الان دارين چي کار مي کنين..!؟

دارم سعی میکنم بدنم رامجاب نمایم که پایم مورمورنشه

دنبال یه شعر خوشگل میگردم بذارم تو بخش شاعران زنده

دارم امیرراگول میزنم که کارتون جدید ببینه

الان دارم به امیرحسین عکس نشون میدم

دوشنبه ی هفته ی بعد خیلی روز مهمی برام هستش محتاج دعای خیر دوستای خوبی مثل شما هستم.

nothing....

ترانه بتمون مي گوشيم و با دوستم به چرت و پرت گويي هامون ميخنديم

الان دارم هیچ کاری نمیکنم

بهاره نوشته است:

الان احساس خستگي و كوفتگي ميكنم .. فكر كن ساعت سه و نيم بخوابي چون بايد پروژه تحويل بدي و شش و نيم بيدار بشي ..
بعد بري سركار تا يك طهر و بعد از اون جنگي خودت رو برسوني دانشگاه و تا 2 نشده يه چيزي تو سلف بخوري
اونم چلوكباب دانشگاه كه چربيش باعث تهوعت ميشه .. 2 ميري سر كلاس رياضي و جيم فنگ ميزني واسه كلاس هك چون استاد مورد علاقه و نام آشنات اين كلاس رو برگزار ميكنه .. بعد بياي سر كلاس برنامه نويسي و آخر سر پروژه ات رو تحويل بدي..
اونم يه پروژه اي كه 14 تا برنامه رو تو خودش داره و استاد بعضي از خطاي برنامه رو ازت سوال ميكنه .. و تو از فرط خستگي داري گيج ميزني!! .. استادم نامردي ميكنه و 0/75 از نمره ات كم ميكنه ... بعد توي بارون مياي خونه ..
حس ميكنين من الان بايد چيكار كنم !!!!

الان باید خدا رو شکر کنی که از شر استرس ارائه پروژه راحت شدی
فی الواقع اگه من جای تو بودم این کار رو میکردم

یه عالمه کار ریخته سرم که باید تا شب جمعه انجام بدم و از اونجا که نمی دونم چجوری تمومشون کنم کلا بیخیالشون شدم و دارم آهنگ گوش میدم

هفته ی دیگه از 600 صفحه کتاب استاتیک امتحان داریم 4 فصل زبان انگلیسی فیزیک 2 بخش الکترو مغناطیس!

مادر جان!

حقته رضا جان .. تا تو باشي مثل من نذاري واسه شب امتحان كه يكي تو سر خودت بزني يكي تو سر كتاب

الان دارم سعی میکنم ژست خواب بگیرم