كلاس روانشناسي و مشاوره...

s@ba نوشته است:

سلام آقا میثم یه کمک می خوام

راستش من آدم شوخی هستم و به ندرت ناراحتم اما وقتی ناراحت شم هیچ کس به جز خودم نمی تونه منو از لاکم در بایره اینو خانواده بارها تلاش کرده اما نتوسته،مشکل من اینه که اگر کسی حرفی به من بزنه ناراحت شم به هیچ عنوان بهش چیزی نمی گم نمی گم بلد نیستم چرا خیلی هم بلدم اما هیچی نمی گم و دفعه ی بعد هم که می بینمش انگار نه انگار اتفاقی افتاده اما من بعد از حرف اون شخص شاید بگم نزدیک دو ساعت خودخوری می کنم که چرا اینو حرفو به من زده یا من چیکار کردم که این حرفو زده البته در همه ی موضوعات اینجوری نیست در بعضی از موضاعات حاد. حتی خواهرم و اطرافیان بهم گفتن صبا تو چرا جوابشو راحت ندادی اما نمی دونم واقعا چیکار کنم تا از خودخوری بعد از این اتفاق بیرون بیام و چه جوری جواب بدم البته با این که می دونم نمی تونم

ممنون آقا میثم که به حرفام گوش میدین و اگه میتونید کمک کنید چون خیلی اذیت میشم.

سلام صبا جون چشم ...حتما میگم ...

Jany نوشته است:

ممنون آقا میثم من فعلا کپی برداشتم
سر فرصت درسا روومی خونم

یه سلام هم به خانم درس خون جدی و کوشای کلاس ... مرجان خانم گل

استاد یه کم از اضطراب بگو

دلارام نوشته است:

استاد یه کم از اضطراب بگو

سلام دلارام خانم

آخ الهی بمیرم درک می کنم ...

امتحان واقعا اضطراب آوره چشم میگم...

خدا نکنه استاد
ایشاا... عمرت طولانی باشه سایه ت بالا سر خودمون و کلاسمون
از خود امتحان نمی ترسم هاااا
نمی دونم چی اینقده مضطربم می کنه
همیشه سر جلسه از همه آرومترم
جوری که حرص دوستام در میاد
اما یه وقتایی برای انجام دادن یه کارایی اینقده دلم شور می زنه و مضطرب می شم که اصلا نمی تونم برم طرفش
مضطرب ترین آدم روی زمین رو هم بدی دستم می تونم آرومش کنم
اما خودم رو نه
اصلا به خاطر این اضطرابی که نمی دونم از چیه و از کجا میاد مریض شدم

کمک!!!

راستی سلام
ببخشید اینقده موضوع برام مهم و اذیت کننده بود که یادم رفت

دلارام نوشته است:

راستی سلام
ببخشید اینقده موضوع برام مهم و اذیت کننده بود که یادم رفت

عیبی نداره میگم برات عزیزم

این یه جواب سریع و فل فور
- ورزش كنيد و سعي داشته باشيد كه طي انجام تمرينات منظم ورزشي ، خود را رها كنيد . نفس هاي عميق ، آرام سازي عضلاني ، فرياد كشيدن در كوه و دشت و بي محابا دويدن ، بسياري از بازداري هاي شما رفع خواهد كرد .

2- در خلوت خود موقعيت هاي اضطراب آور را تصور كنيد و در كلام و رفتار خود به دنبال پاسخ هاي مناسب بگرديد. به عبارتي از خود بپرسيد كه چه كار مي كردم بهتر بود ؟ و چه مي گفتم ، بهتر بود ؟ « پس از يافتن پاسخ مناسب ، تمرين كنيد » بر آن پاسخ كلامي يا رفتاري مسلط شويد تا بتوانيد در موقعيت هاي مشابه آينده از آن استفاده كنيد .

3- به خاطر داشته باشيد كلماتي را كه بار اضطرابي دارند ، مثل « هيچ وقت ، هميشه ، هرگز ، زود ، سريع ، بايد ، حتماً و ... ) از گنجينه لغات خود حذف كنيد و جاي آن را با كلمات متعادل و آرام بخشي مثل بعضي اوقات ، با حوصله ، آرام ، بهتر است و .. » جايگزين كنيد .

