| كلاس روانشناسي و مشاوره... | |
|
+19Arakadrish MajidDiab h@sti s@ba yasamiin Anika nAvId Assal nasim Arghavan meysam-r amin الهام دلارام Jany Yasaman magnoon diab بهاره maryashena 23 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الإثنين نوفمبر 24, 2008 8:44 am | |
| - الهام نوشته است:
- آقا معلم.................
تا کی باید چشم براه بمونیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ یه سئوال بی جواب... خسته شدیم از بس هر هفته گرد و خاک کلاس رو گرفتیم و اقا معلم نیومد. | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الأحد ديسمبر 21, 2008 1:14 pm | |
| خودم دیدمش..تنهایی توی کلاس نشسته بودم..که صدای قدمهاش رو شنیدم همون صدای مهربون و مطمئن که همیشه تا وسط کلاس ادامه پیدا میکرد... نگام رو به انتظارش به در دوختم.. یه سایه از جلوی در رد شد...جرات نکردم بلند بشم و ببینمش..بعد از این همه مدت دیدن...کسی که تنهامون گذاشته جرات میخواد... گوش کردم...تا وقتی که صدای قدمهاش پشت باز و بسته شدن در انتهای سالن قطع شد... آقا معلم اومده بود و رفته بود...او هم مثل بقیه بچه های کلاس فقط اومده بود سر زده بود و رفته بود.. همین... به عادت همیشه روی تخته سیاه نوشتم... آقا معلم چرا بر نمیگردی...نمیخواد بهمون درس بدی.بیا بشین و بذار همه مون مثل جوجه های سرما زده زیر پرات جمع بشیم.... بعد منم در رو بستم و از کلاس بیرون رفتم... | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 35 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الثلاثاء ديسمبر 23, 2008 2:55 am | |
| | |
|
| |
maryashena عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1153 Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الثلاثاء ديسمبر 23, 2008 1:23 pm | |
| چقدر این انتظار طولانی شده | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الخميس ديسمبر 25, 2008 6:59 am | |
| فکر کنم آقا معلم همگیمون رو فراموش کرده اصلا یادش نیست اینجا هستن کسانیکه چشم به راهش هستم فکر کنم یادش رفته هستن بچه هایی که دلشون واسه ی اون لبجند معصوم و اون حرفای زیبا تنگ شده آخه یکی به من بگه معلم هم اینقدر سنگدل می تونه باشه آقا معلم من قول میدم از این به بعد درسام رو خوب بخونم و دیگه شیطونی نکنم فقط ازت نه به عنوان یه شاگرد تنها به عنوان یه خواهر کوچکتر ازت خواهش میکنم برگرد آقا معلم برگرد | |
|
| |
الهام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2828 Age : 35 Location : ایـــــران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الخميس ديسمبر 25, 2008 5:32 pm | |
| من اینجا انقدر داد و بیداد می کنم تا مجبور شی برگردی!!!
به خدا دلم برات یه ذره شده میثم جان...... | |
|
| |
nasim میزبان
تعداد پستها : 193 Location : بهار . نزديك است Registration date : 2008-03-26
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الجمعة ديسمبر 26, 2008 10:44 am | |
| مردگان را هفته اي يكبار ياد ميكنند ما كه از ياد رفته ايم از مردگان هم كمتريم معذرت ميخوام خدا همه رفتگان را بيامرزه آقامعلم پس چرا حتي يكبار به اين فروم سوت و كور سري نميزني | |
|
| |
danial میهمان
تعداد پستها : 50 Registration date : 2008-11-22
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الأحد ديسمبر 28, 2008 9:44 am | |
| - Jany نوشته است:
- خودم دیدمش..تنهایی توی کلاس نشسته بودم..که صدای قدمهاش رو
شنیدم همون صدای مهربون و مطمئن که همیشه تا وسط کلاس ادامه پیدا میکرد... نگام رو به انتظارش به در دوختم.. یه سایه از جلوی در رد شد...جرات نکردم بلند بشم و ببینمش..بعد از این همه مدت دیدن...کسی که تنهامون گذاشته جرات میخواد... گوش کردم...تا وقتی که صدای قدمهاش پشت باز و بسته شدن در انتهای سالن قطع شد... آقا معلم اومده بود و رفته بود...او هم مثل بقیه بچه های کلاس فقط اومده بود سر زده بود و رفته بود.. همین... به عادت همیشه روی تخته سیاه نوشتم... آقا معلم چرا بر نمیگردی...نمیخواد بهمون درس بدی.بیا بشین و بذار همه مون مثل جوجه های سرما زده زیر پرات جمع بشیم.... بعد منم در رو بستم و از کلاس بیرون رفتم... چه قلم زيبايي داري خانومي!! من بار ها تو اين موقعيت قرار گرفته بودم "بعد از این همه مدت دیدن...کسی که تنهامون گذاشته جرات میخواد..."اما هيچ وقت جمله ش به ذهنم نمي رسيد...... موفق باشي عزيزم | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الأحد ديسمبر 28, 2008 12:58 pm | |
| لو رفتی آقا دانیال معلوم شد که دست به قلم داری.از کجا فهمیدم ؟از اونجا که گفته بودی "اما هیچ وقت جمله ش به ذهنم نمیرسید" اگه اهل نوشتن نبودی..بهش فکر هم نمیکردی.چند تا ازنوشته هات رو برامون رو کن. ممنونم به خاطر لطفی که بهم داری... راستی حال دوستت که شبیه وائله چطوره؟ | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الإثنين يناير 05, 2009 9:54 am | |
| یادش به خیر!!! روزایی که این کلاس پر رونق بود... میومدم گچ رنگی و بر میداشتم و یه عالمه چیز مینوشتم.. یه جوری میشد که انگار..همه حرفام روی تخته سیاه میموندند. انگار دیگه غصه ای نبود حالا هم گچ رنگی و بر میدارم روی تخته فشارش میدم تا شاید یه کلمه از زیرش جون بگیره.. هیچی.. بی فایده است .ولی همینجور هم نمیشه....با همون گچ روی تخته یه عالمه خط میکشم...شاید یکی فهمید این خط خطی های ذهنم یعنی چه | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الإثنين يناير 05, 2009 5:05 pm | |
| درسته آقا معلم رفته اما من هنوز امیدوارم که برگرده خدا کنه که برگرده این کلاس یه زمونی واسه ی خودش شور وحالی داشت الان شده مثل یه قبرستون سوت و کور هیچکه بهش سر نمی زنه همه شاگردش پخش و پلا شده وقتی آقا معلم رفت انگاری با رفتنش شور وشادی این کلاس با خودش برد همه فضای کلاس غم گرفته یادم نمیره همیشه آقا معلم بهم میگفت نباید غم و غصه بخوریم اما فکر کنم فراموش کرده که با رفتنش بذر غم و غصه رو تو دل همگیمون کاشت رفت دیگه کلاس صفای گذشته رو نداره آقا معلم بیا | |
|
| |
danial میهمان
تعداد پستها : 50 Registration date : 2008-11-22
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الخميس يناير 08, 2009 10:17 am | |
| - Jany نوشته است:
- لو رفتی آقا دانیال
معلوم شد که دست به قلم داری.از کجا فهمیدم ؟از اونجا که گفته بودی "اما هیچ وقت جمله ش به ذهنم نمیرسید" اگه اهل نوشتن نبودی..بهش فکر هم نمیکردی.چند تا ازنوشته هات رو برامون رو کن. ممنونم به خاطر لطفی که بهم داری... راستی حال دوستت که شبیه وائله چطوره؟ این نکته سنجیا از کسیکه انقدر دقیق حسشو توصیف می کنه بعید نیست. بله عزیزم!منم گاهی برای دل خودم یه چیزایی می نویسم یا بهتره بگم ،می نوشتم ....حالا دیگه خیلی کمتر....!! دوستمم خوبه....هردفعه خودشو به یه کاری سرگرم می کنه ...فعلا رفته تو نخ زبان فرانسه....عشق زبانهای خارجی داره اما هیچ کدومشو بلد نیست!!! | |
