كلاس روانشناسي و مشاوره...

الهام و دلارام و آنيكا روي يه نيمكت كنار هم نشسته اند و دارن از اين و اون حرف ميزنند

دلارام از عطر قيمه اي كه با زعفرون فراوون پخته ميگه

الهام ازمدل لباسي كه نانسي تو شو جديدش پوشيده ميگه

آنيكا هم گاهي ايراد ميگره گاهي تائيد ميكنه

امين ميز جلو نشسته و داره رو نيمكت شعر مينويسه

نويد سلمان پشت امين نشستن باهم حرف ميزنند

سلمان ميگه: هي پسر ماشين دوستم رو كاش ميديدي

نويد ميگه: مگه چي بود رنگش خيلي زاقارت بود

علي هم پشت خانم ها نشسته و اخم كرده سرش داره از سر و صداها صوت ميكشه

مجيد هم با خواهرش مجنون دارن از هيكل ورزشكاريه عمرو حرف ميزنن

در رو باز ميكنم

پچه ها نصفه و نيمه بلند ميشن ...با دست اشاره ميكنم تا بنشينن

ميگم سلام دوستاي خوبم

نويد ميگه : چايي نخورده شوهر خاله شد واسه مون...

تا ميشينم عينكم رو در ميارم تميز كنم و به چشمم بزنم

سلمان ميگه: آها آها خوشگل خوشگل ...

امين ميگه: بابا اين كه از منم سنش كمتره

علي در جوابش ميگه : هرچيه هيكلش غلط اندازه

سلمان ميگه بيخيل بذارين ببينيم چي ميشه

بلند ميشه و ميگه اوستا امروز چيكاره ايم

ميرم پاي تابلو و مينويسم(كلاس روانشناسي و مشاوره)

بر ميگردم روبروش مي ايستم تو چشمش نگاه ميكنم و ميگم پس اسطوره اعتماد به نفس كلاس شما هستي؟

ميخنده و ميشينه

نويد ميگه آقا اين چه حرفيه اينايي كه اينجا ميبينين همه شون يه يلي هستن واسه خودشون

همه باهم به حرفش ميخندند

ميرم روبرو تابلو مي ايستم وميگم من ميثم روانشناس پور هستم

هدف از برگزاري كلاس هم اينه كه همه گي با هم با مسائل روانشناسي خودمون اطرافيان و جامعه مون آشنا بشيم و راهكارهاي حل و كاهش اثرات ناشي ازاونها رو بكار ببنديم

مجيد كه تا حالا ساكت بوده ميگه: منم مجيد لفظ قلم پور هستم ...آقا نميشه يه كم مثل ما حرف بزنين

دلارام بحث ها رو فيصله ميده و ميگه من و خانمهاي ديگه راجع به تربيت بچه هامون كلي سوال داريم و حاضريم درس رو شروع كنيم...

سلمان مثل فشفشه از جاش ميپره ميگه: واستا همشيره بينم...روانشناسي ماله ديوونه هاست ...روانشناسي كيلو چنده يه چيز بگين توش هم نون باشه هم آب...
امين ميگه منو چند تا از بچه ها كه كنكور داريم وقت اين كلاسها رو نداريم...

علي ميگه ما هم كه وقت داريم حالش رو نداريم...

الهام ميگه : آقا حالا جا قحط بود برين كلاس بر گزار كنين ...اين همه راه از تبريز كوبيدين اومدين تا روان ما را بشناسين...نتونستين به ترك ها روانشناسي ياد بدين
آنيكا اروم تو گوش دلارام ميگه: اين تركا رو من ميشناسم چي دارن كه حالا روان داشته باشن

براي اينكه كلاس رو تحت كنترل خودم بگيرم صدام رو بالا يبرم و ميگم...ببينين خانم ها آقايون اين جلسه رو باهم شروع ميكنيم اگه بد بود ديگه نياين قبوله؟ قبوله؟
صداي كسي در نمياد...

قبوله ؟

نشنيدم بلندتر

سلمان بلند داد ميزنه هركي با اوستا موافقه يه كف مرتب بزنه

همه كف ميزنن

نويد ميگه شله شله شله بيشتر ...

به ساعتم نگاه ميكنم و ميگم...اي واي وقت كلاس تموم شد ان شاء الله از جلسه ي بعد...

