.: پاتوق :.

سال 88 يه سال خيلي خاطره آميز بود
هم خاطره هاي بد هم خاطره هاي خوب
از اولش شروع ميكنم كه با يه خاطره بد شروع شد
مريضي بد موقع كه باعث شد همه امتحاناتم رو خراب كنم
خيلي روحيه ام ضعيف شد چون اين شايد آخرين امتحاناتي بود كه پشت سر ميگذاشتم
نمي خواستم بعد از كلي سال كه هميشه امتحانات رو خوب ميدادم سال آخري خراب كاري بكنم
به قول فوتباليست ها وداعي تلخ با درسها داشتم
اما يه تابستون واقعا واقعا استثنايي و فوق العاده رو پشت سر گذاشتم
اولش كه رفتم مكه و مدينه لازم به توضيح نيست كه چقدر اين سفر تاثر گذاشت و چقدر روحيه ام رو خوب كرد
هر چي هم كه از خدا خواستم بر آورده شد
حتي درسهايي كه بد امتحان دادم نمراتش قابل قبول شد آخرين امتحانم هم شدم 19 كه ديگه غم وداع تلخ با درسها رو نداشته باشم
بعدش رفتم ابيانه
اونجا هم جاتون خالي خيلي خوب بود
و آخر تابستون يه سفر بسيار استثنايي ديگه رفتم مشهد
اون هم فوق العاده بود كلا تابستون خيلي خوب بود اما مريضي من تا آخر تابستون با هام بود
چيز خاصي نبود سنگ كليه بود اما درد وحشتناكي داشت
رسيديم به پائيز اواخر پائيز بود كه ديدم خدا واسه من تو امسال خيلي حادثه رقم زده ....
اين بود سال 88 ما
خدا حافظ سال 88 ، تو براي من بهترين هديه ها رو به ارمغان اوردي تو به من چيز هايي دادي كه قبلا دست سرنوشت از من گرفته بود و چه خوب كاري كرد سرنوشت. چقدر ممنونم خدا كه دوستم داشتي هرچند رنج كشيدم هر چند شكستم و تحقير شدم اما حالا مي فهمم بايد اين رنج رو مي كشيدم تا بتونم به اين همه هديه ارزشمند برسم
خدايا به حق اين سال پر بركت براي من ، به هر كسي كه دوست منه و من رو دوست داره اين خير و بركت رو عطا كن و به هر كسي كه من رو دوست نداره محبتي بده تا بتونه كينه من رو از دلش بيرون كنه و منو دوست داشته باشه

مجید جان خیلی متاسفم بابت بیماریت و خیلی خوشحالم که خوب شدی
انشالله همیشه سلامت باشی
دو تا سفر خیلی خوب رفتی امسال هااااا، آرزوی خیلی هاست که این سفرها رو برن، خوش به حالت
خدا قسمت ما هم بکنه
منم آخرین نمره دانشگاهم رو خیلی به یاد موندنی گرفتم
خیلی خوشحالم که به چیزهای خوبی رسیدی در این سال، مخصوصا این آخریه که توضیح هم راجع بهش نمیدی
هیچ کار خدا بی حکمت نیست، به داده و نداده اش شکر
امیدوارم سال دیگه هم پر از خبرها و اتفاقات خوب باشه برات

REZA*HAMAKI نوشته است:

ای که الان وگفتی ای یعنی چه!

تو چک رو بده رضا جان، به معنیش کاری نداشته باش

مرسي دلارام جان
ان شاالله سالي كه مياد واسه همه پر بار باشه
در مورد اتفاق آخر بگذار يه موقع بهتر بگم كه چي شده الان جاش نيست
ان شاالله سال ديگه هم بريم مكه خدا رو چه ديدي

دلارام نوشته است:

REZA*HAMAKI نوشته است:

ای که الان وگفتی ای یعنی چه!

تو چک رو بده رضا جان، به معنیش کاری نداشته باش

بچه ها یه سوال می کنم مسخره ام نکنید هاااااا
کسی می دونه واسه درخواست مدرک و فارغ التحصیلی و این حرفا، توی دانشگاه آزاد باید چه کار کرد و اصولا از کجا باید شروع کرد؟

مجید جان خدا رو شکر که خوب شدی و انشاالله که همیشه تندرست و شاد باشی
از دعای آخر نوشته ات خیلی خوشم اومد.
امیدوارم سال 89 سالی پر برکت و سرشار از موفقیت و تندرستی و مملو از شادمانی باشه هم برای تو هم برای تک تک گل های فروم

دلارام نوشته است:

بچه ها یه سوال می کنم مسخره ام نکنید هاااااا
کسی می دونه واسه درخواست مدرک و فارغ التحصیلی و این حرفا، توی دانشگاه آزاد باید چه کار کرد و اصولا از کجا باید شروع کرد؟

نه خانوم مهندس من که نمی دونم هنوز تجربه نکردم.
ان شاالله به سلامتی و شادی

انشاا... خوابای خوش و خرمی ببینید . با اجازتون من رفتم لالا

Yasaman نوشته است:

دلارام نوشته است:

بچه ها یه سوال می کنم مسخره ام نکنید هاااااا
کسی می دونه واسه درخواست مدرک و فارغ التحصیلی و این حرفا، توی دانشگاه آزاد باید چه کار کرد و اصولا از کجا باید شروع کرد؟

نه خانوم مهندس من که نمی دونم هنوز تجربه نکردم.
ان شاالله به سلامتی و شادی

سلامت باشی گلم؛ انشالله قبولیت در مدارج بالای علمی عزیزم

دلارام جان اگه درست یادم باشه باید بری گروهت یه سری فرم هست پر کنی بعد ببری چند جا مثل سلف و کتابخونه و این حرفها امضا بگیری و بعد ببری توی خود دانشگاه تحویل بدی و بعد یکی دو هفته دیگه بری ایرانشهر

خوشحالم که مجید گل ما هم ازکارنامه ی سال 88 خودش واسمون گفت
داداش مجید عزیزامیدوارم به حرمت ساحت حضرت حق سال89 واسه ی تو وبقیه ی دوستای گلم تواین فروم باصفامملواز
موفقیت سلامت و شادی باشه
امیدوارم تو وهمه ی دوستای گلم تجارب جدید وموفقیت امیزی کسب کنین
امیدوارم هیچ کدومتون پا به بیمارستان یا جایی شبیه به اون نذارین و سلامت باشین
امیدوارم هیچوقت برمزارعزیزانتون حاضرنشین و اوناراصحیح و سالم کنارخودتون داشته باشین
پس به امید خالق یکتا
همه با هم میریم به استقبال خوبیهای سال 89 ورقم خوردن قسمتمون
..........................
نمیدونم چرااین مارکوپولوی فروم نیومده واسمون بگه سالش چه جوری بود
نمیدونین کیو میگم؟
معلومه دیگه بانوی اول وائل دیگه

دلارام نوشته است:

بچه ها یه سوال می کنم مسخره ام نکنید هاااااا
کسی می دونه واسه درخواست مدرک و فارغ التحصیلی و این حرفا، توی دانشگاه آزاد باید چه کار کرد و اصولا از کجا باید شروع کرد؟

عزیزم سیستم اکثردانشگاهها یه جوره
همونجوری که مجید گفت باید بری به گروهت
یه پرونده میذارن زیربغلت مثل ارباب رجوعها

ای باید این ورو اون وربری و مثل فوتبالستا که امضا میدن ازشون امضا بگیری

بعدشم باید صورت حسابای تصفیه حسابتا ازسلف و ملف و نمیدونم کتابخانه و اینا بگیری

اخرش قسمت گریه دارشه
باید بری بسیج دانشگاه

ازاین خواهران هم بایدامضا بگیری
ازما که واسه صدور یه کاغذ الکی یک عدد اسکناس هم گرفتن
خلاصه بعدش مثل سوپراستارها بایدکلی هم امضا بدی

درپایان هم مثل صمدانگشت هم بزنی

بعدش میگن که کارتکس موقت مدرکت کی حاضرمیشه
ببخش که اگه چیزی ازقلم افتاد
درپایان هم زیریکی ازدرختان ولوگردیده ویکی ازحالات زیربهت دست میده

or or or

مرسی مجید جان،
فکر کنم همه کارهای اداری هم توی خود دانشکده مون انجام میشه، دیگه ایرانشهر نداره ظاهرا
پس باید با گروه شروع کنم، ممنون از راهنماییت





مرسی گلی جان، کاش یکی رو همراه خودم ببرم در مراحل مختلف از قیافه ام عکس بگیره، جای این شکلک ها ازش استفاده کنید
مرسی از راهنمایی کاملت
خدا رو شکر در این 4 سال اصلا از غذای سلف استفاده نکردم، عضو کتابخونه هم نبودم، دو مرحله جلو هستم

دلارام نوشته است:

مرسی مجید جان،
فکر کنم همه کارهای اداری هم توی خود دانشکده مون انجام میشه، دیگه ایرانشهر نداره ظاهرا
پس باید با گروه شروع کنم، ممنون از راهنماییت





مرسی گلی جان، کاش یکی رو همراه خودم ببرم در مراحل مختلف از قیافه ام عکس بگیره، جای این شکلک ها ازش استفاده کنید
مرسی از راهنمایی کاملت
خدا رو شکر در این 4 سال اصلا از غذای سلف استفاده نکردم، عضو کتابخونه هم نبودم، دو مرحله جلو هستم

ولی من غذای سلفو میخورم......برا ما بدک نیست......الکی.....
نمیدونم چرا ولی میخورم غذای دانشگاهو.....

yasamiin نوشته است:

دلارام نوشته است:

مرسی مجید جان،
فکر کنم همه کارهای اداری هم توی خود دانشکده مون انجام میشه، دیگه ایرانشهر نداره ظاهرا
پس باید با گروه شروع کنم، ممنون از راهنماییت





مرسی گلی جان، کاش یکی رو همراه خودم ببرم در مراحل مختلف از قیافه ام عکس بگیره، جای این شکلک ها ازش استفاده کنید
مرسی از راهنمایی کاملت
خدا رو شکر در این 4 سال اصلا از غذای سلف استفاده نکردم، عضو کتابخونه هم نبودم، دو مرحله جلو هستم

ولی من غذای سلفو میخورم......برا ما بدک نیست......الکی.....
نمیدونم چرا ولی میخورم غذای دانشگاهو.....

غذاهای سلف ما رو ندیدی : فشنگ پلو با شن اضافه !!!

بهاره نوشته است:

من كه تا حالا پامو سلف نذاشتم .. خيلي از قسمتهاي ديگه دانشگاه رو هم وقت نكردم برم ..

دانشگهاه ما دانشگاه صنعتی هستش تو پردیسانه . وصل میشه به بیابون های مخوف !! کسی جرات نمیکنه زیاد از محوطه ی دانشگاه دور بشه

من چون تا حالا غذای سلف نخوردم نمی تونم اظهار نظر کنم راجع بهش، ترمهای اول می رفتیم پاساژ نزدیک دانشگاه ساندویچ می خوردیم، خیلی حال میداد
بعدش دیگه کلا نهار نمی خوردم، می اومدم خونه با شام یکیش می کردم
یکی دو دفعه هم رفتیم یه بسته الویه از سوپر خریدیم با نون باگت و آبمیوه، نشستیم توی دانشگاه و خوردیم، آآآآآآی حالی داد
ولی ترم اول که بودم، یه روز بچه ها به غذای دانشگاه اعتراض کردن، و چون اصولا توی دانشگاه آزاد صدا به صدا نمیرسه، بخیال گفت و گوی متمدنانه شدن و اقدام عملی کردن
ظرفهای غذاشون رو از سلف که طبقه دوم هست، پرت کردن توی حیاط
و اینگونه شد که دانشگاه طی نامه ای از دانشجوها بابت کیفیت بد غذا عذرخواهی کرد و گفت آشپز رو عوض کردیم تو رو خدا بیاید غذا بخورید
یه استادی داشتیم به شوخی می گفت هر روزی چمن های حیاط دانشگاه رو کوتاه می کنن فرداش قرمه سبزی میدن

بهاره نوشته است:

REZA*HAMAKI نوشته است:

بهاره نوشته است:

من كه تا حالا پامو سلف نذاشتم .. خيلي از قسمتهاي ديگه دانشگاه رو هم وقت نكردم برم ..

دانشگهاه ما دانشگاه صنعتی هستش تو پردیسانه . وصل میشه به بیابون های مخوف !! کسی جرات نمیکنه زیاد از محوطه ی دانشگاه دور بشه

پارسال يه برنامه مستند بود واسه شكايات دانشگاه معصوميه
استاندار بيابون رو نشون مي داد و مي گفت اينجا شهركه دانشگاهيه
همه با خاك ريز مشخص شده بود
ولي انصافا دارن ميسازنش

دانشگاه معصومیه میری؟