| قصه هاي مرجان | |
|
+16بهاره yasamiin nasim Assal Yasaman h@sti s@ba الهام ليلا دلارام amin nAvId magnoon diab Arakadrish MajidDiab Jany 20 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
nAvId عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2240 Age : 36 Location : همه جاي ايران سراي من است Registration date : 2007-12-04
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان السبت فبراير 21, 2009 6:35 pm | |
| مرجان عزیز واقعا لذت بردم از داستان جالبت اعتراف میکنم که موهای تنم سیخ شد بعضی جاهاش ... واقعا ممنونم ... مجبورم کرد بازم بنویسم ... | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأحد فبراير 22, 2009 10:55 am | |
| ممنون لطف داری نوید جان به خودم امیدوار شدم | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| |
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء فبراير 24, 2009 8:26 am | |
| اگه میدونست اخرش چی میشه هیچ وقت اشتباه نمیکرد.. فکر میکرد دل همه مثل دل خودش صاف و پاکه. بیچاره مرجان که دلش بدجوری شکسته بود. پشت پنجره ایستاده بود و به بیرون نگاه میکرد به ابری که همه آسمون رو پوشونده بود به آبی گم شده اسمون که فقط او میتونست ببینه..همون آبی ای که عین قلبش پشت یه عالمه ابر گم شده بود..با خودش گفت: .عجیب نیست ؟ابر آسمون از بخار برخاسته از دریاست، دریایی که به پاکی و بی نهایتی معروفه و ابر دل من از بخار برخاسته از دله،دلی که به پاکی و بی نهایتی معروفه . چه شباهتی!!! دوباره چند لحظه فکر کرد و گفت: ابر آسمون با یه نسیم بی جون جا به جا میشه و میره اما ابر دلم شاید نازک تر بشه ولی مه ش به جا میمونه چه تفاوتی!!! عجیب نیست؟ | |
|
| |
amin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2691 Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء فبراير 24, 2009 9:18 am | |
| ممنون مرجان من که از قصه های تو بیشتر از قصه های شهرزاد قصه گو خوشم میاد ولی جدیدن اشتباه املایی داری غصه هاتو می نویسی نه قصه ها ما همون مرجان شاد و سرحالو می خواهیم که باعث شادی و امید همه ما بشه تو غمگین باشی ما چیکار کنیم پس؟؟؟ انشالا همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء فبراير 24, 2009 12:36 pm | |
| - amin نوشته است:
- ممنون مرجان من که از قصه های تو بیشتر از قصه های شهرزاد قصه گو خوشم میاد
ولی جدیدن اشتباه املایی داری غصه هاتو می نویسی نه قصه ها ما همون مرجان شاد و سرحالو می خواهیم که باعث شادی و امید همه ما بشه تو غمگین باشی ما چیکار کنیم پس؟؟؟ انشالا همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه اشتباه شد دیگه!! این که من نیستم مرجانه.اون یکی مرجان که از اول هم گفتم باشه!سعی میکنم روزای خوبشم بنویسم ممنونم که به من لطف داری حالا هم برای شادی دل همه دسته جمعی خنده!! ههههههههههههههههههههههههههههههههههههه | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 26, 2009 4:01 am | |
| قشنگترین صبحش وقتی بود که چشم با کرد و دید توی دلش هیچ غصه و نگرانی ای نیست حرفاش و غصه هاش رو کیسه کرده بود و انداخته بودشون دور امروز شاد بود دلش پر بود از امیدی که خیلی وقت پیش ترکش کرده بود حالا دوباره میتونست تو آیینه نگاه کنه و از دیدن خودش شاد باشه. یادش اومده بود که زندگی وقتی لبخند نمیزنه که او اخم کرده باشه. دوباره تلاش میکرد و از نو شروع میکرد.مهم نبود که یک بار زمین خورده بود تا نیرو و امید داشت پیش میرفت یه با خط درشت روی سر در ذهنش نوشت غصه و ناامیدی تا اطلاع ثانوی تعطیل.لطفا وارد نشوید | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الخميس فبراير 26, 2009 8:43 am | |
| - Jany نوشته است:
- قشنگترین صبحش وقتی بود که چشم با کرد و دید
توی دلش هیچ غصه و نگرانی ای نیست حرفاش و غصه هاش رو کیسه کرده بود و انداخته بودشون دور امروز شاد بود دلش پر بود از امیدی که خیلی وقت پیش ترکش کرده بود حالا دوباره میتونست تو آیینه نگاه کنه و از دیدن خودش شاد باشه. یادش اومده بود که زندگی وقتی لبخند نمیزنه که او اخم کرده باشه. دوباره تلاش میکرد و از نو شروع میکرد.مهم نبود که یک بار زمین خورده بود تا نیرو و امید داشت پیش میرفت یه با خط درشت روی سر در ذهنش نوشت غصه و ناامیدی تا اطلاع ثانوی تعطیل.لطفا وارد نشوید در مسیر زندگی در بهاری سبز همچون امروز به من آموختند که دوست بدار که دوست داشتن لازمه زندگی توست نه تنها تو بلکه تمامی انسانها حال و اکنون که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموشش کن خدایا چه سخت می گیرند دوست داشتن را و چه آسان می گیرند فراموش کردن را | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الجمعة فبراير 27, 2009 7:33 am | |
| زمستون داشت تموم میشد..تموم تموم که نه ولی رو به تمومی بود. آخرش بود..هوا یه کم سرد بوی بهار داشت و نم بارون بهاری. نسیم ملایمی می اومد.به صورتش میخورد از سوز کم ش لذت میبرد. نمخواست خودش رو بپوشونه..میخواست نسیم با صورتش بازی کنه، پر از شورش کنه. داشت آروم و بی هدف قدم میزد..دلش هوس کرده بود بزنه به کوچه و خیابون. دلش از توی خونه نشستن و فکر و خیالای بیخودی گرفته بود. شدت باد بیشتر شد نه خیلی شدید ولی طبق رسم کویر که وقتی امید بارون داری همه چی عوض میشه، هوا پر از خاک شد..یه عالمه کاغذ و اشغال توی هوا چرخ میخورد. تیفون*شده بود.باد توی پلاستیک فریزری که کنار کوچه افتاده بود پیچید و بلندش کرد. جلوی چشماش چرخ زد و زد و همراه باد به اینطرف و اونطرف کشیده شد. با خودش گفت: چقدر بده سبک و تو خالی باشی و فقط وقتی بتونی حرکت داشته باشی که یه هوای زودگذر به دلت بیفته. برای فرار از تیفون سرعت بیشتری گرفت.باید قبل از اینکه هوا بدتر بشه به خونه میرسید.
* در لهجه یزدی به باد شدیدی که گرد و خاک همراهشه با هر شدتی که باشه میگن تیفون | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأحد مارس 29, 2009 7:57 am | |
| هیچی هیچی!نه سال نو مبارکی نه عید دیدنی ای!هیچی دیگه دوستش ندارم.. | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأحد مارس 29, 2009 12:13 pm | |
| | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأحد مارس 29, 2009 3:02 pm | |
| - Jany نوشته است:
- هیچی هیچی!نه سال نو مبارکی نه عید دیدنی ای!هیچی
دیگه دوستش ندارم.. دلارام بمیره نبینه اعصاب معصاب نداشته باشی چی شده خانوم خانوما، با مرجان قهر کردی یا با ما؟ | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأحد مارس 29, 2009 4:04 pm | |
| - دلارام نوشته است:
- Jany نوشته است:
- هیچی هیچی!نه سال نو مبارکی نه عید دیدنی ای!هیچی
دیگه دوستش ندارم.. دلارام بمیره نبینه اعصاب معصاب نداشته باشی چی شده خانوم خانوما، با مرجان قهر کردی یا با ما؟ خدا نکنه خانمی.هزار سال زنده باشی من یه وقتایی دیوونه میشم.حوصله این مرجان رو نداشتم برای همین کنارش گذاشتم... اگه با شما قهر کنم که نصف دنیام فنا میشه. وزی چند بار نیام فروم که روزم شب نمیشه.. قربونت برم که اینقدر مهربونی | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأحد مارس 29, 2009 4:49 pm | |
| مرجان جونم یه صفایی به حال مستمع های همیشگی این تاپیک بده من منتظرم عزیزم دوباره نگی فردا من چیز نمیشم میدونی که من اهل چاپلوسی نیستم دستت درد نکنه | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الإثنين مارس 30, 2009 5:38 am | |