تا كتك نخوردم چندتا نكته رو بگم...
1- ببخشيد خيلي صميمي بدون خانم و آقا اسم كوچيكتون رو بردم (تو دلم خانم و آقاش رو گفتم)
2- خواستم مطالبم رو بگذارم اما گفتم خشك و بي روح باشه هيچ كس حال خوندن نداره
3- نياز به همفكري و همراهيتون دارم...فراوون
4- با يه مرور اجمالي فروم تا حدودي دستم اومده چه مطالبي بيشتر مهمه و كمي شناخت روي بعضي از دوستان پيدا كردم...
5- موضوعات مورد نظرتون رو بگذارين...
6- من همين تعداد از عزيزان رو ميشناختم كه تو كلاس خيالي فروم آوردم...اينجا در به روي همه بازه از حضورتون استقبال ميكنم...
7- اگه نكته اي تو برگزاري كلاسها بود(عيب و ايراد بخصوص) حتما انتقاد كنين چون من تازه كارم و بجز چندتا تجربه مشاوره تو مدرسه كلاسي برگزار نكردم...

بازم از جسارتم معذرت خواهي ميكنم...

ممنون میثم جان
فقط یه سوال

شخصیت های توی سناریو رو همین جوری انتخاب کردی
یا با شناختی که از افراد داشتی انتخب کردی؟

Ali نوشته است:

ممنون میثم جان
فقط یه سوال

شخصیت های توی سناریو رو همین جوری انتخاب کردی
یا با شناختی که از افراد داشتی انتخب کردی؟

سلام دوست خوبم
يه گشتي تو فروم زدم ...مثلا شما بيشتر مباحثي رو پاسخ ميدين كه زياد جنجالي نيست و شيطنتتي نديدم ازتون ...
علي آقا قصه من يه پسر آروم و ساكته كه زياد دوست نداره تو جمع باشه...اشتباه توش زياده چون با چندتا نوشته نميشه آدما رو شناخت ...با سالها زندگي آدم يهو چشم باز ميكنه ميبينه رفيقش رو اصلا نمي شناسه چه برسه...
اميدوارم شركت كنين و خوشتون بياد...آرزومند آرزوهايتان ميثم

جالب نوشته بودی اما خداییش من اینقدر خاله قزی نیستماااا
شوخی کردم، من خیلی دوست دارم شیوه کارت رو ببینم
یعنی کلا از مسائل عجیب و غریب روانشناسی خوشم نمیاد، اما دوست دارم شما با گفتار شیرینی توی این چند تا پست ازت دیدم یه جورایی من رو با بالا و پایین روحم آشنا کنی.
یه چیز جالبی هم هست که الان بهش دقت کردم، اونم این که اگه من بچه های فروم رو نمی شناختم و مثل شما از روی حرفاشون سعی می کردم به شخصیتشون برسم (کما اینکه اون اولا همین جوری می شناختمشون)، شناختم با اینا که شما گفتی تفاوت داشت، من جور دیگه ای از این حرفا برداشت می کردم. فکر کردم انسان چه موجود باحال و پیچیده ایه، همین که برداشت من و شما از یک مساله یکی نیست، یعنی شگفتی و پیچیدگی.
به هر حال من این بحث رو حتما پیگیری می کنم، امیدوارم جزو بهترین و مفیدترین بحثامون باشه
موفق باشی آقای خنده رو

سلام آقای روانشناس پور!
دست شما درد نکنه! من اصلا اهل غیبت نیستم و خیلی رک هستم و حرفمو می زنم! ولی تا بگید ساده ام چوب سادگی و صداقتمو خیلی خوردم
ولی دست بر نداشتم!!والا برام جالب بود به این زودی تونستید شخصیت هایی خیالی از ما بسازید آنهم با چند جمله!
ولی روی هم رفته بازم نشان ازتیز بینی و هوش ارتباطی شما می باشد.
من خودم شخصا شم روانشناسی نسبتا خوبی دارم ؛ فقط همیشه بیشتر خوبیها رو در
اشخاص می بینم تا بدیها. اگر بهتر پیغامای منو می دیدین پی به یک نکته ی کاملا آشکار می بردید
شاید بچه ها بدونن ...

در کل جالب بود میثم جان ذهن فعالی داری
البته باید هنوز بیشتر با بچه ها اشنا شی تا بتونی بشناسیشون
ولی من هیچوقت شعر نمی گم
نه حوصله شعر گفتن دارم نه استعدادشو اما شعرو دوست دارم
اما در مورد کنکور خوب اومدی نمی تونم زیاد سر کلاس ها بیام
اما جزوه ها رو از دلارام می گیرم

می گم هنوز بقیه ی بچه ها نیومدن از خودشون دفاع کنن!! :میثم خان
بخاطر جسارتی که دارید بهتون تبریک می گم!

دلارام نوشته است:

جالب نوشته بودی اما خداییش من اینقدر خاله قزی نیستماااا
شوخی کردم، من خیلی دوست دارم شیوه کارت رو ببینم
یعنی کلا از مسائل عجیب و غریب روانشناسی خوشم نمیاد، اما دوست دارم شما با گفتار شیرینی توی این چند تا پست ازت دیدم یه جورایی من رو با بالا و پایین روحم آشنا کنی.
یه چیز جالبی هم هست که الان بهش دقت کردم، اونم این که اگه من بچه های فروم رو نمی شناختم و مثل شما از روی حرفاشون سعی می کردم به شخصیتشون برسم (کما اینکه اون اولا همین جوری می شناختمشون)، شناختم با اینا که شما گفتی تفاوت داشت، من جور دیگه ای از این حرفا برداشت می کردم. فکر کردم انسان چه موجود باحال و پیچیده ایه، همین که برداشت من و شما از یک مساله یکی نیست، یعنی شگفتی و پیچیدگی.
به هر حال من این بحث رو حتما پیگیری می کنم، امیدوارم جزو بهترین و مفیدترین بحثامون باشه
موفق باشی آقای خنده رو

سلام دلارام خانم شما سرور مايي اين حرفا چيه ...اتفاقا برعكس تو اين قصه خيالي دلارام يك شخصيت پخته اي كه همه كاراش و حرفاش سنجيده است و همه ازش حساب ميبرن واسه همين فيصله دادن جريان شوخي ها رو و آروم كردن جو رو به عهده ميگيره...ببينين همين جا من با چه نيتي نوشتم ام برداشت شما چي بود...تو نكته ها گفتم يه شناخت كلي ازتون دارم...و هدف اين بود خيلي نوشته ها خشك نباشه... ان شاء الله از دستم نرنجيده باشين...ممنون از حضورتون تو كلاس ...

Anikaو Mobina نوشته است:

سلام آقای روانشناس پور!
دست شما درد نکنه! من اصلا اهل غیبت نیستم و خیلی رک هستم و حرفمو می زنم! ولی تا بگید ساده ام چوب سادگی و صداقتمو خیلی خوردم
ولی دست بر نداشتم!!والا برام جالب بود به این زودی تونستید شخصیت هایی خیالی از ما بسازید آنهم با چند جمله!
ولی روی هم رفته بازم نشان ازتیز بینی و هوش ارتباطی شما می باشد.
من خودم شخصا شم روانشناسی نسبتا خوبی دارم ؛ فقط همیشه بیشتر خوبیها رو در
اشخاص می بینم تا بدیها. اگر بهتر پیغامای منو می دیدین پی به یک نکته ی کاملا آشکار می بردید
شاید بچه ها بدونن ...

سلام خانم من جسارت نكردم و اصلا نگفتم شما اهل غيبت هستين فقط خواستم بگم آنيكاي قصه من با يه ديد بدي كه به خاطر برخورد با تركها قبلا داشته تو كلاس شركت كرده و از يان كه معلمش ترك باشه ناراحته...من اينجا راجع به هيچ كس هيچ قضاوتي نكردم
اين فقط يه شناخت اجمالي تو چند تا برخورد اول بوده در آخر گفتم هيچ كدوم اعتباري نداره...من مخلص همه بچه ها هم هستم...تو خود قصه هم از زبان آقا نويد گفتم هر كدوم از بچه هاي اين فروم آدم هاي بزرگي هستند...
بازم ممنون از حضورتون ان شء الله فراري نشده باشين...

شما که می خندی من ناخودآگاه خندم می گیره
امیدوارم اشتباه نشه، اتفاقا بر عکس، من خیلیم خوشم اومد از تصویری که ساختی و اینقدر قشنگ تعریفش کردی، جوری که تک تک ما خودمون رو توی اون فضا حس کردیم و عکس العمل نشون دادیم، جدا کار جالبی بود. من قول میدم شاگرد فعال کلاس باشم به شرطی که قول بدی این تئوریهای روانشناسی رو روی ما امتحان نکنی
امین جان اصلا نگران نباش، جزوه واست می نویسم با کیفیت دی وی دی
میثم جان منتظریم، فقط پیشنهاد می کنم این فضای کلاس گونه حتما ادامه پیدا کنه، چون هم برای تو تجربه خوبیه، هم از حالت خشک و خسته کننده مباحث علمی در میاد و ما جدی تر می گیریم و استفاده بهتری می بریم
دستت درست

amin نوشته است:

در کل جالب بود میثم جان ذهن فعالی داری
البته باید هنوز بیشتر با بچه ها اشنا شی تا بتونی بشناسیشون
ولی من هیچوقت شعر نمی گم
نه حوصله شعر گفتن دارم نه استعدادشو اما شعرو دوست دارم
اما در مورد کنکور خوب اومدی نمی تونم زیاد سر کلاس ها بیام
اما جزوه ها رو از دلارام می گیرم

سلام امين جان من كه چيزي ندارم بگم داداشم
گردن من در مقابل شما از مو باريكتره...
حالا بذار بگم امين قصه من چه طوري بود...
امين قصه من از عضو كوچيك اما فعال و خوش فكر كلاس هست ...منظور من هم از شعر نوشتن اين بود كه شما شعر خوندن رو دوست دارين...و تو بيكاريها امين قصه شعرهايي كه حفظ رو مينويسه...
از من به دل نگيري ها كلاس كه هيچي به خاطرت يه مدرسه رو درش رو تخته ميكنم...
حالا اين شعر عرفاني رو از فريدون مشيري تقديم ميكنم به دادش گلم ان شا ء الله تو درسات و زندگيت موفق باشي ...
اينك اين من كه به پاي تو در افتادم باز
ريسماني كن از موي دراز
توبگير
تو ببند
تو بخواه
جاي تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو
به جاي همه گلها تو بخند
منتظر حضور گرمت تو كلاس هستم...

دلارام نوشته است:

شما که می خندی من ناخودآگاه خندم می گیره
امیدوارم اشتباه نشه، اتفاقا بر عکس، من خیلیم خوشم اومد از تصویری که ساختی و اینقدر قشنگ تعریفش کردی، جوری که تک تک ما خودمون رو توی اون فضا حس کردیم و عکس العمل نشون دادیم، جدا کار جالبی بود. من قول میدم شاگرد فعال کلاس باشم به شرطی که قول بدی این تئوریهای روانشناسی رو روی ما امتحان نکنی
امین جان اصلا نگران نباش، جزوه واست می نویسم با کیفیت دی وی دی
میثم جان منتظریم، فقط پیشنهاد می کنم این فضای کلاس گونه حتما ادامه پیدا کنه، چون هم برای تو تجربه خوبیه، هم از حالت خشک و خسته کننده مباحث علمی در میاد و ما جدی تر می گیریم و استفاده بهتری می بریم
دستت درست

خدا رو شكر
من كوچيك شماهم هستم
تازه من دو هفته نيست ميام تو فروم اگه يه مدت دوست بشم بهتون يه چيزايي ميگم كه كيف كنين چيزايي كه خودتون هم تا حالا متوجه اون نشدين...
خنده هم من عادتم...هميشه خنده رو لبم هست

meysam نوشته است:

amin نوشته است:

در کل جالب بود میثم جان ذهن فعالی داری
البته باید هنوز بیشتر با بچه ها اشنا شی تا بتونی بشناسیشون
ولی من هیچوقت شعر نمی گم
نه حوصله شعر گفتن دارم نه استعدادشو اما شعرو دوست دارم
اما در مورد کنکور خوب اومدی نمی تونم زیاد سر کلاس ها بیام
اما جزوه ها رو از دلارام می گیرم

سلام امين جان من كه چيزي ندارم بگم داداشم
گردن من در مقابل شما از مو باريكتره...
حالا بذار بگم امين قصه من چه طوري بود...
امين قصه من از عضو كوچيك اما فعال و خوش فكر كلاس هست ...منظور من هم از شعر نوشتن اين بود كه شما شعر خوندن رو دوست دارين...و تو بيكاريها امين قصه شعرهايي كه حفظ رو مينويسه...
از من به دل نگيري ها كلاس كه هيچي به خاطرت يه مدرسه رو درش رو تخته ميكنم...
حالا اين شعر عرفاني رو از فريدون مشيري تقديم ميكنم به دادش گلم ان شا ء الله تو درسات و زندگيت موفق باشي ...
اينك اين من كه به پاي تو در افتادم باز
ريسماني كن از موي دراز
توبگير
تو ببند
تو بخواه
جاي تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو
به جاي همه گلها تو بخند
منتظر حضور گرمت تو كلاس هستم...

