منجی در ادیان
انديشه تشكيل جامعهاي عاري از ظلم و ستم و تبعيض كه در آن معيارهاي عالي معنوي و انساني يا به عبارتي دموكراسي واقعي حاكم باشد، از ديرباز در ذهن بشر از جايگاه و اهميت خاصي برخوردار بوده است. از زماني كه افلاطون در آراي خويش مدينه فاضله را عنوان ميكند، تا قرنها بعد كه اين انديشه به صورت “يوتوپيا” يا شهر آرماني در آثار نويسندگان و فلاسفه تجلي مينمايد، ميتوان جلوههاي گوناگوني از چنين تفكري را بازيافت.
به عبارتي، ميتوان به جرأت اذعان داشت بشر از آن هنگام كه ابتداييترين جوامع را تشكيل داد، همواره در درون خويش آرزومند جامعهاي آرماني و به تبع آن شخصيتي بوده كه بتواند چنين جامعهاي را تشكيل دهد. اين شخص در حقيقت همان منجي موعود است كه در اديان و فرهنگهاي اقوام و ملل مختلف با تلقيها و نگرشهاي گوناگون به صورتهاي متنوعي معرفي شده است. در اين نوشتار تلقيهاي مختلف انديشه موعود ـ البته به جز آنچه در عقايد اسلامي مطرح است ـ را به اختصار بررسي و تبيين خواهيم كرد.
همان طور كه اشاره شد، منجي موعود و نجاتبخش نزد اقوام و ملل مختلف با آيينها و فرهنگهاي كاملاً متفاوت، به اشكال و صورتهای گوناگون و متنوعي مطرح شده است؛ اما جملگي در يك نكته متفقالقول هستند كه نجاتبخشي خواهد آمد و آنان را از يوغ بندگي جباران و ستمكاران و حاكمان زورگو میرهاند و جامعهاي پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد. هندوها انتظار دهمين تجلي ويشنو يا كالكي را دارند؛ بوداييها ظهور بوداي پنجم را منتظرند؛ يهوديان به جز مسيح (ماشيح) نجات دهندهاي نميشناسند؛ مسيحيان، فارقليط را ميطلبند كه عيسي مسيح مژده آمدنش را داده است؛ و بالاخره مسلمانان قائل به ظهور حضرت مهدي(ع) هستند.
البته چنين انديشهاي مختص مكاتب و اديان مذكور نيست، بلكه چنين رواياتي در اشكال مختلف، از قصص مذهبي گرفته تا اساطير و افسانهها، در ميان همه اقوام متمدن و غيرمتمدن جهان و حتي قبايل بدوي وجود داشته و دارد. مثلاً ژرمنها معتقد بودند كه فاتحي از طوايف آنان قيام میکند و نژاد ژرمن را در جهان برتري میبخشد. نژاد اسلاو بر اين باورند كه از مشرق زمين، يك نفر برمیخيزد و تمام قبايل اسلاو را متحد میکند و بر دنيا مسلط میگرداند. اهالي يوگسلاوي (صربستان) نيز در سرودهاي حماسي خويش از شخصي به نام “ماركو كراليه ويچ” نام ميبرند و انتظار ظهور وي را دارند. ساكنان جزاير انگلستان از ديرباز منتظر ظهورد “آرتور” هستند كه در جزيره “آوالون” سكونت دارد. بنابر عقيده ايشان وي روزي ظاهر ميشود و نژاد “ساكسون” را در دنيا غالب ميگرداند و سيادت جهان، نصيب آنها ميگردد.
