هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 آشنايي با يكي از جديدترين شاعران عرب

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
adonis
میزبان
میزبان
adonis


تعداد پستها : 111
Registration date : 2008-01-02

آشنايي با يكي از جديدترين شاعران عرب Empty
پستعنوان: آشنايي با يكي از جديدترين شاعران عرب   آشنايي با يكي از جديدترين شاعران عرب Icon_minitimeالخميس يناير 31, 2008 3:29 pm

وفا عبدالرّزاق
وفا عبدالرّزاق در بصره ی عراق به دنیا آمد. او در حال حاضر، مقیم لندن است. از وی تاکنون سه مجموعه ی داستان و نُه کتاب شعر منتشر شده است که نام این کتابهای شعر عبارتند از: ل
1- این شب مرا نمی شناسد 2-وقتی کلید کور است 3- آفتاب در آینه گریه می کند 4- خودم را به خود وجغرافیا می سپارم 5-پنجره از در فرار می کند 6- فلوتهای جنوب 7- من و کمی از باران 8- پشت دریا را خم کرده ام 9- تنها یک بار این کتاب را ببین!ل

ترجمه شعرهای زیر که از کتاب پنجره از در فرار می کند، انتخاب شده اند، حاصل نشست و همکاری مستقیم زیبا کرباسی با وفا عبدالرزاق است

درها
در ِ اول
در ورودی

به تیزی تیر می روم
با نیمه ی عریانم
در جنگل این دم و بازدم که زندگی ست
رعد های سیاه نقشه ی جغرافیای منند
خودم را قسمت می کنم با نیمه ی پوشانم

درِ دوم
کلاف

رفتن گذشتن در رفتن ِ پستان ِ عریان از بدن
می خواهی در خود خمیده و تنها باشی همیشه پستان جان!؟
یا شب از تو مثل تنباکو بگذرد بسوزاندَ ت؟
اگر با تفی از شب بسوزم کی ام؟ چی ام؟
دنگ دنگ زنگ سا لیا ن امپراطوری کنیزانم!
غریب میان شکافهای کوهستانی از یخ ام!
مادری ندارم تا بوی سالیان گمشده را در مشامم زنده کند
زیر پایم بریده
زمینم بریده
بریده زمینم
مثل پشمی به دور کلاف!

در ِ سوم
کت یقه ی در را بالا می زند

شاخه ی شکسته ی درخت زیتون عصایم می شود
مرا به بهشت می رساند
به دریا می گویم آرام در رحِمم دیوانه ای سطر ها را منفجر می کند
مادرم در ایستگاههای نقره ای با دنده های در هم شکسته اش

سرما کت است
یقه اش را بالا می زند
مهری سرخ بر پا سپورتش می کوبد
و او را در پیاده روها پیاده می کند


در ِ چهارم
در در آینه

تُنگ آینه با دهانی باز ای ی ی ه
چرا باید هر شبه سر بر زمین بسایم؟
زانو در برابرت؟
به احترام روز نخست نخستین روز!؟

تُنگ سر می چرخاند
خونش را در بارانم می ریزد


در ِپنجم
آفتاب و جزیره با در

تمام دلها با رگبار او سرشار می شوند
این دم و بازدم گمان برده من اویم!

دلریزه ی مدامم!
تو را مثل مویرگ در سینه زار ِ رازها تنیده ام
تشنه تاب می خورم میان ماسه ها که تشنه اند
من ِ معجزه را در دستهایت سخت بفشار و بیا!
نزدیک شو!
نزدیکتر به آتشکده ی راز
بیا بسوزیم!
.......ل
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
آشنايي با يكي از جديدترين شاعران عرب
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: علمی و ادبی :: شعر و شاعری عرب-
پرش به: