تعداد پستها : 1476 Age : 35 Location : تهران Registration date : 2007-12-19
عنوان: هواپيما السبت أبريل 12, 2008 8:49 pm
هواپيما
در هواپيما نشستهايد. از اين كه بعد از چند ماه به وطنتان بازميگرديد خيلي خوشحال هستيد. مسافري كه كنارتان نشسته است، خارجي است. اسمتان را از شما ميپرسد. جواب ميدهيد ولي چيز ديگري نميگويد. در طول پرواز حوصلهتان سر ميرود. مسافري كه روي صندلي پشتيتان نشسته يك دختر كوچولوي خوشگل و ماماني است. از مادرش اجازه ميگيريد تا كمي با دخترش بازي كنيد. او كه از دست بچهاش كلافه شده از پيشنهاد شما استقبال ميكند. دختر كوچولو را روي پايتان ميگذاريد و با او حرف ميزنيد. يك ساعت بعد مهماندار از شما ميخواهد كه بچه را به مادرش برگردانيد. وقتي مهماندار براي چك كردن كمربند از كنارتان عبور ميكند به شما ميگويد كه پيراهنتان لك شده است. روي شانهتان را نگاه ميكنيد و يك لكه بزرگ قرمز ميبينيد. كمربند را باز ميكنيد و به عقب برميگرديد. لبهاي قرمز دختر كوچولو را نگاه ميكنيد. شما يازده ماه خارج از كشور بودهايد و حالا اگر با اين وضع ديده بشويد، نميتوانيد هيچ چيز را ثابت كنيد. از جايتان بلند ميشويد و به طرف دستشويي ميرويد. سرمهماندار ميگويد كه هواپيما بر فراز تهران است و از شما ميخواهد كه روي صندلي بنشينيد و كمربندتان را ببنديد. مادر دختر كوچولو كه ماجرا را فهميده پيشنهاد ميكند كه ميتوانيد در دستشويي ترمينال فرودگاه پيراهنتان را پاك كنيد. باخودتان فكر ميكنيد كه انجام اين كار غيرممكن است. چون در آن صورت همسرتان از پشت شيشههاي سالن انتظار فرودگاه ميبيند كه شما دستشويي را به ديدن او ترجيح دادهايد. چاره ديگري نداريد. هواپيما فرود ميآيد. موبايل را روشن ميكنيد. همسرتان بلافاصله تماس ميگيرد. جواب ميدهيد. او با خوشحالي ميگويد كه پدرش پارتيبازي كرده و الان مانند فيلمهاي هاليوود با اتومبيل، كنار پلكان هواپيما منتظر شما هستند. احتمال ميدهيد كه شايد بتوانيد با ريختن جوهر خودنويس روي لكه ماتيك، آن را پنهان كنيد. ولي خودنويس نداريد. چشمتان را ميبنديد و به زبان انگليسي زير لب با خودتان حرف ميزنيد: «آنها روي باند منتظرند.» مسافري كه كنارتان نشسته، يك تروريست است. او با شنيدن اين حرف شما فكر ميكند كه سفرش به ايران لو رفته است. از روي صندلي بلند ميشود و به طرف مهماندار ميرود. يك اسلحه دستساز را روي سر او ميگذارد و مهماندار را تا پشت كابينخلبان ميكشد و ميگويد كه ميخواهد وارد كابين بشود. هواپيما روي زمين مينشيند. در همين لحظه يكي از محافظين پرواز با اسلحه گروگانگير را تهديد ميكند كه اگر مهماندار را رها نكند، به طرف او شليك ميكند. تروريست با شليك يك گلوله محافظ را زخمي ميكند. او از خلبان ميخواهد كه در را باز كند در غير اين صورت مسئوليت حوادث بعدي را بر عهده نميگيرد. كمكخلبان در را باز ميكند. تروريست مهماندار را رها ميكند و وارد كابين ميشود. او از خلبان ميخواهد كه دوباره پرواز كند. هواپيما دوباره بلند ميشود. تروريست به خلبان ميگويد كه اگر كار اشتباهي انجام بدهد، او متوجه ميشود. سپس در كابين را كمي باز ميكند و با فرياد، اسم شما را صدا ميزند. با تعجب داخل كابين ميرويد. او ميگويد كه در صورت توقف هواپيما كوچكترين شانسي ندارد و قصد دارد هواپيما را به جايي بزند. او در جستجوي يك ساختمان بسيار مهم و حساس است، اما چون با ايران آشنايي ندارد از شما راهنمايي ميخواهد. با خودتان فكر ميكنيد اگر چيزي بگوييد، در دادگاه شريك جرم او محسوب ميشويد. اما اگر قرار باشد هواپيما با جايي برخورد كند ديگر دادگاهي تشكيل نميشود و همه پودر ميشوند. سعي ميكنيد ساختماني را معرفي كنيد تا كمترين تلفات جاني را داشته باشد. برج ميلاد را به او پيشنهاد ميكنيد. تروريست قبول نميكند و ميگويد كه ميخواهد خسارت و تلفات بالايي بر جا بگذارد. شما كيگوييد كه ايراني ها با وجود تحريمهاي بسيار، با زحمت فراوان برج را ساختهاند و اگر آسيب ببيند، ضرر بزرگي متحمل ميشوند. اما تروريست قبول نميكند. احساس بدي داريد. جز خودتان افراد ديگري هم در هواپيما حضور دارند و اگر شما چيزي نگوييد، با