خداحافظ

سلمان عزیز من از شیوه ی نوشتاری شما لذت میبرم
امیدوارم همیشه این جمع رو مستفیض کنین

یه چند درجه تخفیف بده بیام پیش جنابت شاگردی شاید دیدی زرنگ از آب دراومدم و نوبه اول
شتر دزدیم.

اوه پس ماجرای "من مجید دیاب 25 سال دارم" از این قرار بیده است ...


داش مجید کجا ؟

البته الان دیگه دیر گفتم ...


وایسا بذار توی همون پستت بگم ....

همه برین کنااااااااااااااااااااااار ...

داش سلمان خودمه ها ...

کسی بهش چپ نگاه نکنه که با من طرفه ...

مرجان جان، شما قبلا با من هماهنگی باید بکنی ...

nAvId نوشته است:

همه برین کنااااااااااااااااااااااار ...

داش سلمان خودمه ها ...

کسی بهش چپ نگاه نکنه که با من طرفه ...

مرجان جان، شما قبلا با من هماهنگی باید بکنی ...

حالا کی جرات داره به سلمان چپ نگاه کنه؟؟
من برای شتر دزدی باید با هات هماهنگ کنم؟؟
عجب سلسله مراتبی داری سلمان!!!
گفتم که دست من بگیری بکشی بالا این همه پله طی نکنم
سر جوونی.حالا که مدعی شفاعت و وساطت پیدا شده

عارضم خدمت آن حضور سراسر نور ، ساغر خانوم ما يشاهد احد منه القصور ، اگر در جمع مريدان ما
ده تن چون شما بودي و مجلس وعظ و خطابه ي ما به حضور خويش منور ميفرمودي ، هر شب نه كه
هر ساعت بر منبر ميشديم و احكام سرقت و اسلوب شرارت بيان مينموديم .
ليك چه كنيم كه دل به ياران ضعيف الايماني چون مرجان خوش كرده ايم و عنوان « مروج السرقة » ي
بر او نهاده ايم و اميد ترويج كيش منحوس خويش از جانب او داريم ، حال آنكه چشممان روشن او خود
داعيه دار ايمان است فراري دهنده ي ياران . بليه ي رجعت مجيد را از چشم او ميبينيم و در دل از وي
ملوليم !
يا پشت به حميت نويد گرم داشتيم كه سر گردنه ها گرفته ، كيسه ي قافله ها دريده و چيزكي بعنوان
سهم امام به جانب ما روانه ميداشت . ندانم چه واقع شده و چه سودايي در دل او افتاده ، خوش صورتي
دل او ربوده يا خوش صيرتي آيين ما از وي ستوده !!
اين چنين است كه زبده ي طراران ملول گشته و اين همه جديد الايمان آماده ي فسق و طغيان در شهر
و بيابان بي مرشد و ملا ، حيران مانده اند !

مابقي مواعظ و نصايح خويش را در محل و محفلي ديگر عنوان خواهيم كرد . صاحب اين خانه بگلوي
خشك اعظم السارقين و حوصله ي تاق شده ي مستمعين رحمي نكرد و فنجاني چاي پيشكششان
نكرد . بلكه نيمه شبي با داروغه ساخته و نقشه ي قتل ما و ياران ما را پرداخته دارد .
فاجتنبوا مواضع الخطر !!

Jany نوشته است:

nAvId نوشته است:

همه برین کنااااااااااااااااااااااار ...

داش سلمان خودمه ها ...

کسی بهش چپ نگاه نکنه که با من طرفه ...

مرجان جان، شما قبلا با من هماهنگی باید بکنی ...

حالا کی جرات داره به سلمان چپ نگاه کنه؟؟
من برای شتر دزدی باید با هات هماهنگ کنم؟؟
عجب سلسله مراتبی داری سلمان!!!
گفتم که دست من بگیری بکشی بالا این همه پله طی نکنم
سر جوونی.حالا که مدعی شفاعت و وساطت پیدا شده

در همه حال باید با من هماهنگی میکردی
حالا چه شتر دزدی ... چه سرقت قلم داداش من ...

من نمیدونم
فکر کردی شهر هرته ؟
نه داداش ...

خداییش فکر کردی خیال کردی ؟


به قول محبوبه، زرشک ...

Arakadrish نوشته است:

عارضم خدمت آن حضور سراسر نور ، ساغر خانوم ما يشاهد احد منه القصور ، اگر در جمع مريدان ما
ده تن چون شما بودي و مجلس وعظ و خطابه ي ما به حضور خويش منور ميفرمودي ، هر شب نه كه
هر ساعت بر منبر ميشديم و احكام سرقت و اسلوب شرارت بيان مينموديم .
ليك چه كنيم كه دل به ياران ضعيف الايماني چون مرجان خوش كرده ايم و عنوان « مروج السرقة » ي
بر او نهاده ايم و اميد ترويج كيش منحوس خويش از جانب او داريم ، حال آنكه چشممان روشن او خود
داعيه دار ايمان است فراري دهنده ي ياران . بليه ي رجعت مجيد را از چشم او ميبينيم و در دل از وي
ملوليم !
يا پشت به حميت نويد گرم داشتيم كه سر گردنه ها گرفته ، كيسه ي قافله ها دريده و چيزكي بعنوان
سهم امام به جانب ما روانه ميداشت . ندانم چه واقع شده و چه سودايي در دل او افتاده ، خوش صورتي
دل او ربوده يا خوش صيرتي آيين ما از وي ستوده !!
اين چنين است كه زبده ي طراران ملول گشته و اين همه جديد الايمان آماده ي فسق و طغيان در شهر
و بيابان بي مرشد و ملا ، حيران مانده اند !

مابقي مواعظ و نصايح خويش را در محل و محفلي ديگر عنوان خواهيم كرد . صاحب اين خانه بگلوي
خشك اعظم السارقين و حوصله ي تاق شده ي مستمعين رحمي نكرد و فنجاني چاي پيشكششان
نكرد . بلكه نيمه شبي با داروغه ساخته و نقشه ي قتل ما و ياران ما را پرداخته دارد .
فاجتنبوا مواضع الخطر !!

ایییییییییول ...
صاحابش اومد ...

چه خوش صورتی چون روی تو ای واعظ ؟
و چه خوش صیرتی ز صیرت تو خوش تر ؟

ما را سر به گرد پای خویش بدار، که همان سرمان را زیاد باشد ...


خواستم بگم ...
خیییییییییییییییییییلی نوکرتم ...

چه خبر هست اینجا؟
همه با حالا جمعند که!!!!!!!!!!!!

nAvId نوشته است:

اوه پس ماجرای "من مجید دیاب 25 سال دارم" از این قرار بیده است ...


داش مجید کجا ؟

البته الان دیگه دیر گفتم ...


وایسا بذار توی همون پستت بگم ....

nAvId نوشته است:

Jany نوشته است:

nAvId نوشته است:

همه برین کنااااااااااااااااااااااار ...

داش سلمان خودمه ها ...

کسی بهش چپ نگاه نکنه که با من طرفه ...

مرجان جان، شما قبلا با من هماهنگی باید بکنی ...

حالا کی جرات داره به سلمان چپ نگاه کنه؟؟
من برای شتر دزدی باید با هات هماهنگ کنم؟؟
عجب سلسله مراتبی داری سلمان!!!
گفتم که دست من بگیری بکشی بالا این همه پله طی نکنم
سر جوونی.حالا که مدعی شفاعت و وساطت پیدا شده

در همه حال باید با من هماهنگی میکردی
حالا چه شتر دزدی ... چه سرقت قلم داداش من ...

من نمیدونم
فکر کردی شهر هرته ؟
نه داداش ...

خداییش فکر کردی خیال کردی ؟


به قول محبوبه، زرشک ...

من رو به دزدی قلم داداشت تو چه کار!!!
نگی باورش میشه.همینجوری هم جز
رجیمان درگاه هستیم

در کنج خلوت خویش نشسته بودم و دل از صحبت یاران شسته ، دراندیشه حیلتی نو بودم
که یکی از یاران مخلص بر روی زنان نزدیکم آمد که چه نشسته ای که اعظم السارقین
و زبده الطرارین بر منبر نشسته و من جدید کمر به هدایت و ارشاد خلق بسته،حضرتش
از اوقات خاصه ی خویش کاسته و مجلس وعظی به حضور منورش آراسته.

از گوشه اتاق چار قدی جستم و بر سر بستم .شتابان به سوی مجلسش شتا فتم و در راه خیالها
بافتم که کنون که سارق والا ، مجلس گزیده و از خلوت خویش بریده ،وعظش از وصف خدمات
و ارادات ما به جنابش بدور نخواهد ماند. لیک چو نام محقرم بر زبان گوهر فشانش روان شد حالتم چنان شد که گویا
آسمان بر سرم فرود امد و دنیا در نظرم تیره و تار گشت که اول السارقین فی العالم و آخرهم فی البقا ان شاءالله
چشم از خطای دیرینم نپوشیده و در گذشتن از گناهم نکوشیده.سعیم در گرد آوردن یاران به محفلش ندیده و دل از
خلوص و قوت ایمانم بریده و حیلتم را در باز گرداندن مجید جز به کشاندن مستعدین الفسق و اشرار بدیده.
نالان به پای منبرش شدم و سر بر قدمش نهادم. اشک ها بر دو دیده آوردم تا شاید درری که چشمم میریخت
در دلش اثری نماید و گناهم به خدمات زان پس و زین پس ببخشاید ، عنوانم باز نستاند و مرا از درگه امن
خویش نراند.
آب دو دیده ام واعظ الواعظین را دل به رحمت آورد و دستش به مرحمت پیش
تا بوسه ها بر آن زنم و بدانها ز گناه و قصورم استغفار جویم .و زان پس آن کریم الهمیان و قدیم الاحسان
مرا در یک جانب خویش نشاند که دیگر جانبش نوید بود.
و چنین شد که باز در رکابش ماندم و برای خلق الله دامها گستردم که ابلیس را اگر تاج شرافتی از فریفتن آدم بر سر است
و طایر اقبالی در بر ،و اگر دولت کیدش پایدار است و اریکه حیلتش استوار، فی الجمله از تصدقی سر
حوا نفسانی چو من است و بوالهوسانی چون نوید.

ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییول ...


آقا دست ما رو هم بگیرین خداییش ...

اینجا که کولاکه
بزرگان دست ما رو هم بگیرین

nAvId نوشته است:

ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییول ...


آقا دست ما رو هم بگیرین خداییش ...

دستکش دستت کن و بیا خودم دستت رو بگیرم و بذارم توی دست
استاد کلام و قلم اراک الطرارین.البته دستکش رو برای رفع مشاکل شرعیه از جانب خود خواستم

Jany نوشته است:

nAvId نوشته است:

ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییول ...


آقا دست ما رو هم بگیرین خداییش ...

دستکش دستت کن و بیا خودم دستت رو بگیرم و بذارم توی دست
استاد کلام و قلم اراک الطرارین.البته دستکش رو برای رفع مشاکل شرعیه از جانب خود خواستم

دستکش رو که حتمااااااااااااااااا ...
بدون دستکش، به قول مجید، عمرنات سدیم ...

چه تاپيك با ادبي (ادبياتي) شد اين تاپيك داداش مجيد

مجیدجان ببین چه کرده ای

دلمان به حضورش خوش بود لیک حضرتش دوباره خلوت گزیده

Jany نوشته است:

دلمان به حضورش خوش بود لیک حضرتش دوباره خلوت گزیده

می بینم که تاپیک بسی ادبی گشته و جای من بسی خالی
گویم مرجان اینجا چه خبر بوده بید ؟

خبر اینست که در پی رفتن شما بزرگی تفضل نمود و بر سر این خانه قدم صدق و لطف نهاد
و همه را درشگفتی و حیرت هنرش جا نهاد..و زین پس بر سر آنست که راهش را تحت عنوان
فی مقامات سارقین ادامه دهد
باشد که مریدان درگهش فیض وافی ببرند
ان شاءالله

Jany نوشته است:

خبر اینست که در پی رفتن شما بزرگی تفضل نمود و بر سر این خانه قدم صدق و لطف نهاد
و همه را درشگفتی و حیرت هنرش جا نهاد..و زین پس بر سر آنست که راهش را تحت عنوان
فی مقامات سارقین ادامه دهد
باشد که مریدان درگهش فیض وافی ببرند
ان شاءالله

ازدست شیطنتای تو مرجان جونم