منجي در دين يهود
در عهد عقيق، كتاب مقدس يهوديان، اشارات مكرري به نجاتبخش آخر زمان شده است: كسي خواهد آمد تا جهان مطلوبي را كه همه خواستار آنند و سودايش را در سر ميپرورانند، از نو بسازد؛ جهاني روشن و عاري از پليديها كه در آن آدمي به همه آرزوها و اميال پاك انساني برسد و كامياب شود. در زبور داوود كه تحت عنوان مزامير در عهد عتيق آمده، تقريباً در هر بخش از آن، اشاره به ظهور منجي و آخرالزمان، و نويد پيروزي صالحان بر شريران، و بالاخره تشكيل حكومت واحد جهاني و تبديل اديان و مذاهب گونان به ديني واحد و جهانشمول موجود است:
و او قوم تو را به عدالت داوري خواهد کرد و مساكين ترا به انصاف. آن گاه كوهها براي قوم، سلامتي را بار خواهند آورد، وتلها نيز در عدالت، مساكين قوم را دادرسي خواهد كرد، و فرزندان فقير را نجات خواهد داد، و ظالمان را زبون خواهد ساخت…، در زمان او، صالحان خواهند شكفت و وفور سلامتي خواهد بود، مادامي كه ماه نيست نگردد. و او حكمفرماني خواهد كرد از دريا تا دريا، و از نهر تا اقصاي جهان. به حضور وي، صحرانشينان گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاك را خواهند ليسيد… جميع سلاطين او را تعظيم خواهند كرد و جميع امتها را بندگي خواهند نمود… بر مسكين و فقير كرم خواهد فرمود، و جانهاي مساكين را نجات خواهد بخشيد… نام او تا ابدالاباد باقي خواهد ماند؛ اسم او پيش آفتاب دوام خواهد كرد؛ آدميان در او براي يكديگر بركت خواهند خواست، و جميع امتهاي زمين او را خوشحال خواهند خواند.
يهوديان معتقدند نجات دهنده آخرالزمان، مسيح (ماشيح) به معناي مسح شده خداوند است كه جهان مطلوب و درخشان آينده را ميسازد. اكثر انديشمندان يهود بر اين باورند كه ظهور مسيح و فعاليت او براي بهبود وضع جهان و برقراري صلح و آرامش ميان همه اقوام و تأمين خواستها و نيازهاي بشري، بخشي از نقشههاي خداوند در آغاز آفرينش بوده است. بر اساس همين عقيده، لزوم وجود نجاتبخش كه كسي جز مسيح نيست، پيش از آفرينش كائنات به ذهن خداوند خطور كرده است.
به اعتقاد همه يهوديان، نجاتدهنده (مسيح) انساني است همانند ديگران، اما برخوردار از جلوه و جبروت خدايي. او جهان را با نور خويش كه جلوهاي از نور خداست، روشن خواهد كرد. برخي ماشيح را همان داوود ميدانند (هوشع 5:3) برخي ديگر، او را از خانواده داوود ميشمارند. (مزامير 49:18-50) گروهي نيز ميگويند خداوند در پايان جهان، داوود ديگري را براي نجات مردم ميفرستد. (ارمياه، 9:30)
در اين زمينه، انديشمندان آراي متفاوتي اظهار كردهاند كه گاه، يكديگر را نقض ميكنند؛ اما آنچه روشن است اين است كه مسيح از خاندان داوود است كه در پايان جهان براي نوساختن جهان و نجات بشر ظهور خواهد كرد.
منجي در مسيحيت
بنا بر اعتقاد مسيحيان نجاتدهنده، فارقليط به معناي تسلي دهنده و شفيع و مددكار است؛ اما در عهد جديد، مراد از آخرين نجاتدهنده همان عيسي مسيح است كه بار ديگر زنده خواهد شد و جهان سراسر فساد و تباهي را نجات خواهد داد:
درباره قيامت مسيح پيش ديده گفت كه: نفس او در عالم اموات گذاشته نشود و جسد او فساد را نبيند. پس همان عيسي را خدا برخيزاند و همه ما شاهد بر آن هستيم.
همچنين مسيح نيز چون يك بار قرباني شد تا گناهان بسياري را رفع نمايد، بار ديگر بدون گناه براي كساني كه منتظر اویند، ظاهر خواهد شد به جهت نجات.
البته ذكر اين نكته مهم در اين جا الزامي است كه در عهد جديد به جز عيسي مسيح، به موعود نجاتبخش ديگري نيز اشاره شده است كه عيسي مسيح، وعده آمدنش را ميدهد. وي “تسلي دهنده” ديگري است كه مسيح از خدا (پدر) براي امتش درخواست ميكند و خدا او را اعطا ميكند تا هميشه با ايشان باشد. جهان او را نميبيند، ولي آنان كه به مسيح ايمان دارند، وي را باز ميشناسند:
و من از پدر سئوال ميكنم و تسلي دهندهاي ديگر به شما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما باشد؛ يعني روح راستي كه جهان نميتواند او را قبول كند، زيرا كه او را نميبيند و نميشناسد؛ اما شما او را ميشناسيد، زيرا كه با شما ميماند و در شما خواهد بود.