4- در هنگام صحبت ، از عجله كردن و اجبار در ارائه پاسخ سريع و واكنش شتابزده بپرهيزيد ، ( براي پاسخ دادن هيچوقت دير نيست ) – اول دانش و اطلاعات مربوط به موضوع را در ذهن خود حاضر كنيد تا بر موضوع متمركز شويد ، سپس از گنجينه لغات ذهني خود سنجيده ترين پاسخ ها را برگزينيد . با مطالعه و خلق آثار هنري ، گنجينه لغات خود را گسترش دهيد و به تخليه عاطفي بپردازيد .

5- سعي كنيد با افراد آرام و خونسرد معاشرت كنيد و نكات ظريف رفتاري سازگار با خود را از آنها ياد بگيريد .

6- موقعيت هايي راكه در آن با مشكل اضطرابي كمي روبه رو بوده ايد و يا اصلاً مشكل نداشته ايد ، به خاطر آوريد و ضمن مرور آنها خود را تشويق نماييد تا احساس موفقيت را در خود زنده و تقويت كنيد .


اینا رو تاحد ممکن انجام بده تا یه جواب کامل برات حاضر کنم

میثم جان ممنون از راهنمائیت
اما هر چه سعی می کنم به خودم نهیب می زنم بابا ترس نداره شجاع باش به خدا توکل کن اما بازم می ترسم
می ترسم حادثه نه سال پیش برام تکرار بشه
فکر کردم و دیدم بهترین کار اینه که فراموشش کنم
ناچارم فراموش کنم دیگه هیچ راهی برام نمونده

تا من هستم بیچهو با شما کاری نداره فقط سر نازگاری با مرجان داره

موفق باشی و امیدوارم حال پدرتون به زودی زود خوب بشه

meysam-r نوشته است:

magnoon diab نوشته است:

آره یه خبرایی هست اما می ترسم
نمی دونم باید چکار کنم به قول قدیمیا مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه
راستی استاد اینبار این شاگرد شیطونتون واقعا نیاز به کمک داره

meysam-r نوشته است:

magnoon diab نوشته است:

اجازه استاد سلام
ببخشید بازم دیر شد
راستی استاد حال پدرتون بهتره الحمدالله امید وارم خدا همه مریضا ی عالم رو شفا بده بابا ی شما هم به زودی زود خوب بشم همگی با هم با صدای بلند بگید (آمین)
خوب استاد موضوع درس چی بود چی بود
ببخشید استاد اینم بهترین دوستمه اسمش بیچهوست ،بیچهو سلام کن چه عقرب نازیه
باور نمی کنید از مرجان بپرسید من وقتی کوچیک بودن حدودا وقتی 2 الی 3 ساله بودم با عقرب بازی می کردم شوخی نمی کنم این یکی واقعیه فقط باید مواظب باشم یکدفعه ای نره تو کیف بچه ها
خوب موضوع درس چی بود یادم رفت

