خب امروز اهنگ بسیار زیبای قطار اسپانیایی رو داریم که به جرات میگم که یکی از شاهکارهای کریس دی برگ میباشد و با اینکه یه کمی طولانیه ولی بازم مثل همیشه ازتون میخوام که حتما بخونیدش چون به قول خودم ارزششو داره. قبلش لازمه که یه مقدار در مورد موضوع آهنگ براتون بگم ،میدونید که در تمام ادیان بر سر موضوع اخراج شیطان از بهشت اتفاق نظر وجود داره .و میدونید که شیطان یکی از والاترین عابدان خدا بوده و در هنگام اخراج از بهشت در مقابل عبادات چند هزار ساله خود در برابر خدا ، طلب عوض میکنه.و این حق را پیدا میکنه که وسوسه کننده ای برای روح انسان باشد. و به قولی خدا و شیطان بر روی روح انسان شرط بندی میکنند که در این آهنگ به طرز زیبا و تمثیل واری به این مطلب اشاره میکند.
نکته: داستان توسط یک راوی روایت میشه و برای جلوگیری از تداخل صحبت راوی با حرفهای شیطان ، مکالمات شیطان به رنگ دیگری نوشته شده
http://leila20.persiangig.com/Spanish%20Train.mp3Spanish Train
قطار اسپانیایی
there is spanish train that runs between Gaudalquivir and old Saville. and at dead of night the whistle blows and people hear she's running still.
قطار اسپانیایی است که بین گوادالاخارا و سویل رفت و آمد میکنه ودر انتهای شب سوت میزنه و مردم میشنوند که هنوز در حال حرکت است.
and then they hush their children back to sleep , lock the doors , upstairs they creep, for it is said that the souls of the dead fill that train ten thousand deep.
و سپس اونها بچه هاشونو برای برگردوندن به رختخواب ساکت میکنند، درها رو قفل میکنند ، ترسان و آهسته به طبقه بالا میروند، و ارواح مرده تا عمق ده هزارتایی قطارو پر میکنند.
well a railwayman lay dying with his people by his side.
سوزنبان ومردم اطرافش در حال مرگ دراز کشیده اند.
his family were crying , knelt in prayer before the died.
و خانواده اش گره کنان در حالی که دعای قبل از مرگ را میخوانند ، بر زمین زانو زده بودند
but above his bed just a waiting for the dead , was the Devil with a twinkle in his eye." well god's not around and look what i found. this one's mine".
اما بالای بسترش ،تنها کسی که در انتظار مرده بود، شیطان بود با برقی در چشمانش."
خوبه ، خدا این طرفا نیست و ببین چی پیدا کردم، این یکی مال منه ."
just then the lord himself appeared in a blinding flash of light and shouted at the Devil " get thee hence to endless night"
در همان لحظه خداوند در نوری خیره کننده ظاهر میشود و بر شیطان فریاد میزند : گورت و گم کن و برو به جهنم .( endless night استعاره از جهنم است)
but the Devil just grinned and said " i may have sinned, but there is no need to push me around . i got him first , so you can do your worst, he's going underground"
" but i think i'll give you one more chance" said the Devil with a smile.
اما شیطان تنها پوزخندی میزند و میگوید:
شاید من گناهکار باشم ولی احتیاجی نیست منو دک کنی ، من اونو اول پیدا کردم . هر کاری میخوای بکن ولی اون داره به زیر خاک میره. و با لبخند میگه:ولی دارم فکر میکنم یه شانس دیگه بهت بدم" so throw away that stupid lance , it's really not your style"
پس اون نیزه احمقانه رو دور بنداز ، که اصلا این تیپ قیافه گرفتن بهت نمیاد"joker is the name, poker is the game , we'll play right here on this bed , and then we'll bet for the biggest stakes yet" the souls of the dead"
جوکر اسمه ، پوکر بازیشه،همینجا روی این سریر بازی میکنیم، وسپس روی بزرگترین ما یه شرط بندی تا حال ( stake به پول شرط بندی در بازی ورق گفته میشه ) که جان مردگان باشه شرط بندی میکنیم.
and i said " look out , lord, he's going to win, the sun is down and the night is riding in , thet train is dead on time , many souls are on the line , oh lord he's going to win .