او آن مسيحايي نيست كه امت موسي و يهوديان انتظارش را داشته و دارند. او بعد از عيسي مسيح و پس از رفتن وي خواهد آمد. او هدايتگر به همه راستيهاست و جهان را به عدالت و داوري ملزم خواهد کرد. از خود چيزي نميگويد، بلكه از مسيح خبر ميدهد و او را از خدا (پدر):
و من به شما راست ميگويم كه رفتن من براي شما مفيد است؛ زيرا اگر نروم، تسلي دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم، او را نزد شما ميفرستم. و چون او آيد جهان را بر عدالت و داوري ملزم خواهد نمود… وليكن چون او، يعني روح راستي، آيد، شما را به جميع راستي هدايت خواهد كرد؛ زيرا كه او از خود تكلم نميكند، بلكه به آنچه شنيده است، سخن خواهد گفت و از امور آينده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد؛ زيرا آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد.
موعود در آيين هندو
در آيين هندو، نجاتبخشی موسوم به كالكي در پايان آخرين دوره زماني از ادوار چهارگانه جهاني، يعني كالي يوگه ظهور خواهد كرد. بنا بر تفكر هندويي، جهان از چهار دوره رو به انحطاط تشكيل شده است. در چهارمين دوره، يعني عصر كالي، فساد و تباهي سراسر جهان را فراميگيرد. زندگاني اجتماعي و معنوي به نازلترين حد خود نزول ميكند و موجبات زوال نهايي را فراهم ميسازد.
در اين عصر (كالي يوگه يا دوره انحطاط) كه بنا بر باورهاي هندويي از نيمه شب بين 17 و18 ماه فوريه سال 3102 قبل از ميلاد مسيح شروع شده، و ما اكنون در آن به سر ميبريم، فقط به يك چهارم درمه (دين يا نظم كيهاني) عمل ميشود و سه چهارمش به فراموشي سپرده شده است. مردمان اين دوره گناهكار، ستيزهجو و چون گدايان، بداقبال و سزاوار اقبالي نيستند.
چيزهاي بيارزش را ارج مينهند، آزمندانه ميخورند و در شهرهايي زندگي ميكنند كه پر از دزدان است.
در پايان چنين دوران سياهي، آخرين و دهمين تجلي (اوتاره) “ويشنو” موسوم به كالكي، سوار بر اسبي سفيد و به هيئت انسان ظهور خواهد كرد. وي سراسر جهان را سواره و با شمشيري آخته و رخشان در مينوردد تا بدي و فساد را نابود كند. با نابود كردن جهان، شرايط براي آفرينشي نو مهيا ميشود تا در مهايوگاي آتي، ديگر بار عدالت و فضيلت ارزش يابند.
موعود در آيين بودا
در آيين بودا، انديشه منجي موعود با مفهوم “ميتريه” ـ واژهاي سنسكريت به معنای مهربان ـ تبيين ميشود. در الهيات بودايي، او را بوداي پنجم و آخرين بودا از بودايان زميني ميدانند كه هنوز نيامده است، اما خواهد آمد تا همه انسانها را نجات دهد. در نمادنگاري بودايي، او را به هيئت مردي نشسته كه آماده برخاستن است، نمايش ميدهند تا نمادي باشد از آمادگي وي براي قيام!
روايات بودايي درباره شخصيت و چگونگي ظهور آخرين بودا يا منجي موعود، يعني كسي كه خواهد آمد تا همگان را مژده رهايي دهد و آنها را از چرخه آهنين رجعتهاي مداوم به عالم نجات دهد، همداستان نيستند. در سنت مهايانه كه يكي از دو سنت يا مذهب اصلي بودايي است، توجه بيشتري به شخصيت ميتريه شده است. در روايات مهايانهاي، شاكيه موني ـ كه همان “گتمه” بوداي مشهور است ـ چهارمين بودا و ميتريه كه پس از او خواهد آمد، به عنوان بوداي پنجم معرفي شده است. در حالي كه در برخي روايات بودايي، گتمه بوداي هفتم است و بوداسف در آينده و به عنوان آخرين بودا ظهور خواهد كرد.