چی گفتید استاد
استاد می دونم عمرودیاب تکه خدائیش هم تکه ، فوتبال هم امسال پرسپولیس قهرمان لیگه همچنین رئال قهرمان لالیگا یونپوس قهرمان سری Aوچلسی قهرمان فوتبال جزیره دیگه هم بگذریم از لیگ هلند و آرژانتین و ترکیه و....
موضوع درس چی بود چی بود آهان یادم اومد
چی گفتید استاد کشتی کج خوب معلومه باتیستا قهرمانه راستی استاد به نظر شما برنده مسابقه بین باتیستا و جان سیمن کیه من که می گم باتیستا.
موضوع درس چی بود
استاد روم به دیوار میشه یه اشاره کوچولو در باره موضوع درس بکنید
من یکی به کلی یادم رفته
فکر کنم آلزایمر هم گرفتم
استاد شما به معجزه اعتقاد دارید،معجزه شده من دیگه رغبتی به شیطونت ندارم می خوام دختر خوبی باشم
نترسید صدای فریاد داداشم بود همون داداشی که دندونشو شکوندم رفته حموم فلکه آب سردشو بستم درجه آبگرمکن هم گذاشتم آخرش حالا فکر کنم داره کباب می شه
اینم صدای فریاد یکی دیگه داداشم بود همونی که چاقو زدم به پاش داره داد می زنه و هی میگه محبوبه اگه دستم بهت نرسه به من چه یادم رفت اتو رو، رو لباساش بردارم همه لباساش سوخت
به به اینم صدای جیغ مرجان خانمه فکر کنم بیچهو رو پیدا کرد اینم صدای بابامه داره میگه من یکی از دست تو چکار کنم آخه من چه گناهی کردم آخر پیری گیر تو افتادم
منم میگم پدر من ،من یه کم کوچولو شیطونم به قول داداش میثم شیطونت از نون شب برام واجبتره تازه بزنم به تخته تام کروز پیش شما کم میاره
هر چی فسفر سوزوندم موضوع درس یادم نیومد باید برم ماهی بخورم چون امگا3 داره و میگو که فسفر داره
مربا بده بابا نه نه موضوع درس این نبود این گفتی این یعنی چه نه بابا اینم نبود
ببخشید حسابی قاتی کردم
فقط یه لطفی بکنید موضوع درس رو به مرجان بگید اونم به من یه ندایی بده


فعلا خداحافظ

مجنون دیاب

سلام عزیزم خوبی خانمی؟
بابا شیطون بلا انقدر دیر دیر نیا دلم واسه شیطنت هات تنگ میشه... تو حرفات تمام مشکلاتی که ممکن یه نفر داشته باشه رو به خودت نسبت دادی ... آثارش شبیه عاشقی بود... خدا بخیر کنه... خبریه؟
من رازدار خوبی هستم ها به من بگو عاشق بیچهو شدی...
موضوع درس رو نمی خواد بدونی... میدونم از همه بهتر گوش دادی ... مواظب مرجان جون باش ...

محبوبه جان گذشته از شوخی یه حدس هایی زدم ...

من حاضرم هر کمکی از دستم بر باد بکنم...

عشق که ترس نداره

چیزی که باعث میشه بترسیم ... نشناختن راه و گم شدن تو ظلمته ...

عشق به دل آدم شجاعت و قوت میده ...

اول درست بشناس
خودت رو
اهدافت رو
توانایی هات رو
نقطه ضعف هات رو
انتظاراتت رو
اعتقاداتت رو
(فقط رو راست باش با خودت ایده الی فکر نکن)

بعد طرفت رو
اهدافش رو
توانایی هاش رو
انتظاراتش رو
اعتقاداتش رو
(تو این مورد هم واقع بین باش رویایی فکر نکن

بعد همه جوانب رو بسنج و اطلاعاتت رو بالا پایین کن

حتی اگه تونستی موانع راه و چاله چوله هاش رو در بیار

اگه ارزشش رو داشت

اون موقع با آدرسی که خدا بهت میده استوار و محکم قدم بردار

خدا گفته توکل کن همه چیز با من نه این که دست رو دست بگذار...

یعنی بهت عقل دادم شعور دادم ... ازش استفاده کن ...مطمئن باش موفق میشی...

اینو فقط واسه شما نگفتم ها به بقیه هم میگم اگه خواستین از هزار و یک قصه ای راجع به عشق دیدم و شنیدم براتون میگم...

فقط جون من اون بیچهو رو کنار نگه دار داره ذهره ام آب میشه محبوبه جان...

محبوبه جان سلام

عزیزم برای سوال یکی از بچه ها راجع به ترس یه مطلب حاضر کردم گذاشتم حتما بخون...
به

اون حادثه مثل یه تجربه ..مثل یه قصه ... یه امتحان ...یه بالا رفتن ظرفیت نگاه کن... اصلا اونو یه بار بیار تو ذهنت اون طوری که خودت دوست داری باز سازیش کن...نقاط کورش رو

بشناس اونهاست که یاد آوریشون رو ناراحت کننده می کنه...اگه دوست داشتی بهم بگو دقیقا چی شده تا کمکت کنم... یا یه اتفاق مشابه اون رو بگو تا بگم چطوری میشه اون رو

بازسازی و نارحتیهاش رو از بین برد... فراموشی دردی دوانمی کنه... زخمیه که با یه اتفاق باز تو ذهنت سر باز می کنه...برات آرزوی خیر و خوشبختی می کنم ... یاحق

آخ یادم رفت به بچهو هم سلام برسون بیارش سر کلاس داره ازش خوشم میاد

سامليك آق مولم ...

