حجت قبول

همه مون منتظر و چشم به راه اومدنشیم. توی خونه عجب جنب و جوشیه.
الهام برای چایی آب جوش میاره...مریم استکانای چایی رو تمیز و خشک میکنه
عمه یاسی..روی شیرینیها رو محکم میبنده تا هوا خشکشون نکنه
یاسمین..بشقابای میوه و شیرینی و کهنه میکشه..نسیم..میوه ها رو خشک میکنه
و ارغوان خوش سلیقه اونا رو توی ظرف میچینه .
محبوبه از بس دنبال جوونوراش دویده تا اونا رو زندونی کنه که مهمونای
حاج خانم رو فراری ندن گوشه خونه از حال رفته.
آنیکا خانم داره به همه قسمتای خونه سر میزنه تا همه چی برای پذیرایی از مهمونا
مرتب باشه و همه جای خونه گرم باشه
میام دم در تا ببینم خبری از اومدنش هست یا نه.
مجید اونجا وایساده. ازش میپرسم: نیومد؟
- نه دیر کرده..
- دیر نشده..خیابونا ترافیکه..حالا دیگه هر جایی باشه میرسه.
یه نگاهی به کوچه میندازم.خیلی قشنگ شده.از این ور تا اون ور کوچه
ریسه بستیم با لامپای قرمز و سبز و آبی و زرد..شب که چراغا روشن بشه
چی میشه...!!
دیوار خونه پیدا نیست از پارچه های سفید خیر مقدم و آرزوی قبولی حج.
لیلا یه منقل کوچیک طلایی دستشه و تند و تند اسفند دود میکنه.

نوید و امین با عجله میان تا اخرین پارچه ای رو که رسیده روی دیوار بکوبند.
مجید با عصبانیت میگه:
- چرا اینقدر دیر کردین..الان دیگه میرسه...
نوید با قیافه حق به جانب و رنجیده میگه
- تقصیر ما نیست.تا پادگان رفتیم تا پارچه رو از سلمان بگیریم.خودش که نمیتونه
زودتر از پنج شنبه بیاد.
- خیلی خب حالا ببینیم چی نوشته.
بچه ها پارچه رو باز میکنن
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست
حجت قبول دلارام عزیز به خونه خوش اومدی
یه عکس ازکعبه و زیر عکس
از طرف بچه های عربی رایانیه ماشین توی کوچه میپیچه...نوید..دنبال بقیه میره تا همه شون رو صدا کنه...
همه مون صف میکشیم جلوی در. قطار قطار...
ماشینی که انگار فاصله مکه تا خونه رو طی میکنه میاد و بالاخره جلوی پامون وایمیسته..
محبوبه داد میزنه:خودشه...دلارامه.بالاخره اومد.
کوچه پر میشه از هلهله و شادی برگشتنش...

..................
فراموش کردم بگم من بعد از کشیدن اب حوض اومده بودم ببینم مسافر کی میاد

حجت قبول حاج خانم..بیا بذار بغلت کنم یه ماچ گنده ت بکنم....
خب درست شد..
دلم برات خیلی تنگ شده بود...رسیدن به خیر..
برامون دعا کردی؟؟؟
زود باش تعریف کن ببینم چه خبر بود..بعدش هم..در ساکت رو باز کن ببینم
چی آوردی برامون...
امیدوارم تو به مقصود واقعی رسیده باشی.

به به چه كاري بهتر از اينكه همه جمع بشيم به مناسبت اومدن دلارام عزيزمون......
زيارت قبول عزيزم.....

كعبه سنگي ست نشاني كه ره گم نشود
حاجي احرام دگر بند ببين يار كجاست


ايشالله هميشه سلامت باشي و شاد دلارام عزيزم

دلارام جان به سلامتی از سفر حج برگشت
حاج خانوم زیارت قبول
انشالا که ما رو هم دعا کرده باشی
خیلی لیاقت می خواد تو این سن حاجی شدن قدر خودتو بدون
خدا قسمت ما هم بکنه انشالا




دکتر شریعتی میگه:
حج: یعنی آهنگ، مقصد یعنی حرکت نیز هم. و همه چیز با کندن از خودت، از زندگیت و ازهمه علقه‌هایت آغاز می‌شود، مگر نه که در شهرت ساکنی؟ سکونت، سکون، حج نفی سکون.چیزی که هدفش خودش است یعنی مرگ. حج: جاری شو!
هجرت از " از خانه خویش " به " خانه خدا"،"خانه مُردم"!
ای برلب‌های دیگران ترانه‌ساز، آهنگ نیستان خویش کن!
میقات لحظه شروع نمایش، و پشت صحنه نمایش است و تو که آهنگ خدا کرده‌ای و اکنون به میقات آمده‌ای، باید لباس عوض کنی. لباس! کفن پوش.
رنگ‌ها را همه بشوی!
سپید بپوش، سپید کن، به رنگ همه شو، همه شو، همچون ماری که پوست بیندازد، از"من بودن" خویش بدرآی، مردم شو. ذره‌ای شو، در آمیز با ذره‌ها، قطره‌ای گم در دریا، "
نه کسی باش که به میعاد آمده‌ای"،
خیس شو که به میقات آمده‌ای "
" بمیر پیش از آنکه بمیری "
جامه زندگیت را بدرآور،
جامه مرگ بر تن کن.
اینجا میقات است.