درباره زندگي و سرنوشت مقدر ميتريه نيز به عنوان آخرين بودا اختلاف وجود دارد. در “كانون پالي” (منبع اصلي اطلاعات ما از آيين بوداي اوليه) اهميت چنداني به وي ندادهاند و تنها در يك سوره (سوره چكه وتي سيهه ناده) از اين مجموعه نام او را بردهاند.
اما از آثار غير كانوني (غير مقدس) دو اثر به اين آموزه اختصاص يافته است.
منجي در دين زرتشت
برخلاف ديگر اديان كه معمولاً منتظر يك موعود نجاتبخش هستند، زرتشتيان منتظر سه موعودند كه هر يك از آنها به فاصله هزار سال از ديگري ظهور خواهد كرد.
قبل از پرداختن به مسئله سه موعود، اشارهاي گذرا به بحث ادوار جهاني يا سال كيهاني در آيين زرتشت میکنيم كه ظهور اين موعودهاي سهگانه در چنين چارچوبي جاي داده شده است. البته بايد يادآور شويم كه متنهاي زرتشتي درباره اين كه سال كيهاني از چند هزاره تشكيل ميشود، همسخن نيستند.
پارهاي ميگويند از نه هزاره و برخي اين دوره جهاني را به مناسبت دوازده برج سال طبيعي و دوازده نشان منطقهالبروج متشكل از دوازده هزاره ميدانند. قرائني نيز حكايت ميكند رقم اصلي شش هزار سال بوده و بتدريج به نه هزار سال و دوازده هزار سال افزايش يافته است.
در سه هزاره اول اهورا مزدا عالم فروهر، يعني عالم روحاني را بيافريد كه عصر مينوي جهان بوده است. در سه هزاره دوم از روي صور عالم روحاني جهان جسماني خلقت يافت. در اين دوره امور جهان و زندگي مردمان فارغ از گزند و آسيب بود و به همين جهت، عصر طلايي تاريخ ديني مزديسنان ناميده ميشود. سه هزاره سوم دوران شهرياري شهرياران و خلقت بشر و طغيان و تسلط اهريمن است. زرتشت درست در آغاز هزاره اول از دوران چهارم زاده شد؛ هنگامي كه بنا بر سنت دوران واپسين از چهار دوره عمر جهان بود.
به موجب روايات زرتشتي و بنا به يشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد ميشود که با نام عمومی سوشيانس خوانده ميشوند. اين نام به خصوص براي تعيين آخرين موعود تخصيص يافته و او آخرين مخلوق اهورا مزدا خواهد بود. كلمه سوشيانس كه از ريشه سو(Sav Su) به معني سود و سودمند است، در اوستا به شکل سئوشيانت آمده و در پهلوي به اشكال گوناگوني چون: سوشيانت، سوشانس، سوسيوش، و سيوسوش آمده است. در فروردين يشت، بند 129 در معني سوشيانت چنين آمده است: او را از اين جهت سوشيانت خوانند كه او به جهان مادي سود خواهد بخشيد.
اين كلمه چندين بار در گاتاها براي شخص زرتشت به كار رفته و پيامبر خود را سوشيانت خوانده؛ يعني كسي كه از وجودش سود و نفع برميخيزد و سود رساننده است. (يسنا، 11:45، 9:48، 2:53) همچنين چند بار ديگر در سرودها، اين واژه به صورت جمع آمده و زرتشت، خود و يارانش را سود رسانندگان معرفي كرده است. (يسنا، 13:34، 3:46، 12:48) در ساير قسمتهاي اوستا نيز غالباً سوشيانسها به صورت جمع آمده و منظور از آنها، پيشوايان و جانشينان زرتشت است كه در تبليغ دين كوشا هستند و مردم را به راه راست هدايت ميكنند. در يسنا (5:24) از سوشيانسها با عنوان نوكنندگان جهان و مرداني كه هنوز متولد نشدهاند، ياد ميشود:
ستايش و نيايش و خشنودي و آفرين با فروهرهاي همه پاكان؛ آن پاكاني كه مردهاند و آن پاكاني كه زندهاند و آن مرداني كه هنوز زاييده نشده، سوشيانتهاي نوكننده هستند.