آقا بيزحمت اون غيبتهاي ما رو يه جوري راست و ريستش كنين ...

راه دهاتمون بسته شده بود ... يه هفته است نفت هم بهمون نرسيده ... با كرسي ذغالي خودمون رو زنده نيگه داشته بوديم ... !!

امروز مش قربون با تراكتورش عزم شهر اومدن كرد ...

منم نشستم پشت بار ... هن و هن و هن اومديم تا رسيديم اما ... يخ زده و كبود ... دست و پاها رنگ خيار !



رخصت ميديد كنار بخاري بشينم ... انگشتام بيحس شده ، نميتونم بنويسم ... !!

...

آره ديگه محبوب ... هي مار و عقرب آوردي ، انداختي پشت گردن بچه ها ... ترسونديشون !!

حالا نوبت خودته ... از ريسمون سيا و سفيد ميترسي ...

سلام میثم جان ... چشم


پست هم میدیم ...

ولی در مورد اضطراب ...

من ، بهترین کاری که میتونم بکنم ، توکله ... توکل به خدا ...

خیلی برام آروم بخشه ...

دو رکعت نماز هم آروم میکنه ... خیلی زیاد ...

معنویات خیلی سریع توی افکار آدم تاثیر میذارن به نظرم ...

ممنون میثم جان
ولی آخه خیلی عمیقه

چه کارش کنم؟

Arakadrish نوشته است:

سامليك آق مولم ...

آقا بيزحمت اون غيبتهاي ما رو يه جوري راست و ريستش كنين ...

راه دهاتمون بسته شده بود ... يه هفته است نفت هم بهمون نرسيده ... با كرسي ذغالي خودمون رو زنده نيگه داشته بوديم ... !!

امروز مش قربون با تراكتورش عزم شهر اومدن كرد ...

منم نشستم پشت بار ... هن و هن و هن اومديم تا رسيديم اما ... يخ زده و كبود ... دست و پاها رنگ خيار !



رخصت ميديد كنار بخاري بشينم ... انگشتام بيحس شده ، نميتونم بنويسم ... !!

...

آره ديگه محبوب ... هي مار و عقرب آوردي ، انداختي پشت گردن بچه ها ... ترسونديشون !!

حالا نوبت خودته ... از ريسمون سيا و سفيد ميترسي ...

سلام علیکم و رحمه الله
یا الله حاج سلمان... خوبی با معرفت ... تو این سرما واقعا زحمت کشیدی منو شرمنده اخلاق و مرام خخودت کردی اومدی... ان شاء الله بتونم جبران کنم بیا یه چایی بریزم برات داغ بشی
[img][/img]

nAvId نوشته است:

سلام میثم جان ... چشم


پست هم میدیم ...

ولی در مورد اضطراب ...

من ، بهترین کاری که میتونم بکنم ، توکله ... توکل به خدا ...

خیلی برام آروم بخشه ...

دو رکعت نماز هم آروم میکنه ... خیلی زیاد ...

معنویات خیلی سریع توی افکار آدم تاثیر میذارن به نظرم ...

سلام داداش گلم ..ممنون واسه پستت ...

بله این بهترین راهه

دلارام نوشته است:

ممنون میثم جان
ولی آخه خیلی عمیقه

چه کارش کنم؟

دلارام جان گوش بده ببین چی میگم...