,و من گفتم " نگاه کن ، خدایا، داره برنده میشه،خورشید غروب کرد و شب فرا میرسه ،و سر موقع مقرر اون ترن مرده به حساب میاد ،ارواح زیادی بر روی ریل هستند،آه خدایا اون داره برنده میشه !
well the railwayman he cut the cards and he dealt them each a hand of five. and for the lord he was praing hard or that train he'd have to drive.
سوزنبان ورقها را بر میزند و به هر دست 5 تا ورق میده. و از صمیم قلب برای خدا دعا میکرد، و شایدهم برای اون قطاری که مجبوره برونه
well the Devil he had three aces and a king and the lord he was running for a straight, he had the queen and the knave and nine and ten of spades. all he needed was the eight ....
شیطان 3 تا آس داشت و یک شاه و خدا می خواست یه استرایت جور کنه ( در بازی ورق به سه یا چند ورق متوالی استرایت میگویند ) ، خدا یک بی بی و یک سربازو نه و ده پیک داشت.و فقط به یک هشت احتیاج داشت.
and then the lord he called for one more card but he drew the diamond eight , and the Devil said to the son of god " i belive you' ve got it straight " so deal me one for the time has come , to see who'llbe the king of this place,
سپس خدا یه کارت دیگه خواست ، ولی اون یه دونه هشت خشت بیرون کشید، شیطان به پسر خدا ( عیسی ع )گفت :
من مطمئنم دسته تو استرایته ، حالا موقع اونه که یه ورقه دیگه به من بدی تا ببینی چه کسی برنده این جمعه.but as he spoke , frome beneath his cloak , slipped another ace.
ودر حالی که داشت اینو میگفت ، از زیر شنلش یواشکی یه آسه دیگه رو کرد.
ten thousand souls were the opening bid, and it soon went up to fifty-nine , but the lord didnt see what the Devil did , and he said " that suits me fine"
ده هزار روح شروع شرط بودند ( در بازی ورق اصطلاح bid به معنی تعیین قیمت یا بلوف کردن قیمت است) و خیلی زود تا عدد 59 بالا رفتن . ولی خدا که متوجه تقلب شیطان نشده بود به شیطان گفت : دست من خوبه
(در اصطلاح ورق بازی suit به معنی ورقهای هم خال است ).
i'll raise you high to a hundred and five, and forever put an end to your sins"
من روی دستت تا 105 اوردم ( در اصطلاح ورق raise به معنی رو دست کسی خوندن ، بالا تر آوردن است ) و برای همیشه به تمام گناهان تو پایان میدم .
but the Devil let out a mighty shout" my hands wins"
ولی در همین لحظه شیطان فریاد بلندی میزند که :
دست من برد !!!!and i said lord , oh lord , you let him win , the sun is down and the night is riding in , that train is dead on time ,many souls are on the line , oh lord dont let him win .
و من گفتم : خدایا ، آه خدایا گذاشتی ببره؟خورشید غروب کرد و شب فرا میرسه ، و سر موقع مقرر اون ترن مرده به حساب میاد ، جانهای زیادی بر روی ریل هستند، خدایا نذار ببره.
well that spanish train still runs betwen , Guadalquivir and old saville.
و همچنان آن قطار اسپانیایی بین گوادالاخارا و سویل در حال رفت و آمده.
and at dead of night the whistle blows, and people fear she's running still........
ودر انتهای شب سوت میزنه و مردم همچنان نگران از حرکت اون.
and far away in some recess, the lord and the Devil are now playing chess
و دورتر در خلوتگاهی ، خدا و شیطان حالا دارن شطرنج بازی میکنند..
the Devil still cheats and wins more souls. and for the lord , well, he's just doing his best .
شیطان هنوز با تقلب جانهای بیشتری رو میبره، و خدا همچنان نهایت سعی و تلاش خودشو میکنه .
and i said " lord , oh lord , you' ve got to win , the sun is down and the night is riding in, that train is still on the time, oh my soul is on the line
oh lord you' ve got to win
و من گفتم : خدا یا ،آه خدایا ، تو باید ببری، خورشید غروب کرده و شب فرا میرسه و اون قطار همچنان در وقت مقرر میاید و روح من بر روی ریل است .آه خدایا تو باید ببری