هرچه بویی از زندگی پیش از میقات دارد، و هر چه تو را به گذشته مدفونت باز می‌گرداند، مدفون کن.
و خدا ترا دعوت کرده است، ندا داده است، که بیا، و اینک تو آمده‌ای، اینک پاسخش را می‌دهی: لبیک!
لبیک اللهم لبیک، ان الحمد والنعمة لک والملک لا شریک
لک لبیک!
مقام ابراهیم: اکنون به آن من راستینت رسیده‌ای.....
در مقام ابراهیم می‌ایستی، پا جای پای ابراهیم می‌نهی؟
رویاروی خدا قرار می‌گیری، او را نماز می‌بری.
ابراهیم‌وار زندگی کن، معمارکعبه‌ی ایمان باش
سرزمین خویش را منطقه حرم کن،
که در منطقه حرمی‌!



زمزم!
و تقصیر، پایان عمره: و درپایان هفتمین سعی، بر بلندای مروه،
از احرام برون آی، اصلاح کن، جامه‌ی زندگی بپوش،
آزاد شو، از مروه، سعی را ترک کن، تنها و تشنه با دستهای
خالی، به سراغ اسماعیلت،
تنهایی تو به سر آمده است،
زمزم، در پای اسماعیل تو می‌جوشد،
خلق در پیرامون تو حلقه زده‌اند،
و چه می‌بینی؟
ای خسته از"سعی"
بر عشق تکیه کن!
ای انسان مسئول!
بکوش!
که اسماعیل تو تشنه است،
و ای"انسان عاشق"
بخواه!
که عشق معجزه می‌کند.
گوشت را، بر دیواره قلبت بنه، به نرمی ‌بفشر، زمزمه‌اش را می‌شنوی،
از سنگستان مروه، به سراغ زمزم رو،
از آن بیاشام، در آن شستشو کن.
امید آنکه این طواف و این شستوی روحانی نصیب همگی ما گردد
"آمین"

سلام دوستای خوبم
سلام خانواده عزیزم
دلم براتون بی نهایت تنگ شده بود
با یه عالمه احساس خوب برگشتم
یه احساس خیلی خوب و توصیف نشدنی
جای همتون خالی بود
تک تکتون رو اسم بردم و جاتون رو خالی کردم
براتون دعا کردم و به نیابت از شما دور خونه خدا طواف کردم
از صمیم قلب دعا می کنم در جوونی قسمتتون بشه برید به این سفر
مدینه، بین الحرمین
عرفات..
مشعر و منی
و کعبه
همه رو از نزدیک ببینید و احساس کنید

تا حالا خیال می کردم برای هر کسی که دوست داشته باشه بشنوه یه عالمه حرف برای گفتن دارم، از این سفر
اما حالا.... به جای هر کلمه ای، فقط دعا می کنم خودتون برید و ببینید و حس کنید
نمی دونم... دلم یهو تنگ شد
..

سلام سلام صد تا سلام

به جاج خانم خودمون

رسیدن به خیر

حجت قبول

یه دست هم روسر ما بکش

خیلی خیلی از دیدن دوبارت خوشحال شدم

سلام دلارام جونم
زیارت قبول رسیدن به خیر
خیلی خیلی خوش اومدی
خوش به سعادتت امیدوارم دوباره باز قسمتت بشه بری
این فروم اصلا بدون تو صفایی نداشت
خیلی خوشحالم که برگشتی
راستی چیزه سوغاتی من چی شد
من سوغاتی می خوام

سلام دلارام جون...

خوش اومدی...

حجت قبول....

سلام دلارام جان زيارت قبول خوش به سعادتت خانوم

به به می بینم که دیر اومدم
باور کن دوست داشتم اولین نفری باشم که بازگشتت رو به همه بگم و بهت قبول باشه بگم
اما اینقدر درس ریخته سرم که نگو
می دونم شاید خیلی وقت دیگه نتونی به خاطر کار ها و درسات به ما سر بزنی اما دعا می کنم تو وقتای خالیت یه جا واسه ما باز کنی چون دلمون برات تنگ شده و دوست داریم حرفات رو بخونیم
پس زود زود برگرد که خیلی منتظریم

دوستان خیلی خیلی خیلی خوب خوب خوبم
بی نهایت ازتون ممنونم، بی نهایت
دعا می کنم به زودی زود قسمتتون بشه که برید به این سفر و خودم حیاط خونمون رو واسه برگشتنتون از سفر حج چراغونی کنم
از محبتتون ممنونم
همتون رو خیلی دوست دارم

من هم خیلی دوستت دارم...
خدا یه بار نصیب ما که بکنه هیچ باز هم نصیب تو هم بکنه میدونم الان بیشتر مشتاقی
همیشه اونایی که میان..بعد از برگشتنشون بیشتر هوایی میشن

بعضیا میرن مکه ..اصلا نمیان بگن حلالمون کن اصلا آش نخوردیم مکه نمیشه که


تازه بعضیای بیمعرفتن دیگه هم هستن که اصلا نمیگن این بعضیا تشریف بردن مکه...

