الان دارين چي کار مي کنين..!؟

magnoon diab نوشته است:

MajidDiab نوشته است:

مرسی محبوبه جان دستت درد نکنه
الان دارم فکر میکنم اولین نفری که توی تاپیک 1000 تایی ها بهم تبریک مگه کیه ؟
البته 1 دونه پست مونده گذاشتمش واسه اون تاپیک

خواهش می کنم داداشی
اما من متوجه منظورت نمی شم

فکر کنم الان متوجه منظور من شدی

الان دارم با سایت گیگا بد بیراه میگم
این سایت هم عشقیه هر وقت عشقش کشید آپ میشه
هر وقت هم نخواست نمی شه
شیطونه میشگه با جک و جونورام برم سر وقت رئیساش

نیم ساعتی میشه که رو تردمیل بودم این آخرا دیگه سرم داشت گیج میرفت!

دارم توی تاریکی مانتوم رو میشکافم تا الگوش رو در بیارم، مانتوم هم مشکیه، در نتیجه من الان این شکلی هستم:

به به می بینم که تو کار خیاطی هم رفتی

REZA*HAMAKI نوشته است:

نیم ساعتی میشه که رو تردمیل بودم این آخرا دیگه سرم داشت گیج میرفت!

رضا جان چه عجب این دنی آلوز پاش به گل باز شد ...

دارم به صفاي دوستام مي خندم
خيلي حرفاتون بامزست

دلارام نوشته است:

دارم توی تاریکی مانتوم رو میشکافم تا الگوش رو در بیارم، مانتوم هم مشکیه، در نتیجه من الان این شکلی هستم:

آره؟ دلارام بلدی؟ ایوووووووووووووووول بابا

با یه دستم میتایپم...با یه دستم موهام رو ماساژ میدم آخه امروز خیلی محکم و بالا بسته بودمشون خیلی می درده
دهانم هم سخت مشغوله تا یه شکلات خیلی چسبناک رو یه جورایی قورت بده!

ذهنم هم درگیره اینه که این مجید و رضا کجا رفتن؟ چرا باقی بچه ها نمیان؟ اون ته تهای ذهنم هم یکی هی داد میزنه پاشو برو سراغ درسات...هاااا ای صدای وجدونم بید که در ذهنم پیچیده بید!

Yasaman نوشته است:

دلارام نوشته است:

دارم توی تاریکی مانتوم رو میشکافم تا الگوش رو در بیارم، مانتوم هم مشکیه، در نتیجه من الان این شکلی هستم:

آره؟ دلارام بلدی؟ ایوووووووووووووووول بابا

چاکریم
خجالتمون میدی آبجی

Yasaman نوشته است:

با یه دستم میتایپم...با یه دستم موهام رو ماساژ میدم آخه امروز خیلی محکم و بالا بسته بودمشون خیلی می درده
دهانم هم سخت مشغوله تا یه شکلات خیلی چسبناک رو یه جورایی قورت بده!

ذهنم هم درگیره اینه که این مجید و رضا کجا رفتن؟ چرا باقی بچه ها نمیان؟ اون ته تهای ذهنم هم یکی هی داد میزنه پاشو برو سراغ درسات...هاااا ای صدای وجدونم بید که در ذهنم پیچیده بید!

دلارام اومد!

هوراااااااااااااااااااااااا... خوش اومدی دلارام جون
کاش باقی بچه ها هم بیان

Yasaman نوشته است:

با یه دستم میتایپم...با یه دستم موهام رو ماساژ میدم آخه امروز خیلی محکم و بالا بسته بودمشون خیلی می درده
دهانم هم سخت مشغوله تا یه شکلات خیلی چسبناک رو یه جورایی قورت بده!

ذهنم هم درگیره اینه که این مجید و رضا کجا رفتن؟ چرا باقی بچه ها نمیان؟ اون ته تهای ذهنم هم یکی هی داد میزنه پاشو برو سراغ درسات...هاااا ای صدای وجدونم بید که در ذهنم پیچیده بید!

اعضا و جوارح اضافی لازم نداری عزیزم؟
اگه می خوای تعارف نکن هااا، یه دست کامل دارم میدم خدمتتون

دلارام نوشته است:

Yasaman نوشته است:

با یه دستم میتایپم...با یه دستم موهام رو ماساژ میدم آخه امروز خیلی محکم و بالا بسته بودمشون خیلی می درده
دهانم هم سخت مشغوله تا یه شکلات خیلی چسبناک رو یه جورایی قورت بده!

ذهنم هم درگیره اینه که این مجید و رضا کجا رفتن؟ چرا باقی بچه ها نمیان؟ اون ته تهای ذهنم هم یکی هی داد میزنه پاشو برو سراغ درسات...هاااا ای صدای وجدونم بید که در ذهنم پیچیده بید!

اعضا و جوارح اضافی لازم نداری عزیزم؟
اگه می خوای تعارف نکن هااا، یه دست کامل دارم میدم خدمتتون

مرسی گلم...فقط منو از این صدای وجدونم نجات بدین

حالا دیوان حافظ داره هی چشمک میزنه...امان از دست حافظ!
از طرفی هم در به در دنبال اون تاپیکی میگردم که در مورد کتاب بود! کتاب هایی که خونده بودیم یا معرفی میکردیم...یادته؟ توهم که نزدم هااااا؟ می ترسم مجید فوتیناشو یواشکی آورده باشه تو فروم!!!

بهاره نوشته است:

الآنه دارم خیالبافی و نت گردی میکنم ..

خوش اومدی بهار جون

دارم اميرا به لالايي ميدم

الان دارم حاضر بشم چون دوران غیبتم شروع شده

magnoon diab نوشته است:

الان دارم حاضر بشم چون دوران غیبتم شروع شده

مجید جان بالاخره فرصتی که دنبالش بودیم رسید.بهتره به مواضع اصلی نیروهای دشمن شبیخون بزنیم!

من الان تو موقعیت قرار گرفتم.مواضع دشمن از اینجا به خوبی دیده میشه........تعدادشون زیاد نیست!!!

چه دشمنی چه چیزی ؟
همه به هزیمت رفتند