اضطراب عبارت است از ترس از يک عامل ناشناخته که موجب پريشاني فکر و بروز علائم احساس خطر در برخي مواقع مي شود. از اين رو در فرآيند اضطراب، برخلاف ترس طبيعي و واقعي عامل حقيقي اضطراب آور يا خطرناکي وجود ندارد، بلکه فقط به طور خودکار و گاه تنها بر اثر تلقين خود شخص، ذهن آدمي دچار احساس خطر مي شود. اضطراب و عوامل نگراني زا، اغلب هنگام شب تشديد مي شوند و خواب راحت را از شخص نگران سلب مي کند. زيرا در شب، به دليل تاريکي، ذهن انسان حساس تر مي شود و در واقع سعي مي کند تمام اتفاقات گذشته را مرور کند. از اين رو، مغز آمادگي بيشتري براي توليد فرآيند احساس خطر پيدا مي کند. در حقيقت هرگاه ذهن ما در اثر تنش هاي رواني و استرس عصبي و حوادث ناخوشايند و ناگواري که در زندگي برايمان رخ مي دهد، از روال عادي خارج شود و حساسيت بيش از حد به رخدادهاي آتي و احتمالي پيدا کند، دچار اضطراب مي شويم و کم کم به حالتي مي رسيم که فکرمان فقط بر "اتفاقات ناگوار"، "حوادث ناخوشايند" و "بيماري هاي لاعلاج" متمرکز مي شود. در واقع هرچه بيشتر نگران شويم، احساس خطر و هراس بر ما غلبه مي کند و افکار مضطربانه بيشتر خواهيم داشت.

نگراني، يکي از بزرگترين دشمنان سلامت انسان به شمار مي رود. زيرا انسان بسياري از وقت خود را صرف نگراني درباره موضوعاتي مي کند که هرگز در زندگي وي رخ نخواهند داد و اگر هم روي دهند آنقدرها که تصور مي کرده است ناگوار نخواهند بود و در بسياري از موارد اين موضوعات بي اهميت هستند.

نگران بودن از حوادث ناخوشايند يا خطرناکي که احتمال دارد به وقوع بپيوندند و هنوز در محيط پيرامون ما وجود ندارند، نه تنها براي روح و جسم ما مضر است بلکه وقت و انرژي ما را نيز هدر مي دهد. نگراني، عصبانيت و اضطراب در حقيقت قبول تألمات و ناراحتي ها پيش از بروز آنهاست. از سوي ديگر نگراني يک اعلام خطر طبيعي است، نگراني مي‌تواند انسان را از يک اختلال يا رخداد غيرطبيعي آگاه کند. براي نمونه تشديد يا طولاني شدن سرفه‌هاي مزمن، مي تواند آدمي را متوجه اختلالات شديد ريوي سازد. از اين رو، سهل انگاري در چنين مواردي عاقلانه نيست، اما خود را به جريان تفکرات منفي سپردن و از شدت ترس، اضطراب، عصبانيت و بدبيني، ناتوان شدن نيز شيوه اي منطقي نيست. بنابراين به طور کلي مکانيسم نگراني و احساس خطر بايد به صورت يک "چراغ قرمز چشمک زن" تلقي گردد نه "چراغ قرمزي" که همواره روشن است. در واقع نگراني با وجود مضراتش ممکن است به عنوان عنصري مفيد انسان را به تحرک وادارد، زيرا نگراني باعث احساس ناامني مي شود و در نهايت وقتي اين احساس شدت گرفت، همچون ماشه اي که چکانده شود، فعاليت فرد را به دنبال دارد. فرد در اين لحظه دست به اقدامي مي زند که حس ناامني را از بين ببرد و آرامش خاطر را به او باز گرداند. مانند مبادرت به مطالعه به منظور آمادگي براي امتحان يا انجام آزمايش هاي پزشکي براي اطمينان از سلامت کلي و يا تعويض لاستيک‌هاي فرسوده اتومبيل پيش از سفر. در واقع شما با انجام اين اقدامات به آرامش خاطر مي رسيد. بنابراين نگراني بسته به شرايط مي تواند مفيد باشد، به شرط آنکه در حد متعارف، منطقي و قابل کنترل به وجود آيد.