حالا که همه چی گذشته و افسوس و دریغ موند واسه ما...
سوغاتی پیلیز

بعضی ها اومدن حلالیت طلبیدن، اما بعضیای دیگه اینقده دیر به دیر میان فروم که حلالیت اون بعضیا رو ندیدن
ای روزگار بی وفا

دلارام نوشته است:

بعضی ها اومدن حلالیت طلبیدن، اما بعضیای دیگه اینقده دیر به دیر میان فروم که حلالیت اون بعضیا رو ندیدن
ای روزگار بی وفا

لی روزگار بعضی ها هم سوغاتی بعضی ها رو دو در می کنند
اما این بعضی ها زرنگ تر هستند که دست خالی برگردن
یالا سوغاتی می خوام من یه پالتو ی گرم می خوام اینجا یخما بیداد میکنه

بنام خدا
با همه بی سرو سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام

دل خوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام

خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام؟

حرف بزن! ابر ما باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن ،حرف بزن ، سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها به کجا می کشی ام خوب من
ها نکشانی به پشیمانی ام

ببخش آبجی دست خالی اومدم واسه دیدنت ...درسته دستم خالیه اما دلم پره از آرزوهای خوب برات

مکه که بودم هر روزش حرف دلم همین شعری بود که واسم نوشتی
هر روزش می گفتم خدایا من که خودم واسه اومدن اقدام نکردم، اصلا قرار نبود من بیام اینجا
تو من رو آوردی
نمی دونم چرا من رو کشوندی اینجا
نشونم بده
خرابم کن
منو بشکن
منو بساز
اونجور که خودت میخوای...


بودنت از هر چیز دیگه مهمتره آقا معلم
دعا می کنم بری اونجا و خودت حس کنی و خودت ببینی و مثل الان من دلت تنگ بشه و قدر بدونی

ای وای دلارام جونم من مثل اینکه از دنیا بیخبرم
حجت قبول باشه حاج خانم
خوش به حالت
ما رو حسابی دعا کردی؟
امیدوارم قسمت بشه که دوباره بری
باز هم معذرت که دیر فهمیدم

دوست دارم دلارام جونم

سلام به روی ماهت گل من
ممنونم عزیز دلم، انشاالله قسمت تو بشه بری زیارت
خیلی ناراحت شدم وقتی خبر فوت پدر بزرگ عزیزت رو شنیدم
برای شادی و آرامش ابدیشون دعا می کنم
خدا به تو و خانواده خوبت سلامتی و طول عمر و عزت بده

نمي دونم چرا من بعضي از تاپيكا رو انقدر دير مي بينم....

ببخشيد خانومي ...هي اومدمو رفتم اما يه حجت قبول رو دريغ كردم

بذاريد به حساب بينايي ضعيف

اختیار دارید دانیال جان
پیامت واقعا خوشحالم کرد
دیر و زودش اونقدرا هم مهم نیست، مهم اینه که تو و دوستانم با لطف و محبت خودتون من رو شرمنده و مدیون خودتون کردید
متشکرم

دلارام نوشته است:

مکه که بودم هر روزش حرف دلم همین شعری بود که واسم نوشتی
هر روزش می گفتم خدایا من که خودم واسه اومدن اقدام نکردم، اصلا قرار نبود من بیام اینجا
تو من رو آوردی
نمی دونم چرا من رو کشوندی اینجا
نشونم بده
خرابم کن
منو بشکن
منو بساز
اونجور که خودت میخوای...


بودنت از هر چیز دیگه مهمتره آقا معلم
دعا می کنم بری اونجا و خودت حس کنی و خودت ببینی و مثل الان من دلت تنگ بشه و قدر بدونی

خانومی خیلی روح بزرگ وقشنگی داری خوش به سعادتت.حجت قبول باشه تقصیر خدمت بنده هم رو نادیده بگیر
من معتقدم:طواف حرمسرای حضرت حق وزیارت گنبد سبز نبی موهبتی است که در گذران عمر شاید تکرار نشه واسه یه ادم ایشالله که فیض کافی برده باشی البته عزیزم امیدوارم هر وقت که اراده کردی بتونی مشرف بشی دوباره.[IMG]https://2img.net/h/oi40.tinypic.com/akvmzt.jpg[/I

واااای مرسی عزیز دلم
کلی جخالت کشیدم
تو به من لطف داری، بزرگی و بخشندگی روح خودته که باعث میشه من رو خوب ببینی
ایشاا... بارها و بارها قسمتت بشه و بری به زیارت بین الحرمین
یه تیکه از بهشته
پر از عشق، و پر از غم
حس و حالش با همه جای جهان فرق داره..
این دعایی که کردی بی نهایت خوشحالم کرد و قلبم رو به وجد آورد
ممنونتم

كجا ، كجا ؟
حرمسرا شنيدم !!
يكي آدرس بده ما هم بريم دخيل ببنديم .

آخه اولي تر از اين خسته به عالم دگري نيست ... خنده