|
| |
danial میهمان
تعداد پستها : 50 Registration date : 2008-11-22
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الخميس يناير 08, 2009 10:18 am | |
| - magnoon diab نوشته است:
- درسته آقا معلم رفته
اما من هنوز امیدوارم که برگرده خدا کنه که برگرده این کلاس یه زمونی واسه ی خودش شور وحالی داشت الان شده مثل یه قبرستون سوت و کور هیچکه بهش سر نمی زنه همه شاگردش پخش و پلا شده وقتی آقا معلم رفت انگاری با رفتنش شور وشادی این کلاس با خودش برد همه فضای کلاس غم گرفته یادم نمیره همیشه آقا معلم بهم میگفت نباید غم و غصه بخوریم اما فکر کنم فراموش کرده که با رفتنش بذر غم و غصه رو تو دل همگیمون کاشت رفت دیگه کلاس صفای گذشته رو نداره آقا معلم بیا غم وغصه برای چی عزیز دلم !؟؟ ..... در مورد آدمایی که بهشون اطمینان داریم ،هر چقدر این طرف، دلتنگی باشه.... اون طرف، اشتیاق برای اومدن هست!!!....حرفمو قبول داری؟؟؟ ********* | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الخميس يناير 08, 2009 2:28 pm | |
| | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... الجمعة يناير 09, 2009 4:34 am | |
| - danial نوشته است:
- Jany نوشته است:
- لو رفتی آقا دانیال
معلوم شد که دست به قلم داری.از کجا فهمیدم ؟از اونجا که گفته بودی "اما هیچ وقت جمله ش به ذهنم نمیرسید" اگه اهل نوشتن نبودی..بهش فکر هم نمیکردی.چند تا ازنوشته هات رو برامون رو کن. ممنونم به خاطر لطفی که بهم داری... راستی حال دوستت که شبیه وائله چطوره؟ این نکته سنجیا از کسیکه انقدر دقیق حسشو توصیف می کنه بعید نیست.
بله عزیزم!منم گاهی برای دل خودم یه چیزایی می نویسم یا بهتره بگم ،می نوشتم
....حالا دیگه خیلی کمتر....!!
دوستمم خوبه....هردفعه خودشو به یه کاری سرگرم می کنه
...فعلا رفته تو نخ زبان فرانسه....عشق زبانهای خارجی داره اما هیچ کدومشو بلد نیست!!! نکته سنجی که نمیشه گفت،نویسنده زیاد دیدم.. یه نگاهی به پستا بندازی میتونی ببینی بچه های اینجا چه شاهکارایی هستن همه اهل قلم...واقعا که خوندن نوشته هاشون لذت بخشه.. تو هم هر وقت حوصله داری برامون بنویس... دوستت هم میخواد شباهتش به وائل رو تکمیل کنه.. آخه اونم مثل بقیه لبنانیها زبون مادریش فرانسه است براتون آرزوی شادی میکنم | |
|
| |
meysam-r عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1071 Registration date : 2007-12-28
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... السبت يناير 10, 2009 1:05 am | |
| صدای شیر آب تنها صدایی که تو فضا میپیچه ... یه مشت آب سرد به صورتم میزنم ... مثل هر روز بعد یه سری کارهای روتین لباس میپوشم و دور از چشم همه وقبل از اینکه کسی بیدار بشه یه سر به زیر بازارچه میزنم ...
از دور حال و روز تک تک دسته گلهام رو جویا میشم ...
اما واسه خاطر اون پیام نمیتونم برم جلو ...
روی تخته سیاه خط خطی های مرجان رو میبینم ...
دل آشوب میشم اونها رو پاک می کنم ... تو دلم میگم( به خدا من چیزی رو فراموش نکردم خواهری فقط...)
گچ رو بر میدارم و یه شعر از استاد مینویسم...
