولی خب...

امیدوارم حرفمو ...یعنی منظورمو واضح گفته باشم....

ببخشید زیاد حرف زدم....

از یکی از معلمام تو دوران دبیرستان شنیده بودم وقتی هر روز صبح که بلند میشی به امامت یه سلام کوچولو بده ببین اون امام چقدر ماهه که توی طول روز فراموشت نمی کنه و برات دعا میکنه تا مشکلاتت بر طرف شه.........

امام جونم بازم میگم من بنده ی رو سیاه همیشگیتم منو با دل دریایییت ببخش ..............

از تو حركت از خدا بركت
اگر ما بخواهيم به اميد آمدن
امام زمان بنشنيم و كاري نكنيم شك
نداشته باشيد ديگر جهاني نخواهد بود كه
امام زمان در ان ظهور كند. خداوند بي دليل به انسان
عقل نداده است و كمي تفكر كنيم.......................

البته در تمامي اديان الهي يك منجي هست و اين مختص اسلام نست
البته شكي ندارم اگر امام زمان روزي قصد ظهور داشه باشند قطعا در اينجا نيست

اين اشخاصي كه مدام از ظهور ايشان و مقدمات ظهور امام صحبت ميكنند شك نداشته باشند
كه همان اول، امام زمان انها را از اين گيتي محو خواهد كرد چون بزرگترين دروغگويان جهان هستند

ياد همان شصي افتادم كه حاله اي از نور، او را احاطه كرده بود
دروغ، تظاهر، فريب آنهم به اسم امام زمان
البته جايگاه او نزد ملت ايران مشخص هست.


به اميد روزي كه ما انسانها با توكل به امام زمان به پاخيزيم
و ريشه ظلم را از اين سرزمين بكنيم. فراموش نكنيم از تو حركت
از خدا هم بركت. خداوندي كه مظهر زيبايي و عشق است. متشكرم

وحيد جان ، جريان چيه ؟

اون كسي كه دورش رو هاله اي از نور گرفته بوده كيه كه جايگاهش پيش مردم معلومه ؟

داري درباره ي كي حرف ميزني ؟

معلومه دلت خيلي پره ... بگو چه مشكلي برات پيش اومده ؟

دردت بي عدالتيه ؟

فكر ميكني باعثش اون كسيه كه هاله اي از نور دورش رو گرفته بوده ؟

من دوست دارم درد دلت رو بشنوم و كمكت كنم !!

...

سلام وحيد جان خوبي؟

ميشه منظورت رو رك و رو راست بگي؟

خيلي پيچيده بود حرفت...

اين آقايي كه دور سرش حاله بوده كي؟

بعدش هم اعتقاد ما اينه تو همين دنيا ظهور ميكنه ...

بعدشم اگه قرار باشه قلع و قمح كنه و كسي رو از بين ببره منظور سر دمداراي ظلم و فساد فقر و بي عدالتيه ... نه منه فلك زده كه دستم به هيچ جا بند نيست شايد از نمازم كم

بگذارم يا فوقش دوستم رو اذيت كنم...

خدا اين همه وعده و وعيد نداده كه امام زمان عج مياد منتظر باشيد تا بياد مردم عادي رو از بين ببره...


اگه ما چشممون كوره دليل بر نبودن و نيومدن امام نيست ... اگه ما تو روز روشن و تو آفتاب درخشان شمع دستمون گرفتيم(شناخت كم منظوره) دليل بر نقص روشنايي خورشيد

نيست....

راجع به اين موضوع خيلي سخت حرف زدن ... بايد يه كم احتياط به خرج داد ... چون ممكن يه حرف از سر شكم پري باعث بشه ... چهار نفر رو ذهنيتش رو خراب كنه و ما

مسئولشيم...واي اگه روزي برسه و ما...

آقا وحید سلام...

حرفاتون خیلی گنگ بود...

می شه باز ترش کنین؟؟؟

مطمئن باشین امام ما واسه ی کشت و کشتار نمیاد....

چرا...بعضی ها که وجودشون باعث ننگ بشریت و باعث خجالت زمینه از صفحه ی روزگار محو می کنه...

ولی نه همه رو...

ما هم اصلا تو مقام و جایگاهی نیستیم که بتونیم بگیم کی یا کیا...

بی عدالتی همه جا داره بیداد می کنه...

همه جا...ما هم... یعنی کشور ما هم از دنیا مستثنی نیست....

درسته از ما حرکت از خدا برکت...

ولی تا ملتی نخواد نمی تونه سرنوشتشو تغییر بده....

نمونش عراق...افغانستان...

البته نمی شه گفت کامل نمی خوان...

ولی لبنانمم 22 سال جنگید...اون زمانی پیروز شد که مردم یکی شدن...یه رهبر انتخاب کردن...

ولی عراق و افغانستان تن به تصمیمات اونا دادن...

این بحث ربطی به اینجا نداشت...

ولی من حرفتو قبول دارم واسه حرکت....

حالا حرکت از نظر شما یعنی چی؟؟

ممنون یاسمین گلم، خیلی زیبا بود

خواهش ميكنم عزيزم....
من اين شعررو خيلي دوست دارم.....
خيلي قشنگه....