ممنون علی جان بابت این تلنگر زیبایی که در مورد واقعیت های زندگی زدی .
می دونی علی جان یه بار یه مطلبی خوندم که واقعا من رو تحت تاثیر قرار داد.
روزی یکی از انسان های باخدایی که تصور می کرد با ایمان ترین فرد روی زمینه ,
سر راه مردی رو دید, که هر دو دست و پاهاش رو از دست داده بود و همچنین نابینا شده بود ,
و نشسته بود و ذکر خدا رو می گفت و ,
مدام از خدا بابت تمام نعمت هایی که به او بخشیده بود تشکر می کرد.
مرد با خدا واقعا متعجب شد ..
از او پرسید : تو که تمام نعمت هایی که خداوند به تو بخشیده است را از دست داده ای ,
پس از چه روی ذکر او را می گویی ..!!
گفت: از آن روی که هنوز قادر هستم نام او را بر زبان بیاورم و هوایی که او به من بخشیده است را استشمام کنم.
مرد با خدا با شنیدن این حرف اشک در چشمانش جمع شد ,
تسبیح خود را به گوشه ای پرتاب نمود و در مقابل آن شخص نابینا زانو زد و از او خواست که راه حقیقت را به اون نشان دهد.
اگرچه این نوشته تنها یک نوشته ی کوتاه هست ,
ولیکن تاثیر اون ممکنه که تا سالها در زندگی انسان باقی بمونه .
هر کس در زندگی مشکلات زیادی براش پیش میاد, و به قول ماری آنتوانت ,مشکل هر شخصی به نظرش بزرگترین مشکل دنیاست.
ولیکن همیشه اشخاصی هستند, که در شرایطی وحشتناک تر از ما زندگی می کنند .
شاید به هنگامی که مشکل رو در روبه روی خودمون ببینیم, دیگه قادر نباشیم که به دیگران فکر کنیم ,
و تنها به بدبختی های خودمون می اندیشیم .
ولیکن این حقیقتی است که خداوند برای هر مشکل, یک راه برای رسیدن به راه حل اون مشکل, و یک راه برای تخفیف دادن اون مشکل قرار داده.
باز هم ممنون علی جان.