بنام خدا
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آن گاه چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هرشب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها...خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هرشب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب حضورم را زچشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هرشب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هرشب | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... السبت يناير 10, 2009 5:28 am | |
| سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام اینقده هیجان زده ام که هیچی دیگه نمی تونم بگم سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام آقا معلم......... | |
|
| |
meysam-r عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1071 Registration date : 2007-12-28
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... السبت يناير 10, 2009 6:18 am | |
| - دلارام نوشته است:
- سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
اینقده هیجان زده ام که هیچی دیگه نمی تونم بگم سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام آقا معلم......... سلام گل قشنگم آخ آخ ببخشید منظور همون حاج خانوم بودا مبصر کلاس چه خبر ؟ این مدت که نبودم چه اتفاقاتی افتاده؟ آهان ولیمه چی دادی ؟ | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... السبت يناير 10, 2009 6:25 am | |
| - meysam-r نوشته است:
- دلارام نوشته است:
- سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
اینقده هیجان زده ام که هیچی دیگه نمی تونم بگم سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام آقا معلم......... سلام گل قشنگم
آخ آخ ببخشید منظور همون حاج خانوم بودا
مبصر کلاس چه خبر ؟ این مدت که نبودم چه اتفاقاتی افتاده؟ آهان ولیمه چی دادی ؟ lمنم خیلی هیجانزده ام اخه خیلی حسابت سنگینه مجاااااااااااااازااااااااااااااات ولی گذشته از شوخی خوب کاری کردی اومدی | |
|
| |
meysam-r عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1071 Registration date : 2007-12-28
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... السبت يناير 10, 2009 6:28 am | |
| | |
|
| |
meysam-r عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1071 Registration date : 2007-12-28
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... السبت يناير 10, 2009 6:31 am | |
| راستی دلارام جان بقیه کجان چرا اینقدر اینجا خلوته ؟ اتفاقی افتاده؟ | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| |
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... السبت يناير 10, 2009 7:19 am | |
| - meysam-r نوشته است:
- صدای شیر آب تنها صدایی که تو فضا میپیچه ...
یه مشت آب سرد به صورتم میزنم ... مثل هر روز بعد یه سری کارهای روتین لباس میپوشم و دور از چشم همه وقبل از اینکه کسی بیدار بشه یه سر به زیر بازارچه میزنم ...
از دور حال و روز تک تک دسته گلهام رو جویا میشم ...
اما واسه خاطر اون پیام نمیتونم برم جلو ...
روی تخته سیاه خط خطی های مرجان رو میبینم ...
دل آشوب میشم اونها رو پاک می کنم ... تو دلم میگم( به خدا من چیزی رو فراموش نکردم خواهری فقط...)
گچ رو بر میدارم و یه شعر از استاد مینویسم...
بنام خدا
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آن گاه چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هرشب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها...خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هرشب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب حضورم را زچشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هرشب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هرشب صدای پای می یاد... یه صدای آشنا خیلی آشنا... صدای پای یه دوست قدیمی که اومد بهمون سر بزنه نه بازم رویاس خوابه ولی چه رویای شیرینی!!!! دیدن دوست اگه توی خواب هم باشه اگه رویا هم باشه اگه فقط یه لحظه هم باشه بازم شیرینه!!! از خواب پا میشم یعنی واقعا میثم اومده؟!!! نا خودآگاه این شعر استاد شهریارو زمزمه می کنم: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بیجیب خود نمیکردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا میثم جان به خونه خوش اومدی... | |
|
| |
meysam-r عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1071 Registration date : 2007-12-28
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... السبت يناير 10, 2009 7:38 am | |
| | |
|
| |
meysam-r عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 1071 Registration date : 2007-12-28
| عنوان: رد: كلاس روانشناسي و مشاوره... السبت يناير 10, 2009 7:41 am | |
| - amin نوشته است:
- [quote="meysam-rصدای پای می یاد...
یه صدای آشنا خیلی آشنا... صدای پای یه دوست قدیمی که اومد بهمون سر بزنه نه بازم رویاس خوابه ولی چه رویای شیرینی!!!! دیدن دوست اگه توی خواب هم باشه اگه رویا هم باشه اگه فقط یه لحظه هم باشه بازم شیرینه!!! از خواب پا میشم یعنی واقعا میثم اومده؟!!! نا خودآگاه این شعر استاد شهریارو زمزمه می کنم:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بیجیب خود نمیکردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
میثم جان به خونه خوش اومدی... سلام امین جان خوبی داداش؟ دلم واسه شعر خوندنامون یه ذره شده ... درسا زندگی کار چطوره؟ هنوز تغییری ندادی تو زندگیت؟ | |
|
| |
| كلاس روانشناسي و مشاوره... | |
|