اما عمده مطالب درباره سوشيانسها در يشتهاي سيزدهم و بويژه نوزدهم آمده است. در يشت 19، بند 88 به بعد، درباره ظهور سوشيانس در آخرالزمان و نو شدن گيتي و سپري شدن جهان چنين آمده است:
فر كياني نيرومند مزدا آفريده را ما ميستاييم؛ (آن فر) بسيار ستوده زبردست، پرهيزگار، كارگر چست را كه برتر از ساير آفريدگان است؛ كه به سوشيانت پيروزمند و به ساير دوستانش تعلق خواهد داشت. در هنگامي كه گيتي را نو سازد؛ (يك گيتي) پير نشدني، نمردني، نگنديدي، نپوشيدني، جاودان بالنده و كامروا. در آن هنگامي كه مردگان دگر باره برخيزند و به زندگان بيمرگي روي كند. پس آن گاه او (سوشيانت) به در آيد و جهان را به آرزوي خود تازه كند.
پس جهاني كه فرمانبردار راستي است، فناناپذير گردد. دروغ دگر باره به همان جايي رانده شود كه از آن جا براي آسيب رساندن به راستيپرستان و نژاد و هستي وي آمده بود. تباهكار نابود خواهد گرديد؛ فريفتار رانده خواهد شد.
بر اساس روايات پهلوي، نطفه زرتشت در درياچه هامون، [كيانسيه يا كسه اُيه] قرار دارد. در آخرين هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) سه دوشيزه از اين نطفه بارور ميشوند و سه موعود مزديسنان را ميزايند.
در يشت سيزدهم، بندهاي 128 و 129 مهم و قابل توجه هستند. در بند 128 مجموعاً از نه پارسا – كه شش تن از آنها ياران سوشيانس و سه تن ديگر موعودهاي آيندهاند- ياد شده و فر وشيشان ستوده شده است. اين سه تن در اصل همان سه پسر آينده زرتشت يا موعودهاي نجاتبخش هستند كه در هزاره آخر عمر جهان به فاصله هزار سال از یکديگر ظهور خواهند كرد. اين سه تن عبارتند از:
1.اوخشيت ارته، يعني پروراننده قانون مقدس (نيرو دهنده و روا كننده قانون دين و داد زرتشت). امروزه اين نام را اوشيدر يا هوشيدر گويند، و در كتب پهلوي به صورت خوشيتدر يا اوشيتر آمده است. گاه كلمه بامي را به آن افزوده، هوشيدر بامي ميگويند كه به معني هوشيدر درخشان است.
2. اوخشيت نمه، يا اوخشيت نمنگه، يعني پرواننده نماز و نيايش. امروزه آن را اوشيدر ماه يا هوشيدر ماه ميگويند، ولي در كتب پهلوي به صورت خورشيتماه و اوشيترماه ضبط شده است.
3. آستوت ارته، يعني كسي كه مظهر و پيكر قانون مقدس است. در خود اوستا نيز به معني لفظي اين كلمه اشاره شده و در بند 129، يشت سيزدهم، ميخوانيم:
كسي كه سوشيانت پيروزگر ناميده خواهد شد و استوت ارته ناميده خواهد شد. از اين جهت سوشيانت، براي اين كه او به سراسر جهان مادي سود خواهد بخشيد؛ از اين جهت استوت ارته، براي اين كه او آنچه را جسم و جاني است، پيكر فناناپذير خواهد بخشيد، از براي مقاومت كردن بر ضد دروغ جنس دو پا (بشر)، از براي مقاومت كردن در ستيزهاي كه از طرف پاكدينان برانگيخته شده باشد.
و اين استوت ارته همان سوشيانس، يعني سومين و آخرين موعود در آيين مزديسناست. چنان كه اشارت رفت، اين سه برادر از پشت و نطفه زرتشت، پيامبر ايران هستند. بنابر سنت نطفه زرتشت را ايزد نويوسنگ برگرفت و به فرشته آب (ناهيد) سپرد كه آن را در درياچه كيانسيه (هامون) حفظ كرد.