| سوتي هاي حکيمانه.... | |
|
+4دلارام بهاره MajidDiab yasamiin 8 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: سوتي هاي حکيمانه.... الأربعاء سبتمبر 02, 2009 4:46 pm | |
| بچه هایی که دائما سوتی حکیمانه میدن بیاین که میخوام یه دیوان از سوتیهاتون بنویسم...... منم میشم سردستتون تو سوتی دادن...... عمرا از اونجایی که کسی پیدا نمیشه درطول روز سوتی نده پس باید سوتیایی که میدین بگین...... راه فراری هم چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟ ندارین..........
اين مطلب آخرين بار توسط yasamiin در الأربعاء أكتوبر 07, 2009 5:59 pm ، و در مجموع 3 بار ويرايش شده است. | |
|
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الأربعاء سبتمبر 02, 2009 4:51 pm | |
| چند وقت پیش رفتیم مسافرت جاده زنجان-قزوین خیلی شلوغ بود..... وقتی برگشتیم داشتم برای دوستام تو محل کارم تعریف میکردم.... ییهو گفتم جاده زنجین-قزوان خیلی شلوغ بود...... دیگه این شد سوژه تا این اواخر که دیگه یادشون رفت | |
|
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الأربعاء سبتمبر 02, 2009 4:55 pm | |
| چند وقت پیش جلوی مترو سوار ماشین شدم......(صحنه رو این طوری تصور کن که یه پسر فیفیلی مامانی جلو نشسته بود ...پشت من داشتم سوار میشدم....خسته از دانشگاه....پشت سرمم 2 نفر وایستادن تا سوار شن....) تا سوار شدم راننده:سلام.. من:سلام آقا.... راننده:خسته نباشین... من:ممنون شما هم خسته نباشین.... (دیدم پسره برگشته با چشمای گشاد داره منو نگاه میکنه.......) راننده:حاج آقا خوبن؟ من: راننده:الان نیستن منزل؟ خم شدم جلو راننده رو دیدم داره با موبایل حرف میزنه.... | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الأربعاء سبتمبر 02, 2009 10:44 pm | |
| اییییییییییییییییییییی ولا عمو دل یه جوون رو با این خاطراتت شاد کردی | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 4:38 am | |
| | |
|
| |
yasamiin عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2958 Age : 37 Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸ Registration date : 2007-12-18
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 6:54 am | |
| پس بگو دیگه بهاره ...داری میپیچونی ......استغفرالله...... یه بارم تو بالکن خونمون وایستاده بودم به مامانم گفتم ..... ااااااااااااااا مامان ببین اینجا چقدر کر پفتر ریخته..... | |
|
| |
دلارام عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 4639 Location : تهران Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 7:18 am | |
| مردم از خنده... آآآآآآآآآیییییییی خیـــــــــلی باحال بود یاسی جون منم خیلی از این سوتی ها میدم، الان یادم نیست دقیقا ولی وقتی یادم افتاد میام واستون پرونده سوتی هام رو رومی کنم | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 9:11 am | |
| | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 1:43 pm | |
| | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 1:49 pm | |
| يه بار هم رفته بودم واسه تولد داداش كوچيكم اسباب بازي بخرم. بعد از كلي اين ور و اون ور كردن و كل مغازه رو بهم ريختن بالاخره انتخاب كردم. از فروشنده تشكر كردم و گفتم ببخشيد اذيت شدين و... و سرم انداختم پايين و در مغازه رو باز كردم كه فروشنده گفت ببخشيد خانوم گفتم بله؟ گفت فكر كنم فراموش كردين حساب كنين... حتا الانم كه يادم ميفته داغ ميشم به عمرم اونقدر به كسي نگفتم شرمنده، ببخشيد | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 1:59 pm | |
| می دونستید شمال رفتن دم خلیج فارس خیلی مزه داره از سخنان گهر بار مجید دیاب | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:01 pm | |
| - Yasaman نوشته است:
- يه بار هم رفته بودم واسه تولد داداش كوچيكم اسباب بازي بخرم. بعد از كلي اين ور و اون ور كردن و كل مغازه رو بهم ريختن بالاخره انتخاب كردم. از فروشنده تشكر كردم و گفتم ببخشيد اذيت شدين و...
و سرم انداختم پايين و در مغازه رو باز كردم كه فروشنده گفت ببخشيد خانوم گفتم بله؟ گفت فكر كنم فراموش كردين حساب كنين... حتا الانم كه يادم ميفته داغ ميشم به عمرم اونقدر به كسي نگفتم شرمنده، ببخشيد یه بار من تو تاکسی نشسته بودم عجله شدید داشتم می خواستم برم جایی دیرم شده بود تا رسیدم پریدم بیرون رفتم یارو دنبالم راه افتاد گفت آقا کرایه قابل نداره ها منم عین اونایی که دقیقه نود پنالتی رو از دست بدن سرم رو گرفتم و گفتم ببخشید | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:06 pm | |
| | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:08 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:09 pm | |
| یه بار تو میدون رسالت بودم می خواستم برم سید خندان جلو یه ماشین دست تکون دادم داد زدم رسالت یه بار تو کلاس شیمی اومدم بگم فاز گازی گفتم فاز غازی | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:13 pm | |
| بچه که بودم خیلی مثبت بودم سال اول دبیرستان یه بار پولام رو گذاشتم تو جورابم چون تو جیبم می گذاشتم میافتاد بعدش رفتم وضو بگیرم هواسم نبود پول تو جورابمه چوله افتاد خلاصه منم رفتم نماز خوندم و مدرسه تموم شد راه افتادم برم کلاس زبان وقتی پیاده شدم دست تو هر جیبی می کردم می دیدم پولم نیست داشتم می مردم که یک دفعه یادم افتاد ای دل غافل پول تو دستشویی مدرسه است به آقاهه گفتم ببخشید من پولم گم شده اونم خندید گفت عیب نداره بنداز تو صندوق ضایعم نکرد | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:16 pm | |
| پیش دانشگاهی که بودم معلم فیزیکمون خیلی رو من حساب میکرد شاگرد زرنگ فیزیک خود خودم بودم بعدش یه درسی داد کوانتوم بود فکر کنم هی درس داد کسی نمی فهمید هی گفت بعد 2 ساعت صدای همه در اومد برگشت به من گفت این فهمیده همین یکی فهمیده باشه بسه تو کلاس بعد بهم گفت فهمیدی منم گفتم نه عصبانی شد قهر کرد رفت | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:16 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:18 pm | |
| چند وقت پیش مریض بودم رفتیم با مامانم بیمارستان میلاد تو صندوق من قسمت مردونه بودم مامانم زنونه قبض هم دست مامانم بود یه دفعه قسمت مردونه خالی شد من دویدم قبض رو از دست مامانم کشیدم بردم بدم دیدم اونی که قبض رو از دستش داشتم می کشیدم مامانم نیست | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:20 pm | |
| واي خدا... همچين بلند زدم زير خنده كه مامانم اومد ببينه چم شده | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:28 pm | |
| یه بار سوار ماشین شدم 1000 تومن دادم به راننده اونم باقی پول رو داد وقتی شمردم دیدم 1100 تومن داده این سوتی راننده بود
اين مطلب آخرين بار توسط MajidDiab در الخميس سبتمبر 03, 2009 2:30 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:30 pm | |
| یه بار داشتم بعد از تعطیل شدن مدرسه ادای یکی از معلم هامون رو واسه دوستم در میوردم خوب که ادا در اوردم برگشتم دیدم داره پشتم راه میاد شانس اوردم نفهمید راجع به اون میحرفیم | |
|
| |
Yasaman عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 2411 Location : بندر بوشهر Registration date : 2007-12-02
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:38 pm | |
| چه حالي ميداد اگه مي فهميدااااااااااااااا | |
|
| |
بهاره عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 7588 Location : قم Registration date : 2007-12-25
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:47 pm | |
| | |
|
| |
MajidDiab عضو باشگاه 1000 تایی
تعداد پستها : 6314 Age : 39 Location : تهران / تبریز Registration date : 2007-12-05
| عنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه.... الخميس سبتمبر 03, 2009 2:52 pm | |
| | |
|
| |
| سوتي هاي حکيمانه.... | |
|