الان دارين چي کار مي کنين..!؟

دارم به اين فكر ميكنم كه چه جوري محبوبه رو گول بزنم تا بهم فركشو بگه

دارم فکر می کنم از کجا میشه یه ماله خوب خریداری کرده و سوتی داده شده رو ماله کشی کرد؟

الان دارم به اون پیرزن بیچاره فکر میکنم

magnoon diab نوشته است:

الان دارم به اون پیرزن بیچاره فکر میکنم

دارم فکر می کنم جمعه صبح ساعت 7 زنگ بزنم به محبوبه بیدارش کنم

دارم فکر می کنم از فردا هر روز 6 صبح زنگ بزنم دلارام رو از خواب بیدار کنم تا پاشه نماز اول وقت بخونه ...

من قصدم خیره ....


+++++++++++

البته آقا نوید مدتی قبل با این شیوه حال ما رو می گرفت ...

الان دارم سعي ميكنم كه خوابم بگيره ولي زهي خيال باطل...

magnoon diab نوشته است:

الان دارم به ایم فکر میکنم ساعت 2 شب
به دلارام زنگ زنم واسه ش چهچه بزنم
بعد بهش بگم رضا گفته این کار رو بکنم

منم ساعت 4 صبح زنگ می زنم به مرجان، واسش سوت بلبلی می زنم، می گم محبوبه گفته زنگ بزنم
بعدش دیگه مرجان می دونه با تو

magnoon diab نوشته است:

الان دارم به ایم فکر میکنم ساعت 2 شب
به دلارام زنگ زنم واسه ش چهچه بزنم
بعد بهش بگم رضا گفته این کار رو بکنم

از اونجا که مادرم رفته کرمانشاه و کسی خونمون نیست باید ظرفهای شام رو خودم بشورم واسه همین الان میخوام برم ظرف بشورم

REZA*HAMAKI نوشته است:

از اونجا که مادرم رفته کرمانشاه و کسی خونمون نیست باید ظرفهای شام رو خودم بشورم واسه همین الان میخوام برم ظرف بشورم

magnoon diab نوشته است:

دلارام نوشته است:

magnoon diab نوشته است:

الان دارم به ایم فکر میکنم ساعت 2 شب
به دلارام زنگ زنم واسه ش چهچه بزنم
بعد بهش بگم رضا گفته این کار رو بکنم

منم ساعت 4 صبح زنگ می زنم به مرجان، واسش سوت بلبلی می زنم، می گم محبوبه گفته زنگ بزنم
بعدش دیگه مرجان می دونه با تو

منم ساعت 3 شب زنگ رضا میزنم چندتا از جیغ های معروفم نثار گوش عزیزش می کنم
بعد بهش میگم دلارام گفت این کار رو بکنم

magnoon diab نوشته است:

REZA*HAMAKI نوشته است:

از اونجا که مادرم رفته کرمانشاه و کسی خونمون نیست باید ظرفهای شام رو خودم بشورم واسه همین الان میخوام برم ظرف بشورم

کمک می خوای
من تو شستن ظرف استاد هستم
همیشه محاله یه چیزی نشکونم بعد به مامانم میگم قضا و قدر بود

نه قربون دستت کمک نمیخوام