هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


 
الرئيسيةالرئيسية  PortalPortal  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 سوتي هاي حکيمانه....

اذهب الى الأسفل 
+4
دلارام
بهاره
MajidDiab
yasamiin
8 مشترك
رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1, 2
نويسندهپيام
Yasaman
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Yasaman


تعداد پستها : 2411
Location : بندر بوشهر
Registration date : 2007-12-02

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس سبتمبر 03, 2009 2:57 pm

بهاره نوشته است:
دختر داييه من ليسانس اقتصاد داره ..

پارسال يه مادر و خواهر اومده بودن خونشون خواستگاري..

زنداييم از مادر پسر ميپرسه كه پسرتون شغلش چيه..

مامان آقاي داماد هم ميبينه انگار زيادي ناجور اومده (پسر به دختر نميخوره) .. هول ميشه و ميگه حسابدار نونواييه .. Laughing Laughing Laughing


آخي... Laughing Laughing Laughing خوشم مياد كم نياورده Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.yassesefid.blogfa.com
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس سبتمبر 03, 2009 3:03 pm

Yasaman نوشته است:
بهاره نوشته است:
دختر داييه من ليسانس اقتصاد داره ..

پارسال يه مادر و خواهر اومده بودن خونشون خواستگاري..

زنداييم از مادر پسر ميپرسه كه پسرتون شغلش چيه..

مامان آقاي داماد هم ميبينه انگار زيادي ناجور اومده (پسر به دختر نميخوره) .. هول ميشه و ميگه حسابدار نونواييه .. Laughing Laughing Laughing


آخي... Laughing Laughing Laughing خوشم مياد كم نياورده Laughing

حالا بماند كه همين زن داييم و مامان من چه سوتيهايي رو تو صحبت با خواستگارا ميدن .. Laughing قراره يه فيلم نامه ازشون بنويسيم ..
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Yasaman
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Yasaman


تعداد پستها : 2411
Location : بندر بوشهر
Registration date : 2007-12-02

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس سبتمبر 03, 2009 3:24 pm

بهاره جون رو كن ديگه Laughing bounce

lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.yassesefid.blogfa.com
MILAD
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MILAD


تعداد پستها : 1601
Age : 33
Location : تهران
Registration date : 2008-02-14

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس سبتمبر 03, 2009 10:34 pm

MajidDiab نوشته است:
یه بار تو میدون رسالت بودم
می خواستم برم سید خندان
جلو یه ماشین دست تکون دادم داد زدم رسالت Shocked

یه بار تو کلاس شیمی اومدم بگم فاز گازی
گفتم فاز غازی Shocked

دمت گرم مجید .... رسالته خیلی باحال بود ...

کلی خندیدم ... Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.kyokushinmatsui.mihanblog.com
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 04, 2009 6:51 am

MajidDiab نوشته است:
یه بار تو میدون رسالت بودم
می خواستم برم سید خندان
جلو یه ماشین دست تکون دادم داد زدم رسالت


Laughing ااااااااااااااااااااااااااا یه بارم من این کارو کردم.....تو میدون خاقانی بودم از کلاس کنکور میومدم.....میخواستم برم خوبه ....به تاکسیه گفتم آقا خاقانی؟...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 04, 2009 7:06 am

یه بار خانوادگی رفته بودیم خرید....
جلوی یه مغازه یه کفش خیلی شیک دیدم بدو بدو با عجله رفتم که به بابام نشونش بدم.
خیلی راحت دستمو انداختم تو بازو بابام که ببرمش جلوی ویترین....
دیدم هیچ حرفی نمیزنه بابام.....

برگشتم دیدم ااااااااااااااااااااااااااا بابام نیست یه آقای دیگست......... Shocked

حالا هیچیم نمیگفت که خانوم اشتباه گرفتی..... Laughing

حالا من انقدر هول کرده بودم یادم رفته بود دستمو از تو بازو مرده دربیارم.....