| - Jany نوشته است:
- دلارام نوشته است:
- Jany نوشته است:
- هیچی هیچی!نه سال نو مبارکی نه عید دیدنی ای!هیچی
دیگه دوستش ندارم.. دلارام بمیره نبینه اعصاب معصاب نداشته باشی چی شده خانوم خانوما، با مرجان قهر کردی یا با ما؟ خدا نکنه خانمی.هزار سال زنده باشی من یه وقتایی دیوونه میشم.حوصله این مرجان رو نداشتم برای همین کنارش گذاشتم... اگه با شما قهر کنم که نصف دنیام فنا میشه. وزی چند بار نیام فروم که روزم شب نمیشه.. قربونت برم که اینقدر مهربونی آی گفتی... منم خیلی دلم می خواد این دلارام رو بذارم کنار، یا حداقل یه مدت ازش دور باشم اصلا دلم می خواد تنهایی برم مسافرت، حتی خودم رو هم نبرم ولی نازنینم... چگونه؟ | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء مارس 31, 2009 11:27 am | |
| | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء مارس 31, 2009 4:00 pm | |
| - دلارام نوشته است:
- Jany نوشته است:
- دلارام نوشته است:
- Jany نوشته است:
- هیچی هیچی!نه سال نو مبارکی نه عید دیدنی ای!هیچی
دیگه دوستش ندارم.. دلارام بمیره نبینه اعصاب معصاب نداشته باشی چی شده خانوم خانوما، با مرجان قهر کردی یا با ما؟ خدا نکنه خانمی.هزار سال زنده باشی من یه وقتایی دیوونه میشم.حوصله این مرجان رو نداشتم برای همین کنارش گذاشتم... اگه با شما قهر کنم که نصف دنیام فنا میشه. وزی چند بار نیام فروم که روزم شب نمیشه.. قربونت برم که اینقدر مهربونی
آی گفتی... منم خیلی دلم می خواد این دلارام رو بذارم کنار، یا حداقل یه مدت ازش دور باشم اصلا دلم می خواد تنهایی برم مسافرت، حتی خودم رو هم نبرم ولی نازنینم... چگونه؟ وقتی توی سفر هم و غم زندگی عادی رو فراموش کنی انگار خودت رو جا گذاشتی و رفتی سفر من توی سفر خودم رو فراموش میکنم اما وقتی برمیگردم یه حس دردناکه شاید مثل دوباره اسیر شدن روح در بدن دیدی اونایی که تا نیمه راه اون دنیا میرن و برمیگردن گاهی از ترس و درد وحشتناک حرف میزنند | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء مارس 31, 2009 7:24 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الثلاثاء مارس 31, 2009 9:13 pm | |
| بابا اینقدر از سفر حرف نزنید نا سلامتی عیده هااا مرجان جون 4 تا قصه شیرین بگو حالش رو ببریم | |
|
| |
Jany عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2939 Location : قلب شما Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء أبريل 01, 2009 3:19 am | |
| ای به روی چشم..ولی فعلا تا ذهنم برای قصه گفتن وا بشه.. با بزک زنگوله پا و کدو قلقله زن بسازید قول میدم..بعدش من با دست پر برگردم... | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء أبريل 01, 2009 3:33 am | |
| - MajidDiab نوشته است:
- بابا اینقدر از سفر حرف نزنید
نا سلامتی عیده هااا مرجان جون 4 تا قصه شیرین بگو حالش رو ببریم من قصه بگم. قصه های جالب و عبرت اموز. فقط هر دلش داره من واسه ش قصه میگم | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء أبريل 01, 2009 12:31 pm | |
| | |
|
| |
magnoon diab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7074 Age : 659 Location : چون ایران نباشد، تن من مباد...! Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء أبريل 01, 2009 1:32 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء أبريل 01, 2009 2:54 pm | |
| نه داستانتو ببر باهاش اره 6 بسازند | |
|
| |
Saghar عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6513 Location : یه جایی میون مردم خاکی Registration date : 2008-12-24
| عنوان: رد: قصه هاي مرجان الأربعاء أبريل 01, 2009 5:39 pm | |
| | |
|
| |
| قصه هاي مرجان | |
|