في مقامات السارقـين !

Arakadrish نوشته است:

خواهش ميكنم ساغر خانوم ... اما من فهميدم چي گفتيد و صميمانه تشكر ميكنم (مثل آگهي ترحيم شد !!)
اين جور نوشته ها هم مثل لحاف پاره هاي كولي ها و دوره گرداس ، هر آت آشغالي گيرشو مياد واسه ي پينه
كردنش به كار ميبرن آخر سر هم همه چي هست و لحاف نيست !

اين نوشته ها هم هر تيكه اش سرقت شده از يه بيچاره ايه كه يحتمل استخوناش بخاطر اين بلاهايي كه من
سر نوشته اش آورده ام ، توي گور داره تلق و تلق و تلق به هم ميخوره و ميلرزه !!
هنوز يه تيكه ي كوچولوي ديگه ميخوام بگم كه وقتم كمه ... باز ميام و عرض ميكنم .
مرجان هم كه بله ديگه ، مدارج سارقي رو دو پله يكي داره رد ميكنه ... بايد يه فكري به حال خودم بكنم !
--------------------------------------------

دلارام لوطي مرام ، عرض كنم زر سرخ همونيه كه عارف رباني و سالك صمداني جناب آيت ا... نخودكي
ميفرمايند : خروار خروار زر سرخ به چشم كسي كه پا به عالم برزخ گذاشته گذاشته است ، پشيزي ارزش
ندارد .
اگه راه داد و به چشمت خورد ، كتاب نشان از بي نشانها (دو جلد) كه احوالات ايشون هست رو بخون و حالش
رو ببر.

والا ما كه هرچي جوال و پالون به نيت زر سرخ پاره كرديم ، بيشتر از صنار سه شاهي گيرمون نيومد . چشممون
به جمال طلايي همون زر خشك و خالي ... و بلكم سيم ، روشن نشد . ولي حكما چيز خوبيه !!

كار ما هميشه تعقيب و گريز توي اين ده و كلاته ها و كوره راه ها و بيغوله ها كه هست اما تا بحال آقاي كلاته
نديده ايم ! لذا به لهجه ي خودمان عرض ميكنيم :

روزها فكر من اينست و همه شب سخنم ____ كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كــجا آمــده ام آمـــدنم بـــهر چـــه بــود ____ بـه كـــجا مــيروم آخر ننمايي وطنم

اين همه عمر نوموديم و در طريق شرارت قدم فرسوديم ، برايمان حاصل نشد اهل كدامين وادي و مملكتيم .
باز دو صد ماشا ا... به جناب شوما كه موطن خويش را يافته ايد .

ها ها ها ها ... (خنده ي شرورانه ي من و جميع طراران ملتزم ركاب)

اين درس عبرتي باشد برايتان تا اشتباهاتمان را در جمع مطرح نفرماييد ... مگر نشنيده ايد :
نه در هر سخن بحث كردن رواست ____ خطا بر بزرگان گرفتن خطاست
-----------------------------

و جناب مروج به دريافت صله نائل خواهند گرديد ... كه اكنون وقتنا ضيق

Arakadrish نوشته است:

مرجان هم كه بله ديگه ، مدارج سارقي رو دو پله يكي داره رد ميكنه ... بايد يه فكري به حال خودم بكنم !
--------------------------------------------
و جناب مروج به دريافت صله نائل خواهند گرديد ... كه اكنون وقتنا ضيق

سارقا آمدن عید(1) مبارک بادت ....... وان مواعید (2)که کردی مرود از یادت

1)عید که منظور عید حضوره
2)با شرمندگی بسیار صله وعده داده شده

سلمان دیدی گفتم اگه مرجان بانوبیادمیترکونه

Saghar نوشته است:

سلمان دیدی گفتم اگه مرجان بانوبیادمیترکونه

راسیتش ساغر بانو کسی که ترکانده(با عرض معذرت از محضر استاد بزرگ به خاطر به کار بردن چنین کلماتی)
خواجه ای گم نام و مجهول الحال بوده که او را خواجه محمد میخواندند
و از بس که اهل بزرگ نمایی و خودنمایی بوده و 4 آیه قرآن را که از بر داشته از بالا و پايین و چپ و راست میخوانده
که مردم زمانش از رو رفته و لقب حافظ بدو داده بودند. البته او گاها بلوف زده که قرآن را در 14 روایت میخوانده که ما از همین جا او را
( ...کلمه ش یادم رفت ) یادم اومد تحدی دعوت نموده تا روایت پانزدهم قرآن را که در مکتب سارق اعظم اموخته ایم
ربر او بخوانیم باشد که لقبی را که شایسته مان است از از او باز بستانیم.
مقصود از تمام این زیاده گویی ها این بود که تفاسیر این مصرع از ان ماست. و ما برای اعتبار بخشیدن به چنین فرد گمنامی است
که از یک مصرع از او در سخنانمان استفاده نمودیم.

magnoon diab نوشته است:

Jany نوشته است:

Arakadrish نوشته است:

مرجان هم كه بله ديگه ، مدارج سارقي رو دو پله يكي داره رد ميكنه ... بايد يه فكري به حال خودم بكنم !
--------------------------------------------
و جناب مروج به دريافت صله نائل خواهند گرديد ... كه اكنون وقتنا ضيق

سارقا آمدن عید(1) مبارک بادت ....... وان مواعید (2)که کردی مرود از یادت

1)عید که منظور عید حضوره
2)با شرمندگی بسیار صله وعده داده شده

سلمان فکر کنم حریف مرجان نمیشی

به گمانم بد نیست گاهی از شمشیر سامورایی سارق اعظم یادی کرده سر بی ارزش ما را
مستحق بوسه آن مفرمایید.
غرض از آن مصرع نزدیک تر انداختن زمان نائل امدن به دریافت صله از دستان مبارک حضرت سارق بود.
وگرنه ما هنوز طفلی در مکتب ایشانیم و به گفته پدر ،بنده او که فنون سرقت را به ما اموخته است

Jany نوشته است:

Saghar نوشته است:

سلمان دیدی گفتم اگه مرجان بانوبیادمیترکونه

راسیتش ساغر بانو کسی که ترکانده(با عرض معذرت از محضر استاد بزرگ به خاطر به کار بردن چنین کلماتی)
خواجه ای گم نام و مجهول الحال بوده که او را خواجه محمد میخواندند
و از بس که اهل بزرگ نمایی و خودنمایی بوده و 4 آیه قرآن را که از بر داشته از بالا و پايین و چپ و راست میخوانده
که مردم زمانش از رو رفته و لقب حافظ بدو داده بودند. البته او گاها بلوف زده که قرآن را در 14 روایت میخوانده که ما از همین جا او را
( ...کلمه ش یادم رفت ) یادم اومد تحدی دعوت نموده تا روایت پانزدهم قرآن را که در مکتب سارق اعظم اموخته ایم
ربر او بخوانیم باشد که لقبی را که شایسته مان است از از او باز بستانیم.
مقصود از تمام این زیاده گویی ها این بود که تفاسیر این مصرع از ان ماست. و ما برای اعتبار بخشیدن به چنین فرد گمنامی است
که از یک مصرع از او در سخنانمان استفاده نمودیم.

وای ازبس خندیدم شقیقه هام دردگرفت
ای ول مرجان بانوی خوش بیان من
کلی کیف کردم

magnoon diab نوشته است:

Jany نوشته است:

magnoon diab نوشته است:

Jany نوشته است:

Arakadrish نوشته است:

مرجان هم كه بله ديگه ، مدارج سارقي رو دو پله يكي داره رد ميكنه ... بايد يه فكري به حال خودم بكنم !
--------------------------------------------
و جناب مروج به دريافت صله نائل خواهند گرديد ... كه اكنون وقتنا ضيق

سارقا آمدن عید(1) مبارک بادت ....... وان مواعید (2)که کردی مرود از یادت

1)عید که منظور عید حضوره
2)با شرمندگی بسیار صله وعده داده شده

سلمان فکر کنم حریف مرجان نمیشی

به گمانم بد نیست گاهی از شمشیر سامورایی سارق اعظم یادی کرده سر بی ارزش ما را
مستحق بوسه آن مفرمایید.
غرض از آن مصرع نزدیک تر انداختن زمان نائل امدن به دریافت صله از دستان مبارک حضرت سارق بود.
وگرنه ما هنوز طفلی در مکتب ایشانیم و به گفته پدر ،بنده او که فنون سرقت را به ما اموخته است

منم سلمان رو قیمه قیمه میکنم

خیانت..!خیانت!! خداوند همه ما را از خشم سارق اعظم دور نگهدارد.

اما صله اي كه وعده فرموده بوديم :
از دو جهت وعده ي خويش را انكار كرده به باد فراموشي ميسپاريم !!
نخست آنكه « هزار وعده ي خوبان يكي وفا نكنند » و جناب ما با اين سفره ي ملوني كه بجهت خيل ياران و امتعه ربايان
تحت امر خويش گسترانيده ايم ، اگر در زمره ي خوبان نباشيم پس در رده ي كدامانيم ؟؟

و درثاني به استناد فرمايش شيخ اجل « نزديكان را بيش بود حيراني ____ كايشان دانند سياست سلطاني » جناب مروج
به سبب قرابت با ما شامل مراتب بيشتري از اين حيراني اند !! تا درس عبرتي باشد براي بدخواهان ... چون با نزديكان
اينگونه معاملت كرديم ، با اعدا و مخالفين خود چه خواهيم كرد !!


در خاتمه هم با قلبي خون چكان و خاطري پريشان و خشمي جوشان ... بر راستي تير نگاهي مي اندازيم و پر خويش را
بر آن ميبينيم و ميفرماييم : ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست !!
جناب مروج ، اسرار امر ما را كه با همشيره ي مخدره ي حضرتعالي در ميان نهاده است كايشان كنون فتنه ها در سر و
خنجر ها در آستين و مكايد نيات در دل دارد ؟؟

Arakadrish نوشته است:

اما صله اي كه وعده فرموده بوديم :
از دو جهت وعده ي خويش را انكار كرده به باد فراموشي ميسپاريم !!
نخست آنكه « هزار وعده ي خوبان يكي وفا نكنند » و جناب ما با اين سفره ي ملوني كه بجهت خيل ياران و امتعه ربايان
تحت امر خويش گسترانيده ايم ، اگر در زمره ي خوبان نباشيم پس در رده ي كدامانيم ؟؟

و درثاني به استناد فرمايش شيخ اجل « نزديكان را بيش بود حيراني ____ كايشان دانند سياست سلطاني » جناب مروج
به سبب قرابت با ما شامل مراتب بيشتري از اين حيراني اند !! تا درس عبرتي باشد براي بدخواهان ... چون با نزديكان
اينگونه معاملت كرديم ، با اعدا و مخالفين خود چه خواهيم كرد !!


در خاتمه هم با قلبي خون چكان و خاطري پريشان و خشمي جوشان ... بر راستي تير نگاهي مي اندازيم و پر خويش را
بر آن ميبينيم و ميفرماييم : ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست !!
جناب مروج ، اسرار امر ما را كه با همشيره ي مخدره ي حضرتعالي در ميان نهاده است كايشان كنون فتنه ها در سر و
خنجر ها در آستين و مكايد نيات در دل دارد ؟؟

حضرت سلطان خاطر ملوکانه از تکدر بدارید و قصورات از حد برونِ مروج بر نشمارید و به عهد و صحبت قدیم، مجازات خاطیان فرو بگذارید
که آن تیری که از کمان روزگار بجست و بر دل نازک و پر عطوفت سلطان نشست نه از کینه و بد خواهی یاران است که
" حقه مِهر بدان مُهر و نشان است که بود"،بلکه از مرضی است که عالمان روزگار بلیه آسمانی اش میدانند ، جادوگران
طلسم جنیانش میپندارند و کهنسالان دجالِ روزگارش میخوانند.

چون خبر بیماری به کوهستان رسید تنی چند به سرکردگی همشیره مان جهت مکاشفت امر گسیل داشتیم و چندین
تن به فالگوشی در قلمروی داروغه گماشتیم و تا امروز حاصلی نداشتیم جز مکاشفت چاهی ویل العمق که مردمان رنگین
چشم روشن پوست بلاد غریب آن را ارت میخوانند و راه دفع مضرات دجالی ،حفظنا الله من جمیع شره، میدانند که خود
مجمع البلایاست و علت الخطایا.
القصه دوا درد گشت و همشیره مان نیز بدین بلیه مبتلا گشت که توهم از نشانه های بارز ان است و اعلم الاطبا از درمان آن عاجز،
گاه خود را فرمانروای ماهیان دندان خمیده دریا ها میپندارد ،گاه رویای بزرگی در سر میپروراند و گاه نیز در جوف ردایش عقرب و عنکبوت نگه میدارد .

در آخر معروض میداریم که نیت مان از این شرح بسیط جز تکرار مکررات و اثبات پاکی نیات یاران و ممارست مروج در حفظ اسرار سلطان کوهستان
نیست که "گوهر مخزن اسرار همانست که بود."

Jany نوشته است:

حضرت سلطان خاطر ملوکانه از تکدر بدارید و قصورات از حد برونِ مروج بر نشمارید و به عهد و صحبت قدیم، مجازات خاطیان فرو بگذارید
که آن تیری که از کمان روزگار بجست و بر دل نازک و پر عطوفت سلطان نشست نه از کینه و بد خواهی یاران است که
" حقه مِهر بدان مُهر و نشان است که بود"،بلکه از مرضی است که عالمان روزگار بلیه آسمانی اش میدانند ، جادوگران
طلسم جنیانش میپندارند و کهنسالان دجالِ روزگارش میخوانند.

چون خبر بیماری به کوهستان رسید تنی چند به سرکردگی همشیره مان جهت مکاشفت امر گسیل داشتیم و چندین
تن به فالگوشی در قلمروی داروغه گماشتیم و تا امروز حاصلی نداشتیم جز مکاشفت چاهی ویل العمق که مردمان رنگین
چشم روشن پوست بلاد غریب آن را ارت میخوانند و راه دفع مضرات دجالی ،حفظنا الله من جمیع شره، میدانند که خود
مجمع البلایاست و علت الخطایا.
القصه دوا درد گشت و همشیره مان نیز بدین بلیه مبتلا گشت که توهم از نشانه های بارز ان است و اعلم الاطبا از درمان آن عاجز،
گاه خود را فرمانروای ماهیان دندان خمیده دریا ها میپندارد ،گاه رویای بزرگی در سر میپروراند و گاه نیز در جوف ردایش عقرب و عنکبوت نگه میدارد .

در آخر معروض میداریم که نیت مان از این شرح بسیط جز تکرار مکررات و اثبات پاکی نیات یاران و ممارست مروج در حفظ اسرار سلطان کوهستان
نیست که "گوهر مخزن اسرار همانست که بود."

magnoon diab نوشته است:

این سارق اعظم کجا بیده

بلا دور گشته ان شاءالله که پی جویِ سارق اعظم شده اید؟؟؟

شنیدســــتم که در بالای کوهــی ....... بنا شـــــد دزدگاه با شـــــــکوهی
بنایی بی خـــطا در کـــوه پنهان ....... قراول ناامیـــد از رخــــنه در آن
اتاقـــش غارهای تـوی در توی ....... نبـرده کس ز راز و رمــز آن بوی
برای اسبــها اسطبـــل شاهــــی ....... غــذای مردمانــش مرغ و ماهـــی
بهشتی رشــک حوران بهشــتی ....... که جــز تخــــم محبت کس نکِشتی
همه بی کینه ویکرنگ ویکـــدل ....... همــه یک تن به گاه حــل مشـــکل
بنایش...؟یکهزاروسیصـــدوسـی ....... وهشت- پنجاه (1)فزون تر سال شمسی
عمـــــود خیـــمه یارانـــی نهادند ....... که تـن بـر جــــــور داروغه ندادند
زسلمـــان نام سـرقت کار اعظــم ....... شـــــده آرامـــش داروغـه بر هم
امیـــــن الـــــدوله یار با وفایـش ....... امـــین مال و اســــــرار سـرایـش
نویـــد از ملتــزمـــٌان رکابـــش ....... شـــده دزدی ز سلطــان نان و آبش
میــان سارقان یک کیمــیاگـــــــر ....... نمــــوده کیســــه دزدان پر از زر
خودش هم همچونان نامش مجید است ....... ز فنش روی یارانـــش سـپید است
در آن بیـــن یک دلارام کمانگیـــر ....... فکنــده دشمــنان از اســب بر زیــر
بهــــاره همچــــو گلهـــای بهاری ....... شکـــفت بر شاخــــه نرم افــــزاری
یکی دزد پر از شور و پر از شر ....... بله محبـــوبه است آن سارق جــــر
خطردردست اوطفلی نحیف است ....... به دستش کـار داروغه ردیف است
گلــی با دشمنان گــرم ستیز است ....... و خشمش همچو آتش تیز تیز است
مروج هیــــزم اندوز ســرایسـت ....... که کارش انتــقال رای و رایسـت
دو یاسـند یاســمین و یاســمن نام ....... ز هر دو دشمـــنان را زهر در کام
هنوز هم نام یاران بسِــیاراست ....... رضا اسمی که دزدی نا به کاراست
تمام نامـــها در خاطـــرم نیست ....... فرامـــوشــــــی یاران باورم نیست
شب کُه(2) زین سرا روشن چوروزاست ....... ولی سلطان زدزدان تیــره روزاست
دمی که جشن پیروزی به راه است ....... امـــور مردمـان هم روبـــراه اســـت
شبیخـــون میزنند بر کاروانــها ....... به تیــــــــغ تیــــز میگـــــیرنــد جانــــها
برای مـــردم بــی توشـه ی زار ....... برنـــــد آذوقــــــه این دزدان عیــــــار
به چشم شاه آنها همچو خـــارند ....... ولــــــی با بـــی پناهــــان یار یارنـــد
غرض نبود از این جزیادیاران ....... بمــــاناد(3)نامشـــــان در روزگــــاران
نبــردم رنــج به ذکـر نام یاران ....... چو سهل از ابر طبعـــم ریخت باران

(1) در سیستم شمارش قدیم پنجاه و هشت
(2)مخفف کوه
(3)حالت دعایی فعل بماند

وای...ببین مرجان جون بی دلیل نیست رفتی ادبیات هاااا
مرسی خانمی خیلی جالب و قشنگه
خیلی خوشم اومد این رو میگن ذوق ادبی.
واقعا جای بچه ها سبزه

Yasaman نوشته است:

وای...ببین مرجان جون بی دلیل نیست رفتی ادبیات هاااا
مرسی خانمی خیلی جالب و قشنگه
خیلی خوشم اومد این رو میگن ذوق ادبی.
واقعا جای بچه ها سبزه

مرسی عمه جونم خدا کنه همه زود و به سلامت برگردند