انقدر خندیدم اون شب......هیچ وقت این سوتی رو یادم نمیره....این شد که دیگه برای صدا کردن کسی اول نگاش میکنم بعد دستشو میگیرم..... lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 04, 2009 7:17 am

چهار پنج روز پیش افطار مهمون داشتیم.....رادیو رو روشن کردم.بعد از اذان داشت پیانو پخش میکرد....
نمیدونم چرا همچین سوتی دادم.....گفتم چه پیانو قشنگی...پیانوی یاحقیها......... affraid
دیگه از بچه گرفته تا بزرگ همه زدن زیر خنده..... Laughing Laughing

مامانم گفت اون ویالون یاحقیه بهناز جان این پیانو جواد معروفیه........ Laughing Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Yasaman
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Yasaman


تعداد پستها : 2411
Location : بندر بوشهر
Registration date : 2007-12-02

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالسبت سبتمبر 05, 2009 8:01 am

yasamiin نوشته است:
یه بار خانوادگی رفته بودیم خرید....
جلوی یه مغازه یه کفش خیلی شیک دیدم بدو بدو با عجله رفتم که به بابام نشونش بدم.
خیلی راحت دستمو انداختم تو بازو بابام که ببرمش جلوی ویترین....
دیدم هیچ حرفی نمیزنه بابام.....

برگشتم دیدم ااااااااااااااااااااااااااا بابام نیست یه آقای دیگست......... Shocked

حالا هیچیم نمیگفت که خانوم اشتباه گرفتی..... Laughing

حالا من انقدر هول کرده بودم یادم رفته بود دستمو از تو بازو مرده دربیارم.....


انقدر خندیدم اون شب......هیچ وقت این سوتی رو یادم نمیره....این شد که دیگه برای صدا کردن کسی اول نگاش میکنم بعد دستشو میگیرم..... lol!


Laughing Laughing Laughing
lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.yassesefid.blogfa.com
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأحد سبتمبر 06, 2009 3:38 pm

اين روزگي عجيب مامان منو برده.. حالا جدا از سوتيهاي غير از روزگي..

امشب افطار دعوت داشتيم .. اذان رو گفته بودن و صاحبخونه داشت چايي تعارف ميكرد ..

جلوي مامان من كه گرفتن، مامان خانوم خيلي محكم گفت نه من نميخورم .. روزه ام Laughing


خواهرشوهر خانم صاحبخونه بعد از افطار اومدن شب نشيني ..

اين خانوم بيشتر از ده ساله كه شوهرش رو از دست داده ..

ولي مامانم خيلي محترمانه و رسمي بهشون گفت حال حسين آقا چطوره؟؟ .. سلام برسونين خدمتشون .. Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأحد سبتمبر 06, 2009 3:52 pm

برامون مهمون اومده بود
یه پسر بچه خیلی شر داشت.....
منم که عاشق بچه ها بدجور Twisted Evil .......فقط دوست دارم ساکت بشینن جلوی من ....شیطونی و جنگولک بازی هم نداریم geek

این بچه شیطونه رفته بود رو میز نهارخوری ما !!!!! داشت بازی میکرد و بالا پایین میپرید واسه خودش(آخه فکر کن رو مییییییییییییییز!!!!!)روی رو میزی مامان من چه ها که نمیکرد Laughing گفتم الاناست که رومیزی پاره شه

منم از هولم رفتم با کمال خونسردی بغل میز....دستشو گرفتم گفتم آریا جان بیا پایین الان میز پاره میشه.... Shocked Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Yasaman
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Yasaman


تعداد پستها : 2411
Location : بندر بوشهر
Registration date : 2007-12-02

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالإثنين سبتمبر 07, 2009 9:23 am

lol! lol! lol! lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.yassesefid.blogfa.com
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالإثنين سبتمبر 07, 2009 9:41 am

MILAD نوشته است:
MajidDiab نوشته است:
یه بار تو میدون رسالت بودم
می خواستم برم سید خندان
جلو یه ماشین دست تکون دادم داد زدم رسالت Shocked

یه بار تو کلاس شیمی اومدم بگم فاز گازی
گفتم فاز غازی Shocked

دمت گرم مجید .... رسالته خیلی باحال بود ...