ممنون میثم جان تا اونجایی که بتونم میام
هر چند برنامه درسیمو دارم فشرده می کنم کمتر میتونم بیام
این شعر رو خیلی دوست دارم از حسین منزویه تقدیم به شما:
تا صبحدم به ياد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره كرديم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب كرده خط كشيد
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا كور سوي اختركان بشكند همه
از نام تو به بام افق ها ،‌ علم زدم
با وامي از نگاه تو خورشيد هاي شب
نظم قديم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر كه بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسيم به خاكسترم وزد
شك از تو وام كردم و در باورم زدم
از شادي ام مپرس كه من نيز در ازل
همراه خواجه قرعه ي قسمت به غم زدم

واااااااای من یه یه ربع دارم به این مجید لفظ قلم پور می خندم

MajidDiab نوشته است:

واااااااای من یه یه ربع دارم به این مجید لفظ قلم پور می خندم

به به مجید جان چشم ما روشن
بالاخره خرا رو آویزون کردی
دل از کتابا کندی
نمی گی ما دلمون برات تنگ میشه

MajidDiab نوشته است:

واااااااای من یه یه ربع دارم به این مجید لفظ قلم پور می خندم

خوب آقا خدا رو شكر
هميشه خندان باشي

سر كلاسها منتظر قدمهاي روشن نگاههاي گرم و حضور سبزت هستم

شريييييييينگ...

يه سنگ ، اندازه ي نصف آجر از پنجره ميفته توي كلاس ...

صداي جيغ خانومهاي محترمه ، اعصاب قاطي داش علي مون رو قاطي تر ميكنه ...

دكي (جناب مشاور) سعي ميكنه خودش رو خونسرد نشون بده ... يه دستمال گل قرمز از جيبش در مياره و عرق پيشونيش رو پاك ميكنه

برعكس اول جلسه ... صداش يه كم رگه دار شده ...

بچه ها خونسرد باشين ... الان نيگاه ميكنم ببينم چه خبره اون پايين ...

با قدماي ناهماهنگ و كوتاه ، از كنار ديوار مياد تا كنار پنجره ... آروم سرش رو ميبره جلوي پنجره تا ببينه اونجا چه خبره ...

شالاااااااپ.... جنگي سرش رو ميكشه كنار ... يه تيكه لجن سبز چسبيده به پيشونيش

كلاس منفجر ميشه

يه صداي قاه قاه بلند هم از كوچه به گوش ميرسه ...

بچه ها اين صدا رو ميشناسن ... همه جم ميشن دور پنجره ...

دكي هم سعي ميكنه جايي واسه خودش ، لابلاي بچه ها وا كنه ...

دوباره با همون دستمال گل قرمزي ، پيشونيش رو ...

قاااااه .... قااااه .... قاااه...

صداي آراك جيگر خواره

هي دكي ... چطور بود ... نوچه هاش ميزنن زير خنده

بيبين داداش من ... اينجا بي اجازه ي گنده لات محل ... كسي جرات نداره نفس بكشه ...

كلاس ملاستو ور جم كن و بزن به چاك ... دكي آمپور زن نخواستيم

نوچه ها يه كم قربون صدقه ي لوطي شون ميرن ...

اي بابا چيكار كنيم ... هميشه اين مرام لوطي گري كار دسمون داده ...

خ...خ...خ.... تفففف ...

آهاي تو ... عصري مياي دم قهوه خونه مش قربون ... آدرسش رو ا دلارام بگير ...آدرس رو خوب رو بلده ... اونجا ، همه دسپختش رو ميشناسن

مياي مث بچه ي آدم ميگي ... واسه چي اومدي اينجا ... شيتيل ما هم چي ؟ فراموشت نيميشه ...

حالا هم بپر بيا پايين اين شاگردونگي نوچه هامون رو بده ، هزار تا كار داريم ...

د... چرا واستادي پ ؟؟ بــــــدو ...

قربونه لوطی محل

سلمان جون کاریت نباشه
استاد هم شهریه منه

پس چرا من سر کلاس نبودم؟؟؟
آقا میثم....یعنی استاد اجازه هست منم بیام؟؟؟؟

سلام

خیلی جالب بود ...واقعا اینجوریه من لباس خواننده ها خیلی برام مهمه...بخصوص نانسی که انصافا خواننده ی خوش لباسیه
اوه خدای من بوی خیانت میاد ...حالا نوالیها فکر میکنن من جاسوس دشمنم وااای نه....امین به من رحم کنید....

حالا این اتفاقی بوده دیگه؟....آخه از کجا میشد فهمید که لباس انقدر برام مهمه؟

Arakadrish نوشته است:

شريييييييينگ...

يه سنگ ، اندازه ي نصف آجر از پنجره ميفته توي كلاس ...

صداي جيغ خانومهاي محترمه ، اعصاب قاطي داش علي مون رو قاطي تر ميكنه ...

دكي (جناب مشاور) سعي ميكنه خودش رو خونسرد نشون بده ... يه دستمال گل قرمز از جيبش در مياره و عرق پيشونيش رو پاك ميكنه

برعكس اول جلسه ... صداش يه كم رگه دار شده ...

بچه ها خونسرد باشين ... الان نيگاه ميكنم ببينم چه خبره اون پايين ...

با قدماي ناهماهنگ و كوتاه ، از كنار ديوار مياد تا كنار پنجره ... آروم سرش رو ميبره جلوي پنجره تا ببينه اونجا چه خبره ...

شالاااااااپ.... جنگي سرش رو ميكشه كنار ... يه تيكه لجن سبز چسبيده به پيشونيش

كلاس منفجر ميشه

يه صداي قاه قاه بلند هم از كوچه به گوش ميرسه ...

بچه ها اين صدا رو ميشناسن ... همه جم ميشن دور پنجره ...

دكي هم سعي ميكنه جايي واسه خودش ، لابلاي بچه ها وا كنه ...

دوباره با همون دستمال گل قرمزي ، پيشونيش رو ...

قاااااه .... قااااه .... قاااه...

صداي آراك جيگر خواره

هي دكي ... چطور بود ... نوچه هاش ميزنن زير خنده

بيبين داداش من ... اينجا بي اجازه ي گنده لات محل ... كسي جرات نداره نفس بكشه ...

كلاس ملاستو ور جم كن و بزن به چاك ... دكي آمپور زن نخواستيم

نوچه ها يه كم قربون صدقه ي لوطي شون ميرن ...

اي بابا چيكار كنيم ... هميشه اين مرام لوطي گري كار دسمون داده ...

خ...خ...خ.... تفففف ...

آهاي تو ... عصري مياي دم قهوه خونه مش قربون ... آدرسش رو ا دلارام بگير ...آدرس رو خوب رو بلده ... اونجا ، همه دسپختش رو ميشناسن

مياي مث بچه ي آدم ميگي ... واسه چي اومدي اينجا ... شيتيل ما هم چي ؟ فراموشت نيميشه ...

حالا هم بپر بيا پايين اين شاگردونگي نوچه هامون رو بده ، هزار تا كار داريم ...

د... چرا واستادي پ ؟؟ بــــــدو ...

سلام آقا من كوچيكتم ...
ميام پيش سلمان خان پيشونيش رو ميبوسم ميگم...داداش شما مرامت بيشتر از اين حرفاست من اينجا غريبم ها...
بگين همكاراتون بريزن تو كلاس بشينن ولي خسارت به كلاس نزنن...بدون شهريه همشون قبول هستن
اونم كه لوطي...هي رنگ عوض مييكنه و انتظار برخورد خوب رو از من نداشته كاملا همكاري ميكنه

A$$AL نوشته است:

پس چرا من سر کلاس نبودم؟؟؟
آقا میثم....یعنی استاد اجازه هست منم بیام؟؟؟؟

سلام خانم كلاس خودتون استاد چيه من نوكرتونم...

الهام نوشته است:

سلام

خیلی جالب بود ...واقعا اینجوریه من لباس خواننده ها خیلی برام مهمه...بخصوص نانسی که انصافا خواننده ی خوش لباسیه
اوه خدای من بوی خیانت میاد ...حالا نوالیها فکر میکنن من جاسوس دشمنم وااای نه....امین به من رحم کنید....

حالا این اتفاقی بوده دیگه؟....آخه از کجا میشد فهمید که لباس انقدر برام مهمه؟

سلام الهام خانم
ميدونين الهام قصه من دختري كه 50 درصد ظاهر آدمها براش مهمه وخيلي خوش ذوقه تو انتخاب
...(چون50 درصد پستاتون تو قسمت عكس خواننده هاست..)
من هم فكر ميكنم نانسي دوستي تون نوال دوستيتون ميچربه اين يه احساسه...قضاوت نيست...ان شاء الله سر كلاسه ميبينمتون
ممنون از حضورتون

Ali نوشته است:

قربونه لوطی محل

سلمان جون کاریت نباشه
استاد هم شهریه منه

فدات شم يه وقت نذاري بري...