چگونه مي توان از نگراني هاي بي مورد رهايي يافت؟
- پاسخ به اين سؤال اين است که برخي از نگراني هاي ما پيرامون سه موضوع شکل مي گيرند که اگر بتوانيم آنها را ناديده انگاريم، بسياري از موارد استرس زا براي ما از بين خواهند رفت. اين موارد عبارت اند از
"موضوع هاي نگران کننده بي اهميت"
، "موضوع هاي بعيد و نامحتمل" و
"اتفاق هايي که هنوز روي نداده اند"،

اگر بتوانيم اين موارد را از فضاي فکري خود حذف کنيم، خواهيم ديد که تا چه حد به آرامش مي رسيم و نگراني و اضطراب ما کاهش مي يابد.

راهکار ديگر کاستن از استرس،
"فشار کار" است زيرا خستگي مفرط و تمرکز مداوم ذهن بر موضوع هاي نگران کننده و نامشخص، پديده اي زيانبار است و در بلندمدت نيرو و انرژي انسان را تخريب مي کند. بنابراين در چنين شرايطي بهتر است، تعهدها و مسئوليت هاي جديد نپذيريد، از ساعات کار بيش از حد اجتناب نمائيد و در مقابل،
"تغذيه مناسب "،
"خواب کافي"،
"استراحت"، "
ورزش" و "
تفريحات سالم" داشته باشيد.

دلارام جان ببین اضطراب و دلشوره از کدوم دسته هست ... بعد روزی 30 دقیقه بگذار به اونها فکر کن... یک هفته این کار رو بکن ... مجهولات ذهنت رو باید حل کنی ... تا نتیجه

بگیری


هر وقت هم سراغت اومد (لا اله الا هو الحی القیوم ) ذکر خوبیه که خیلی از علما اونو تو صیه کردن و همچنین نماز امیر المومنین ع ... ان شاء الله که بهتر بشی یه هفته این کار رو

انجام بده ...منتظر نتیجه ام (موارد قبل رو که شماره بندی شده رو یادت نره)

میثم جان اصلا این بیچهم مال تو
فقط مواظب باش از دستت فرار نکنه
خیلی خطرناکه به قول معروف
خطر داره حسن
اگه احساس خطر کنه نیشت می زنه
با تنها کسی هم که ناسازگاره مرجانه

موفق باشی

مجنون دیاب

meysam-r نوشته است:

آخ یادم رفت به بچهو هم سلام برسون بیارش سر کلاس داره ازش خوشم میاد

ممنون میثم جان
نتیجه متعاقبا اعلام خواهد شد

سلام آقا میثم
آقا میثم میشه سوالم رو جواب بدید

خیلی سخته...حرف بزنی ...

اما...... ازت بپرسن چی میگی.....

آقا میثم ممنون....

جواب خیلی از سوالای منو دادین....

واقعا ممنونم....

ايول آق مولم ...

دمت گرم ... منم راهنماييهات رو خوندم .

خيلي ممنون .

منم يه سوال بپرسم ؟

اين دور و ور چاقو سازي هم هس ؟





نترس بابا ... ميخوام چاقوم رو تيز كنم اين گوسفنده رو جولو پات قربوني كنم

Arakadrish نوشته است:

ايول آق مولم ...

دمت گرم ... منم راهنماييهات رو خوندم .

خيلي ممنون .

منم يه سوال بپرسم ؟

اين دور و ور چاقو سازي هم هس ؟





نترس بابا ... ميخوام چاقوم رو تيز كنم اين گوسفنده رو جولو پات قربوني كنم

سلام ممنون عزیزم تو لطف داری... منو ترس

magnoon diab نوشته است:

میثم جان اصلا این بیچهم مال تو
فقط مواظب باش از دستت فرار نکنه
خیلی خطرناکه به قول معروف
خطر داره حسن
اگه احساس خطر کنه نیشت می زنه
با تنها کسی هم که ناسازگاره مرجانه

موفق باشی

مجنون دیاب

meysam-r نوشته است:

آخ یادم رفت به بچهو هم سلام برسون بیارش سر کلاس داره ازش خوشم میاد

سلام خواهري قول ميدم مثل چشمام ازش مراقبت كنم

دلارام نوشته است:

ممنون میثم جان
نتیجه متعاقبا اعلام خواهد شد

سلام گلم
منتظرم
با خبرهاي خوب برگردي ان شاء الله