کلی خندیدم ... Laughing

Laughing Laughing Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالإثنين سبتمبر 07, 2009 9:44 am

yasamiin نوشته است:
برامون مهمون اومده بود
یه پسر بچه خیلی شر داشت.....
منم که عاشق بچه ها بدجور Twisted Evil .......فقط دوست دارم ساکت بشینن جلوی من ....شیطونی و جنگولک بازی هم نداریم geek

این بچه شیطونه رفته بود رو میز نهارخوری ما !!!!! داشت بازی میکرد و بالا پایین میپرید واسه خودش(آخه فکر کن رو مییییییییییییییز!!!!!)روی رو میزی مامان من چه ها که نمیکرد Laughing گفتم الاناست که رومیزی پاره شه

منم از هولم رفتم با کمال خونسردی بغل میز....دستشو گرفتم گفتم آریا جان بیا پایین الان میز پاره میشه.... Shocked Laughing Laughing

lol! lol! lol! lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالإثنين سبتمبر 07, 2009 4:00 pm

یه بار با خالم رفته بودم بیرون پشت ویترین یه جواهر فروشی یه انگشتر با نگین عقیق خیلی خوشگل دیدم.....
رفتم تو مغازه به فروشنده گفتم:ببخشید آقا اون انگشتری که نقین عگین داره میارین ببینم.....

تازه نفهمیده بودم چی گفتم بعد چند ثانیه تازه دوزاریم افتاد..... lol!



نمیدونم چرا سوتی کلمه ای این طوری زیاد میدم..... Laughing Laughing Laughing lol!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالإثنين سبتمبر 07, 2009 4:36 pm

Laughing Laughing Laughing Laughing

علاوه بر اینکه سوتی های باحالی میدی،ماشاا... بزنم به تخته چه حافظه خوبی هم داری یاسمین جون
آخه منم سوتی زیاد می دم ولی چند روزه دارم فکر می کنم حتی یه دونه اش هم یادم نمیاد که بیام بنویسم lol!
البته حافظه قوی من زبانزد خاص و عامه tongue
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
MajidDiab
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
MajidDiab


تعداد پستها : 6314
Age : 39
Location : تهران / تبریز
Registration date : 2007-12-05

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالإثنين سبتمبر 07, 2009 11:14 pm

گاهی سوتی ها حکم مرگ ادم رو صادر می کنند Laughing
ترم اول توی امتحان راکتور پیشرفته یه سوال اومده بود که باید توس مسئله ای حجم دو تا راکتور PFR و CSTR رو مقایسه می کردیم
من هم اینقدر حول بودم حجم 2 تا راکتور PFR رو مقایسه کردم !
برگه رو دادم یه استاد و یه نگاهی کرد گفت کامله دیگه !
حالا دیده بود چه گندی زدم منم گفتم آره استاد کاملههههههههه کاملههههه
بعدش اون برگه رو گذاشت تو پوشه منم یه نگاه به برگه سوالا انداختم که تو دستم بود یهو دیدیم نوشته PFR و CSTR
پریدم گفتم استاد تو رو خدا برگگه رو بده اشتباهی شده
حالا اون فکر می کرد از رو دست کسی دیدم نمی داد
خلاصه برگه رو گرفتم و امتحان رو شدم 17.75 وگرنه میشم 12 Shocked
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.a-d-w.blogfa.com
بهاره
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
بهاره


تعداد پستها : 7588
Location : قم
Registration date : 2007-12-25

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالثلاثاء سبتمبر 08, 2009 3:40 am

ديروز زنگ زده بودم استخاره بگيرم واسه خاله ام .. از هولم گفتم ببخشين حاج آقا برا من يه خواستگار بگيرين.. Rolling Eyes
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالثلاثاء سبتمبر 08, 2009 1:52 pm

دلارام نوشته است:
سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_lol سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_lol سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_lol سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_lol

علاوه بر اینکه سوتی های باحالی میدی،ماشاا... بزنم به تخته چه حافظه خوبی هم داری یاسمین جون
آخه منم سوتی زیاد می دم ولی چند روزه دارم فکر می کنم حتی یه دونه اش هم یادم نمیاد که بیام بنویسم سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Lol
البته حافظه قوی من زبانزد خاص و عامه سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_tongue

آخه میدونی دلارام جونم این سوتیا رو هی تو روم میگن....
مثلا خالم هروقت میبینه منو میگه چرا انگشتر نقین عگینتو نکردی دستت.....
یا مثلا اون فامیلمون جریان میز پاره نشه رو هر وقت میبینه منو میگه....