ديگران مپشورت ميكند. او با فرياد از شما جواب ميخواهد. تصميم ميگيريد كار را تمام كنيد. كنار خلبان زانو ميزنيد و با زبان فارسي به او ثابت ميكنيد كه همكار گروگانگير نيستيد. خلبان ميگويد كه چند دقيقه قبل سوخت هواپيما را تخليه كرده است، اما چون هواپيما اسقاطي است و نقص دارد، سيستم هشدار تخليه شدن باك عمل نميكند و گروگانگير متوجه اين قضيه نشده است. به تروريست ميگوييد كه سوخت كافي نداريد و نزديكترين مركز حساسي كه ميتوان به آنجا حمله كرد، مركز خريد نارون است. از خواب ميپريد. اطرافتان را نگاه ميكنيد. در هواپيما هستيد. نميدانيد چقدر از اتفاقات را در خواب ديدهايد. مسافر خارجي كنارتان نشسته است. از اين كه او واقعا تروريست نيست، خيلي خوشحال هستيد. آهسته از مهماندار ميپرسيد چه ساعتي به تهران ميرسيد. او ميگويد: «الان روي باند مهرآباد منتظر پلكان هستيم.» خيالتان راحت ميشود. به خاطر ميآوريد كه همسرتان روي باند منتظرتان است. موبايلتان را روشن ميكنيد. همسرتان بلافاصله تماس ميگيرد. جواب ميدهيد و ميگوييد: «سلام.... ميدانم كه روي باند، كنار پلكان منتظرم هستي!» همسر آيندهتان عصباني ميشود و ميگويد: «ميتوانم حدس بزنم كه چه كسي حضور من را به تو لو داده است. اما بايد بداني همان كسي كه اين كار را كرده، به من گفته كه چه چيزي روي شانه پيراهنات است.» پدر همسر آيندهتان مدير همان شركت هواپيمايي است و دخترش بيشتر مهمانداران را ميشناسد.
Arghavan میزبان
تعداد پستها : 489 Location : تهران Registration date : 2008-01-02
عنوان: رد: هواپيما الأحد أبريل 13, 2008 9:08 am
عجب !!!
جالب بود عسل جون دستت درد نکنه.
maryashena عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1153 Registration date : 2007-12-05
عنوان: رد: هواپيما الأحد أبريل 13, 2008 10:24 am
Assal عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1476 Age : 35 Location : تهران Registration date : 2007-12-19
عنوان: رد: هواپيما الأحد أبريل 13, 2008 6:31 pm
خواهش می ک نم ارغوان جان...
ممنونم مریم عزیز
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 36 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
عنوان: رد: هواپيما الأحد أبريل 13, 2008 6:42 pm
دستت درد نكنه عسل جون
جالب بود...
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
عنوان: رد: هواپيما الأحد أبريل 13, 2008 7:02 pm
مرسی عسل جون من اگه بودم می گفتم بره بزنه تو پر این مخابرات با این آنتن دهی ضایع موبایلاش و اون اس ام اس فرستادن درپیتش
Assal عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1476 Age : 35 Location : تهران Registration date : 2007-12-19
عنوان: رد: هواپيما الأحد أبريل 13, 2008 7:11 pm
خواهش می کنم الهام جونم
باشه میگم...
تو خودتو کنترل کن عزیزم
یه لیوان آب بخور
چندتا نفس عمیق بکش
خوبی الان؟؟
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
عنوان: رد: هواپيما الأحد أبريل 13, 2008 7:14 pm
الان احساس بهتری دارم
Assal عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1476 Age : 35 Location : تهران Registration date : 2007-12-19
عنوان: رد: هواپيما الأحد أبريل 13, 2008 7:29 pm
خدارو شکر
خوب شد زود توجیحت کردم
یاد یه جوک خییلی قدیمی و البته بسیار بسیار بی ربط به بحث افتادم
بگم؟؟
باشه...باشه
میگم
یه روز یه گروه از ماموران اطلاعا... یعنی ماموران امنیتی سه تا کشور ایران و آمریکا و انگلیس و میبرن توی یه جنگل
میگن برین یه خرگوش پیدا کنین بیاین
انگلیسیه روز اول با یه خرگوش میاد
امریکایی روز دوم
ایرانیا روز سوم با یه خرس میان
میگن این چیه؟؟!!
خرسه میگه برادرا منو توجیه کردن...من خرگوشم
نمی دونم چرا انقدر با این جوک حال می کنم من...
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
عنوان: رد: هواپيما الأحد أبريل 13, 2008 7:36 pm
خیـــــــــــــــلی خندیدم
Assal عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1476 Age : 35 Location : تهران Registration date : 2007-12-19