اینه که راه فراری نیست که نسیت...... سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_scratch
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأربعاء أكتوبر 07, 2009 6:06 pm

یکی از دوستام آپاندیسشو عمل کرده بود دیروز تو دانشگاه دیدمش....

بعد از کلی سلام و احوال پرسی خواستم بگم الان جای عملتو پانسمان کردی اومدی دانشگاه؟
گفتم:
الان جای عملتو بامپسان کردی ؟

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_geek سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Lol
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Saghar
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Saghar


تعداد پستها : 6513
Location : یه جایی میون مردم خاکی
Registration date : 2008-12-24

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالأربعاء أكتوبر 07, 2009 6:38 pm

Laughing Laughing Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
دلارام
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
دلارام


تعداد پستها : 4639
Location : تهران
Registration date : 2007-12-02

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس أكتوبر 08, 2009 6:06 am

Laughing Laughing Laughing
من اگه جای اون بنده خدا بودم اینقده می خندیدم که کبد و شش و معده ام از جای عملم میریخت بیرون
lol! lol! lol!
مرسییییییییییییییییی یاسمین I love you I love you
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
REZA*HAMAKI
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
REZA*HAMAKI


تعداد پستها : 1898
Age : 32
Location : Qom
Registration date : 2009-09-26

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالخميس أكتوبر 08, 2009 6:20 am

به به بحث راجع به سوتی......راستش رو بخواین منم یکی از افرادی هستم که سو تی کم ندادم ....اینجا یکیشون رو براتون تعریف میکنم

سر کلاس تاریخ بودیم ...داشتم متن کتابو میخوندم ...اشتباهی به جای اینکه بگم آیت الله کاشانی گفتم:آشت الله کادانی rendeer geek کلاس

منفجر شد از خنده.........
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
yasamiin
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
yasamiin


تعداد پستها : 2958
Age : 37
Location : *ايران*تهران*خاكم*وطنم*.-~*¨¨`*~-.¸,.-~*¨¨`*~-.¸
Registration date : 2007-12-18

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالسبت فبراير 06, 2010 8:37 am

REZA*HAMAKI نوشته است:
به به بحث راجع به سوتی......راستش رو بخواین منم یکی از افرادی هستم که سو تی کم ندادم ....اینجا یکیشون رو براتون تعریف میکنم

سر کلاس تاریخ بودیم ...داشتم متن کتابو میخوندم ...اشتباهی به جای اینکه بگم آیت الله کاشانی گفتم:آشت الله کادانی rendeer geek کلاس

منفجر شد از خنده.........


lol! lol! lol! خیلی باحال بود.... Laughing
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Saghar
عضو باشگاه 1000 تایی
عضو باشگاه 1000 تایی
Saghar


تعداد پستها : 6513
Location : یه جایی میون مردم خاکی
Registration date : 2008-12-24

سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Empty
پستعنوان: رد: سوتي هاي حکيمانه....   سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_minitimeالسبت فبراير 06, 2010 5:40 pm

پریشب زنگ زدم به یکی از دوستان که بهش تسلیت بگم فوت خواهرشا
بعددوستم برگشت گفت یادت نره واسه سالن تشریف بیارین
منم اینقدرتوحال و هوای گریش بودم و بدجوربهم ریخته بودم
حواسم نبودگفتم باشه تشریف میارم
وای اینقدرقاطی کرده بودم که نگو
ازخجالت الان مانکنی شدم سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_lol سوتي هاي حکيمانه.... - صفحة 2 Icon_eek
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
سوتي هاي حکيمانه....
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 2 از 2رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1, 2
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: خنده و سرگرمی :: بازی و سرگرمی-
پرش به: